تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: شبکه دفاع از انسانیت – کوبا
نویسنده: امیر سادر
۱ نوامبر ۲۰۲۱
دولتهای ضد نولیبرالیسم در یک بستر عمومی، که هم در سطح قاره و هم در سطح جهان، هنوز نولیبرال است، ظهور میکنند. این دولتها چهارچوبی از اتحادهای قارهای، بهویژه اتحادهای بینالمللی، ندارند که بتوانند، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، روی آن حساب کنند. بدون این حمایت، غلبه بر الگوی نولیبرالی دشوار است، زیرا تنها در مقیاس بینالمللی میتوان الگویی ساخت که بتواند بر نولیبرالیسم غلبه نماید. اجماع غالب [حتا در چهارچوب «بریکس» و «جاده ابریشم نوین»] همچنان نولیبرالی – ضد دولت و بنگاههای آن، ضد سیاست، و ضد احزاب، ترویج دهنده فردگرایی، مصرفگرایی و غیره – است. این یک محاصره ایدئولوژیک است که پیشرفت سیاسی را محدود میسازد. تا زمانیکه ما در مقیاس جهانی تحت هژمونی نولیبرالی زندگی میکنیم، داشتن راهحل های پایدار و ژرف در جوامع ما دشوار خواهد بود.
الاکلنگ آمریکای لاتین
دلیل نوسان چیست؟ آیا این نشانه نیرو یا ضعف نولیبرالیسم است؟ آیا این نشانه نیرو یا ضعف چپ است؟ با این تغییرات، کدام گرایشها میتوانند نیرومندتر شوند و آیندهای را در این منطقه رقم بزنند؟ آیا گرایش غالبی وجود دارد؟
از زمان پیروزی هوگو چاوز، دولتهای ضد نولیبرالیسم بیوقفه در این منطقه مستقر شدند: برزیل، آرژانتین، اروگوئه، بولیوی، اکوادور، بین سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶.
سپس برخی از این دولتها شکست خوردند – برزیل، بولیوی، آرژانتین، اکوادور – در عینحال یک دولت مشابه در مکزیک ظهور کرد. در برخی از این کشورها، آرژانتین و بولیوی – این دولتها بازگشتهاند، در حالیکه در پرو و شیلی، دولتهایی ظهور کردهاند یا روندهایی آغاز شدهاند که میتوانند به دولتهای ضد نولیبرالی منجر شوند.
ما میدانیم چرا این دولتها ظهور، بازگشت و تکثیر دارند. جناح راست الگوی نولیبرالی خود را که منشأ همه مشکلات و بیثباتیهای عمدهای است که کشورهای ما از آن رنج میبرند، به این دلیل که تمرکز درآمد، نابرابریهای اجتماعی، حذف اجتماعی، گرسنگی، بدبختی و حمایت از سرمایه مالی و اعمال سوداگرانه آن را تشدید میکند، حفظ میکند. دولتهای نولیبرال نمیتوانند در طول زمان مستحکم شوند، آنها یا باید – مانند برزیل و کلمبیا – به شیوههای ضد دموکراتیک متوسل شوند تا زنده بمانند، یا باید – مانند آرژانتین، بولیوی، اکوادور – قربانی بحرانهای دائمی و شکستهای انتخاباتی شوند.
از سوی دیگر، دولتهای ضد نولیبرالیسم میتوانند با ایجاد مشاغل، افزایش دستمزدها، ارائه کمکهای اضطراری، گسترش سیاستهای آموزشی و بهداشت عمومی، خود را اثبات نمایند. پس چرا آنها دچار شکست میشوند؟
یک، این بخشاً بدین دلیل که در یک بستر عمومی، که هم در سطح قاره و هم در سطح جهان، هنوز نولیبرال است، ظهور میکنند. این دولتها چهارچوبی از اتحادهای قارهای، بهویژه اتحادهای بینالمللی، ندارند که بتوانند، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، روی آن حساب کنند. بدون این حمایت، غلبه بر الگوی نولیبرالی دشوار است، زیرا تنها در مقیاس بینالمللی میتوان الگویی ساخت که بتواند بر نولیبرالیسم غلبه نماید. مسأله ورود به یک دوره تاریخی دیگر است، و نه فقط سیاستهای مقاومت در برابر نولیبرالیسم.
دو، چپ آمریکای لاتین هنوز یک استراتژی برای تعیین اهداف اصلی خود ندارد. این به معنای تعریف نوع دولت موردنظر و جامعه موردنظر است. این نشان داده شده است که رسیدن به دولت با نظام سیاسی کنونی امکانپذیر است، میتوان سیاست های اجتماعی بزرگی را اجرا کرد، گرچه محدودیتهای تحمیل شده به وسیله حکومت و نظام سیاسی موجود مانع از پیشرفت بیشتر میشود.
سه، این دولتها هدف مخالفت شدید جامعه سرمایهداران کلان – که مانع از سرمایهگذاری میشوند و سوداگری مالی و خروج سرمایه به خارج را ارتقاء میدهند- و هدف رسانههای مخالفی که سازوکارهای بیثباتسازی آنها را بکار میگیرند- قرار میگیرند.
چهار، اجماع غالب همچنان نولیبرالی – ضد دولت و بنگاههای آن، ضد سیاست، و ضد احزاب، ترویج دهنده فردگرایی، مصرفگرایی و غیره – است. این یک محاصره ایدئولوژیک است که پیشرفت سیاسی را محدود میسازد. ما باید شرایط شکلگیری افکار عمومی را به مثابه شرط دستیابی به دگرگونیهای ژرف و پایدار بهطور ریشهای بالعکس کنیم.
از زمان ظهور دولتهای ضد- نولیبرالی آمریکای لاتین، ما میتوانیم دورههایی را تعریف کنیم: دوره ظهور (۲۰۰۶-۱۹۹۷)، دوره بحران (۱۷-۲۰۰۷)، دوره بازیافت این دولتها (۲۰۱۸ تاکنون). گرایش چیست؟
تا زمانیکه ما در مقیاس جهانی تحت هژمونی نولیبرالی زندگی میکنیم، داشتن راهحل های پایدار و ژرف در جوامع ما دشوار خواهد بود. اما ما میتوانیم به سمت آیندهای بهتر پیشرفت نماییم، حتا بهتر از حال. دولتهای لولا و دیلما (برزیل)، کرشنرها (آرژانتین)، اوو (بولیوی)، فرنته آمپلیو (اروگوئه) و رافائل کورئآ (اکوادور) اثرات مثبتی در جامعه ما بر جای نهادهاند:
نخست، انواع دیگر دولت و جامعه ممکن است.
دوم، بدون حمله ژرف به نابرابریهای اجتماعی، هیچ چیز بهبود نخواهد یافت.
سوم، نیروی حرکت به جلو وجود دارد.
چهارم، در صورت عدم غلبه بر نقاط ضعف خود، ما میتوانیم دوباره شکست بخوریم.
پنجم، بازگشت راست کوتاه است.
دولت لوپز اوبرادور رو به جلو حرکت میکند و یم چنین شکست رادیکالی را به جناح راست قدیمی مکزیک تحمیل کرده است، و هرگز به شکلی که چندین دهه بر مکزیک تسلط داشت، برنخواهد گشت. در مورد پیروزی لولا در سال ۲۰۲۲ تردیدهای کمی وجود دارد. بولیوی نشان میدهد که همیشه راهی برای بازگشت به مسیر قطع شده توسط کودتاهای جناح راست وجود دارد. هیچکس به دولت اکوادور امید ندارد، نتیحه به جای قدرت خود اردوگاه مردمی، انشعاب در آن اردوگاه است. بازگشت جناح راست با ماکری آنقدر فاجعهبار بود که کمتر کسی معتقد است که این گروه بتواند دوباره آرژانتین را اداره کند. شیلی، الگویی از گزینه جناح راست برای این قاره، از بین رفته است. دولت جدید پرو یک نقطه عطف در ظرفیت توده های پیرامونی برای تحمیل خود به مثابه اکثریت و تبدیل شدن به یک دولت است. انتظار برای کلمبیا این است که یک دولت چپ در نهایت در انتخابات بعدی پیروز شود.
این الاکلنگی نیست که همیشه به زمین بازگردد.
ما همچنان در دوران بیثباتی زندگی خواهیم کرد، اما با افقی که همیشه، از راههای دیگر، با پیشرفتهای گذشته نزدیک و حال، بازخواهد گشت. نوسان نمیتواند به عنوان یک تصویر واقعی معتبر باشد، زیرا همیشه همان مسیر را طی میکند، علاوه بر این، در تاریخ واقعی، آمریکای لاتین در این قرن افق غلبه بر نولیبرالیسم و جهان دیگری را که ممکن است، میسازد.
————————————-
برگرفته از: Cubano y Punto
امیر سادر جامعهشناس برزیلی کارشناس علوم سیاسی برزیلی و هماهنگ کننده «آزمایشگاه سیاست عمومی» در دانشگاه دولتی ریو دو ژانیرو است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p99tnhy