تارنگاشت عدالت- بایگانی دورۀ دوم
منبع: لینکس (ژورنال بینالمللی بازسازی سوسیالیستی)
١٣ ژوئیه ٢٠١۴
نویسنده: ویکتور شاپینف
برگردان: ع. سهند
نتیجتاً، یورومیدان جنبشی است که توسط بزرگترین اولیگارشها شروع و کنترل شد. پایگاه سیاسی آن از ناسیونالیستهای رادیکال و به میزان کمتری از لیبرالهای هوادار غرب تشکیل میشد، در حالیکه پایگاه اجتماعی آن متشکل از خرده بورژوازی و عناصر بیطبقه بود. در مقایسه، جنبش مقاومت در جنوب – شرق، همانطور که ناظران مستقل خاطر نشان شدهاند، در ترکیب خود بیشتر پرولتری است. تصادفی نیست که مقاومت در برابر خونتای اولیگارشها و نئونازیها که در نتیجه میدان به قدرت رسید، عمدتاً در مناطق از نظر صنعتی توسعه یافتهتر که در آن طبقه کارگر اکثریت جمعیت را تشکیل میدهد، ظهور کرده است.
تحلیل طبقاتی از بحران اوکرائین
این مقاله توسط رنفری کلارک از وبسایت اوکراینی Liva «چپ» برای لینکس به انگلیسی ترجمه شده است. http://links.org.au/node/3903
سرچشمههای اجتماعی و طبقاتی بحران اوکرائین خوب بررسی نشدهاند. توجه عمدتاً بر سمت سیاسی رویدادها متمرکز بوده است، و پایههای اجتماعی- اقتصادی آن نادیده گرفته شدهاند. کدام نیروهای طبقاتی در پشت سرنگونی رژیم یانوکویچ، سرکار آمدن رژیم جدید در کییف، و ظهور جنبش ضدمیدان در جنوب- شرق قرار داشتند؟
بحران سرمایهداری اوکرائین
بحران اوکرائین یک پدیده ملی منحصر بفرد نیست. به دلائل متعدد، اوکرائین یک «حلقه ضعیف» بوده است و نخستین قربانی سقوط الگوی اقتصادی مبتنی بر حاکمیت دلار بمثابه ارز ذخیره جهانی و تحرک از طريق تقاضای مصرفی بمثابه مکانیسم رشد اقتصادی شده است.[۱] اقتصاد اوکرائین از جمله آسیب پذیرترینها در بستر بحران جهانی بوده است، و این به شکاف در درون طبقه حاکم و به یک مبارزه سیاسی شدید انجامیده که اکنون چند ماهی است علنی شده است.
اقتصاد سرمایهداری اوکرائین در جریان سقوط اقتصاد مجتمع شوروی، خصوصیسازی داراییهای اجتماعی، و ادغام در بازار جهانی شکل گرفت. این روندها موجب تنزل ساختار اقتصادی جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکرائین شد، که از نظر توسعه اقتصادی رتبه دهم را در جهان داشت. اوکرائین در دوره شوروی دارای یک اقتصادی پیچیده، توسعه یافته بود که در آن ساختن ماشین آلات و تولید کالاهای دارای میزان بالای ارزش افزوده، نقش اصلی را داشتند.
ادغام در بازار جهانی به سقوط بخشهای با فنآوری بالا منجر شد. «در حالیکه اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سمتگیری برای تأمین نیازهای تولید و مصرف شخصی در درون کشور را داشت، و به شیوهای کموبیش پیچیده و پیشرفته توسعه یافته بود، اقتصاد سرمایهداری اوکرائین منطبق با تقاضاها برای تقسیم جهانی کار “طراحی” شده است. قربانی اصلی این روند تولید دانشمحور ماشینسازی، صنابع سبک، ماشین آلات، ابزارها و رادیو-الکترونیک، و تولید توربین، هواپیما و خودرو بوده است.»[۲]
همینکه تولید مجتمع نابود شد، نقش بخش صادرات مواد خام و بخشهای دارای میزان پایین ارزش افزوده، از نقطهنظر اهمیت جایگاه بسیار فاجعهباری اشغال نمودند. صاحبان این بنگاهها در این بخشها لایهای را در درون الیگارشی تشکیل دادند که طی تقریباً کل دوره «استقلال» بخش عمده اقتصاد کشور را کنترل کرده است. این لایه، با سمتگیری تولید مواد خام برای صادرات، مواد تولیدی به ارث مانده از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را بیرحمانه استثمار کرده است. بمثابه یک نتیجه این موضع، اولیگارشی اوکرائین نه تنها علاقهای به توسعه بازار داخلی کشور نداشته است، بلکه در موارد بسیار یک برخورد چپاولگرانه نسبت به داراییهای مولد خود پیش گرفته است، صدور سرمایه به بهشتهای برونمرزی را به بکارگرفتن آن برای توسعه تولید ترجیح داده است. مجموعاً بیش از ١۶۵ میلیارد دلار از اوکرائین خارج و در خارج سرمایهگذاری شده است.[۳]
الگوی اقتصاد صادراتی پیرامونی ماهیتی «آدمخوارانه» داشت، و بر مصرف میراث بجا مانده از اتحاد شوروی تکیه مینمود. حتا پیش از آغاز بحران اقتصادی جهانی، صنعت آهن- «لکوموتیو» اقتصاد پیرامونی اوکرائین، که ۵٠-۴٠ درصد صادرات اوکرائین را تشکیل میداد- «ضعفهای ساختاری آشکاری را نشان میداد: تکنولوژیهای منسوخ، کاربری بالا (تولید یک تُن آهن در اوکرائین ۵٢٫۸ ساعت کار لازم دارد، در مقایسه با ٣۸٫١ ساعت در روسیه و ١۶٫۸ ساعت در آلمان)، مصرف بالای انرژی و وابستگی به منابع خارجی (عمدتاً روسی) انرژی. مادامکه قیمتها بالا بود این ضعفها اهمیت تعیینکنندهای نداشتند، اما هر وخامت بحران تهدید جدیتری به آنها بود.»
«بخشهای رقابتی دیگر اقتصاد اوکرائین-تولید کشاورزی (بخشاً محصولات مورد استفاده در صنعت)؛ صنابع شیمیایی (عمدتاً تولید کودهای معدنی)؛ و صنعت استخراج (آهن و زغال سنگ)- نیز عمدتاً بر مواد خام تمرکز داشتند، و در جهت صادرات بودند.»
«به علت تنگی بازار داخلی، باقی بخشهای تولید (به استثنای محصولات غذایی) تا جایی توسعه یافت که در خدمت بخش صادرات بود. قاعدتاً، این عرصههای اقتصادی از دستمزدها و نرخهای سود پایینتر برخوردار بودند.[۴]
با تنزل تولید ملی در عرصههای خارج از بخش مواد خام صادراتی، وابستگی به واردات افزایش یافت. سهم کالاهای تولید شده در اوکرائین در ساختار مبادلات تجاری مستمراً کاهش یافت، در حالیکه نسبت واردات افزایش مییافت. از اواسط دهه ٢٠٠٠، واردات مستمراً بیشتر از صادرات بود[۵] تفاوت از طريق افزایش بدهی خارجی، هم دولتی و هم شرکتی، جبران شد.[۶]
با بحرن جهانی که در سال ٢٠٠۸ شروع شد، تقاضا برای صادرات اوکرائین رو به کاهش نهاد، در حالیکه همزمان با افزایش وابستگی به واردات، قیمت واردات بالا رفت. الگوی سرمایهداری اوکرائین آشکارا رو به فروپاشی نهاد.
بحران و شکاف در طبقه حاکم
در درون طبقه حاکم ، بحران فزاینده موجب یکسری مبارزه درونی شد. تا آن زمان، گروه فوقانی درون طبقه- ده تا بیست میلیاردر – برای ادغام در نخبگان جهانی آماده بود و به دنبال راهی میگشت که سرمایه خود را در غرب «ثبت کند». میلیاردرها به اندازه کافی سرمایه انباشت کرده بودند که بتوانند آنرا بطور مؤثر به دارییهای مالی و صنعتی در غرب مبدل نمایند، در زمانیکه بحران سیستماتیکی که در اوکرائین در حال تکوین بود، این بدین معنی بود که کشور دیگر برای سرمایه کلان اوکرائین چندان جذابیت ندارد.
ابزار انتخابشده برای قانونیکردن این تغییر بهاصطلاح «همگرایی اروپایی» بود، که از طريق آن میلیاردرهای اوکرائین، در مقابل پایاندادن به حمایت از بازار داخلی و تسلیم عملی آن به انحصارات بینالمللی، از جانب اروپا برسمیت شناخته میشدند. این واقعیت که بهای آن نابودی بخشهای گوناگون صنعت و یک دور جدید از صنعتزدایی، با افزایش ناگزیر بیکاری و دیگر بیماریهای اجتماعی بود، خاطر گروه فوقانی طبقه حاکم را چندان نمیآزرد.[۷]
اولیگارشهای میانی و پایینی که هنوز به اوکرائین بمثابه یک میدان برای فعالیت اقتصادی نگاه میکردند و سرمایه کافی برای ادغام در نخبگان جهانی نداشتند مقاومت دودلانهای را در مقابل این روند شروع کردند. اینها کسانی بودند که هنوز از همه فرصتهای ارایه شده توسط حکومت «مستقل» اوکرائین برای ورود به «لیگ بزرگ» میلیاردرها بهرهبرداری نکرده بودند، آنها تردید داشتن که تسلیم کامل بازار داخلی به «شرکای» اروپایی را ببینند.[۸]
برای یک دوره طولانی، رهبری کشور، که در شخص یانوکویچ [ویکتور، رییسجمهور منتخب در سال ٢٠٠٠] متجلی بود، بین «حزب میلیاردرها» و «حزب میلیونرها»، بدنبال شیوهای از «همگرایی اروپایی» که هر دو طرف را راضی کند، نوسان میکرد.
نتیجه این شد که یانوکویچ مجبور شد امضای موافقتنامه پیرامون یک منطقه آزاد تجاری را که برای دسامبر ٢٠١٣ در ویلنیوس برنامهریزی شده بود، رد کند، زیرا موافقتنامه منافع یک بخش مهم از بورژوازی را تهدید میکرد و آکنده از پیامدهای اجتماعی فاجعهبار بود.
همچنین در پشت نیاز به روند «همگرایی» نیاز مزمن به اعتبارات وجود داشت، که فقط میتوانست از سازمانهای مالی بینالمللی (صندوق بینالمللی پول) یا از فدراسیون روسیه بیاید. برخلاف صندوق بینالمللی پول، روسیه بر اصلاحات ضداجتماعی بمثابه شرط دادن اعتبار پافشاری نمیکرد؛ این نیز یانوکویچ را بسمت بهعقب انداختن امضای یک موافقتنامه با اتحادیۀ اروپایی و موافقتنامه پیرامون تجارت آزاد سوق داد.
پاسخ «حزب میلیاردها»، که بر روی همگرایی با اروپا شرطبندی کرده بود، شکل یورومیدان را گرفت.
یورومیدان: محرکین، هسته و پایگاه اجتماعی آن
طی مرحله آغازین یورومیدان، شرکت تودههای مردمی در آن حداقل بود. کسانی که طی روزهای نخستین حضور داشتند عمدتاً از کارکنان و فعالین سازمانهای غیردولتی هوادار غرب و اعضای گروههای نئونازی (سازمان «اسوبودا» [«آزادی»] و دیگر گروههایی که متعاقباً «بخش راست» [«رایت سکتور»] را تشکیل دادند] تشکیل میشدند. یورومیدان فقط پس از آنکه تظاهرکنندگان در شب ٣٠ نوامبر ٢٠١٣ از میدان رانده شدند، یک ماهیت واقعاً تودهای بخود گرفت. این حمله بطور زنده بر روی همه کانالهای تلویزیونی تحت کنترل اولیگارشها نشان داده شد.
از آن به بعد، برنامههای اخبار آنها بنحو بیپایانی بریدههایی را پخش میکرد که مردم کتکخورده را با سرهای خونآلود و غیره نشان میداد. جامعه زیر رگبار تبلیغاتی قرار گرفت، و اطلاعاتی که هدف آن تحریک شهروندان به شرکت در اعتراضات بود مستمراً در گردش بود. یک نمونه گزارشی بود که یک دانشجو در جریان بازکردن میدان در ٣٠ نوامبر توسط میلیشیا کشته شده است. بعداً معلوم شد که دانشجو صرفاً چند روزی همراه دوستان ناسیونالیست سرگرم استراحت بود و با خویشاوندان خود تماس نگرفته بود. دروغهای تحریکآمیز از این نوع مکرراً پخش میشد، و هر بار توسط رسانههای اولیگارشها مورد بهرهبرداری قرار میگرفت.
فقط کانالهای تلویزیونی تحت کنترل اولیگارشها نبود که برای بسیج تودههای اهالی کیف در گردهماییهای یکشنبه- به نام «شبزندهداریها»، در میدان بکار گرفته میشد. یک کارزار وسیع تهیج با بودجه هنگفت هدایت میشد؛ این شامل قرلر دادن اعلامیهها با درخواست آمدن به میدان در همه صندوقهای پستی شهر ۴ میلیونی نفری کیف میشد.
نیروی رهبری کننده در میدان، که مستمراً حضور داشت و در درگیریهای مسلحانه با ارگانهای انتظامی شرکت میکرد، از میلیشیاهای نئونازی (عمدتاً جذب شده از میان هواداران فوتبال)، و کسانی که شغل مشخصی نداشتند و از مناطق مرکزی و غرب کشور آمده بودند، تشکیل میشد. برای چندین ماه، این افراد در میدان زندگی کردند، و غذا و پول به آنها داده شد. این گواه بر تأمین مالی خوب سازمانیافته میدان از جانب اولیگارشی اوکرائین بود. این تأمین مالی از طريق سه حزب پارلمانی بلوک اپوزیسیون، و همچنین سازمانهای غیردولتی هدایت میشد. کمک مالی مستقیماً به گروههای شبهنظامی نئونازی نیز داده میشد.
از دسامبر به بعد، مشخصه ناسیونالیستی، ایدئولوژیکی جنبش بوضوح قابل شناسایی بود. همانطور که ائتلاف چپگرای بوروتبا («مبارزه») در یک بیانیه خاطر نشان شد:
«یک موفقیت بدون تردید ناسونالیستها این واقعیت بوده است که به برکت سطح بالای فعالیتشان، توانستند رهبری ایدئولوژیک خود را بر یورومیدان تحمیل کنند. شاهد بر این را میتوان در شعارهایی یافت که وردزبان تودههای مردمی که در میدان گرد میآمدند، و وردزبان فعالین شد. این شعارها شامل فریاد «افتخار بر اوکرائین- افتخار بر قهرمانان!» میشد که همراه با بالا بردن بازوی راست با کف دست جلو داده شده، سلام حزبی «سازمان ناسیونالیستهای اوکرائین» در آوریل ١۹۴١ بود.
«شعارهای مشابه دیگر «افتخار بر ملت-مرگ بر دشمنان آن» و «اوکرائین بالاتر از همه» (ترجمه « Deutschland überalles» آلمانی) است. دیگر احزاب اپوزیسیون فاقد خط ایدئولوژیکی مشخص یا گزینه شعاری بودند، و در نتیجه بخش لیبرال اپوزیسیون شعارهای ناسیونالیستی و برنامه عمل ناسیونالیستی را پذیرفته است… تلاشهای ناهنجار جناح لیبرال اعتراضات برای گریز از کنترل ایدئولوژیک ناسیونالیستها، بعنوان مثال از طريق سردادن شعار از نظرسیاسی درستتر، بجای «مرگ بر دشمنان اوکرائین» عموماً ناکام ماند. این فقط به این دلیل نیست که سازمانهای ناسیونالیست از نظر داشتن یک توده فعال و از نظر ایدئولوژیگ پرُشور از پیروان استثنا هستند، بلکه به این دلیل نیز هست که اکثریت لیبرال در اعتراضات نتوانست یک برنامه روشن عمل ارایه کند. در این وضعیت، ناسیونالیستها، بمثابه فعالترین و رادیکالترین عناصر، سیمای پیشاهنگی کل جنبش را کسب کردهاند.»[۹]
یک نشانه دیگر سلطه موضع راست افراطی تخریب بنای بادبود ولادیمیر ایلیچ لنین در میدان بسارابیا به دست فعالین یورومیدان بود. این اقدام وحشیانه از جانب جناح لیبرال میدان محکوم نشد. قطعات شکسته شده مجسمه در میان فریادهای تأییدآمیز جمعیت در تریبون به نمایش گذاشته شد.[۱۰]
جهتگیری ضدچپ و ضدکمونیستی جنبش میدان در ضربوشتم دو فعال بوروتبا (Borotba)، برادران لوین، که با پلاکاردهای تهیجی سندیکایی نزدیک میدان ایستاده بودند، مشهود بود. گفته میشود دو برادر زیر یک پرچم سرخ ایستاده بودند. فریادهایی برای برخورد با آنها از تریبون بلند شد.[۱۱] میروشنیچنکو نماینده اسوبودا در پارلمان انتقامگیری از آنها را هدایت میکرد.
از ژانویه، مضمون ایدئولوژیک و سیاسی میدان برای هر ناظر غیرمتعصبی روشن بود.[۱۲] در آن زمان، ما چیزی را که در حال رخدادن بود بمثابه «یک شورش لیبرال- ناسیونالیست با مشارکت آشکارا فزاینده عناصر علنی نازیهای بخش راست توصیف کردیم.»[۱۳]
بنابراین، هسته میدان از نئونازیها و فعالین احزاب سیاسی اپوزیسیون تشکیل میشد. پس، چه کسانی «گوشت» یورومیدان را تشکیل میدادند؟ هزاران نفری که از جنبش حمایت کردند چه کسانی بودند؟
حدود نیمی از شرکتکنندگان در میدان، فعالینی بودند که از مناطق دیگر آورده شده بودند. از پاسخدهندگان به یکی از بررسیهای انجام شده، ۵٠ درصد آنها از کیف بودند و ۵٠ درصد از مناطق دیگر به میدان آمده بودند. از گروه دوم، ۵٢ درصد از غرب اوکرائین، ٣١ درصد از مناطق مرکزی و فقط ١۷ درصد از جنوب-شرق بودند.[۱۴] از کسانی که پیوسته در میدان ماندند، تعداد نسبتاً بزرگی، حدود ١۷ درصد، از کارآفرینها (entrepreneurs) بودند. روس زبانها نسبتاً کم بودند، حدود ١۶ درصد در مقایسه با ۵٠-۴٠ درصد در کل جامعه اوکرائین.[۱۵] یک ایده محرز درباره سیمای اجتماعی میدان میتواند از این فاکت به دست آید که در میان «صد بهشتی» که جان باختند، حتا یک کارگر وجود نداشت.[۱۶]
نتیجتاً، یورومیدان جنبشی است که توسط بزرگترین اولیگارشها شروع و کنترل شد. پایگاه سیاسی آن از ناسیونالیستهای رادیکال و به میزان کمتری از لیبرالهای هوادار غرب تشکیل میشد، در حالیکه پایگاه اجتماعی آن متشکل از خرده بورژوازی و عناصر بیطبقه بود.
در مقایسه، جنبش مقاومت در جنوب-شرق، همانطور که ناظران مستقل خاطر نشان شدهاند، در ترکیب خود بیشتر پرولتری است. تصادفی نیست که مقاومت در برابر خونتای اولیگارشها و نئونازیها که در نتیجه میدان به قدرت رسید، عمدتاً در مناطق از نظر صنعتی توسعه یافتهتر که در آن طبقه کارگر اکثریت جمعیت را تشکیل میدهد، ظهور کرده است.
پینویسها:
١- برای تحلیل مشروحتر نگاه کنید به سند ما Mirovoykrizis i ukrainskiyperiferiynyykapitalizm («بحران جهانی و سرمایهداری پیرامونی اوکرائین»)، تدوین شده قبل از رویدادهای میدان و قابل دسترس در:
http://liva.com.ua/crisis-report.html
٢- ویکتور شاپینف، Neoliberal’nyytupikdlyaUkrainy («یک بنبست نئولبیرالی برای اوکرائین»)
http://liva.com.ua/dead-end.html
٣- حدود ۹٠ درصد سرمایهگذاری مستقیم خارجی اوکرائین در قبرس بوده است. قبرس همچنین منبع حدود ۹٠-۸٠ درصد سرمایهگذاری مستقیم خارجی است که به اوکرائین میآید؛ در واقع، این پولها سرمایهگذاری خارجی نیست، بلکه پولهایی است که به خارج برده شده و بعداً بازگردانده شده است. طی دهه ٢٠٠٠، سرمایهگذاری برونمرزی در قبرس راه سادهای برای اولیگارشی اوکرائین بود که از پرداخت مالیاتها فرار کند. در سال ٢٠١٢، کل سرمایهگذاری مستقیم خارجی به حدود ۶ میلیارد دلار رسید، در حالیکه کل پولهای منتقل شده خصوصی افراد (اینها عمدتاً از پول منتقل شده توسط کارگران مهمان به خانوادههای خود تشکیل میشود) ۷٫۵ میلیارد دلار بود. بنابراین، کارگران شاغل بیشتر از بورژوازی پول در اقتصاد کشور سرمایهگذاری کردند. بعنوان مثال نگاه کنید به:
http://dt.ua/ECONOMICS/suma-groshovih-perekaziv-zarobitchan-vpershe-perevischila-obsyag-inozemnih-investiciy-119740_.html).
۴- ویکتور شاپینف، Neoliberal’nyytupikdlyaUkrainy، («یک بنبست نئولیبرالی برای اوکرائین»)
http://liva.com.ua/dead-end.html
۵- همانجا.
۶- دینامیسم تراز پرداختهای اوکرائین
سال ١۹۹۹: (+) ١٫۶۵۸ میلیارد دلار
سال ٢٠٠٠: (+)١٫۴۸١ میلیارد دلار
سال ٢٠٠١: (+) ١٫۴٠٢ میلیارد دلار
سال ٢٠٠٢: (+)٣٫١۷٣ میلیارد دلار
سال ٢٠٠٣: (+) ٢٫۸۹١ میلیارد دلار
سال ٢٠٠۴: (+)۶٫۹٠۹ میلیارد دلار
سال ٢٠٠۵: (+) ٢٫۵٣١ میلیارد دلار
سال ٢٠٠۶: (-) ١٫۶١۷میلیارد دلار
سال ٢٠٠۷: (-) ۵٫٢۷٢ میلیارد دلار
سال ٢٠٠۸: (-) ١٢٫۷۶٣ میلیارد دلار
سال ٢٠٠۹: (-) ١٫۷٣٢ میلیارد دلار
سال ٢٠١٠: (-) ٣٫٠١۸ میلیارد دلار
سال ٢٠١١: (-) ١٠٫٢۴۵ میلیارد دلار
سال ٢٠١٢: (-) ١۴٫۷۶١ میلیارد دلار
سال ٢٠١٣ (شش ماه اول) (-)٣٫۷۴٢ میلیارد دلار
دینامیسم بدهی خارجی خالص اوکرائین (دولتی و خصوصی)
١ ژانویه ٢٠٠۴: ٢٣٫۸١١ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠٠۵: ٣٠٫۶۴۷ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠٠۶: ٣۸٫۶٣٣ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠٠۷: ۵۴٫۵١٢ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠٠۸: ۸٢٫۶٣٣ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠٠۹: ١٠١٫۶۵۴ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠١٠: ١٠٣٫٣۹۶ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠١١: ١١۷٫٣۴۵ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠١٢: ١٢۶٫٢٣۶ میلیارد دلار
١ ژانویه ٢٠١٣: ١٣۵٫۹۶۵ میلیارد دلار
۴ ژانویه ٢٠١۴: ١٣۶٫٢۷۷ میلیارد دلار
۷- برای پیایمدهای ادغام در اتحادیۀ اروپایی، نگاه کنید به گزارش Mirovoykrizis i ukrainskiyperiferiynyykapitalizm («بحران جهانی و سرمایهداری پیرامونی اوکرائین») تدوین شده قبل از میدان و قابل دسترس در:
http://liva.com.ua/crisis-report.html
۸- «برای یک دوره طولانی اولیگارشها ماهیت داخلی نظام حکومتی را تعیین میکردند. اما آنها در یک نقطه مشخص به این نتیجه رسیدند که هرچه را که میتوانستهاند از اوکرائین مستقل گرفتهاند، و اکنون از جملۀ ابر-ثروتمندان جهان هستند. از این نقطه به بعد آنها با این پرسش روبرو بودند که چگونه چیزی را که از طريق “کار بیوقفه بدست آوردهاند” حفظ کنند. مدیریت این در داخل کشور خودشان غیرواقعبینانه بهنظر میرسید، زیرا در هر لحظه ممکن بود یک رهبر مصمم، پیشبینی نشده، کاریزماتیک یا حزبی به قدرت برسد که خصوصیسازی مجدد را اعلام کند… برای اجتناب از این احتمال، اولیگارشها بطور ضمنی در میان خود توافق کردند حاکمیت اوکرائین را برای «حفاظت» در درون ساختارهای اروپایی «واگذار کنند». در مقابل، آنها در قلمرو اوکرائین، از اجرای قوانین و دفاع اجتماعی و اقتصادی که حرمت مالکیت در قلمرو اروپا را تضمین میکند برخوردار میشدند. اولیگارشها درصدد بودند با امضای موافقتنامه همکاری با اتحادیۀ اروپایی به این برسند.»، دیمیتری ویردین، Evromaydan – bunt milliarderovprotivmillionerov («یورمیدان- شورش میلیاردرها علیه میلیونرها»):
http://glagol.in.ua/2014/01/23/dmitriy-vyidrin-evromaydan-bunt-milliarderov-protiv-millionerov/#ixzz2yHYP6PXR
۹- نگاه کنید به کیریچوک،Aktivnoeuchastienatsionalistov klyuchevoyfaktorpadeniyapopulyarnostiMaydana ، («شرکت فعال ناسیونالیستها- عامل کلیدی در کاهش محبوبیت میدان»):
http://borotba.org/sergei-kirichuk-uchastie-nacionalistov-factor-padeniya-populyarnosti-maidana.html
١٠- بوروتبا در آن موقع نوشت «اخبار تخریب وحشیانه بنای یادبود ولادیمیر ایلیچ لنین از طرف رهبران میدان محکوم نشد. بالعکس، اپوزیسیون لیبرال از برداران ناتنی نئونازی خود حمایت میکنند. همانطور که میتوان دید، چهره ایدئولوژیک میدان، نه توسط بخش لیبرال اپوزیسیون، بلکه توسط نیروهای رسا افراطی، نئونازی تعیین میشود.»
http://borotba.org/oni-mogut-unichtojit-pamyatnik-no-ne-ideyu.html
آندری ایلنکو، نماینده حزب راست افراطی اسوبودا، از تریبون تکههای شکسته بنای یاد بود نمایش میدهد:
http://podrobnosti.ua/society/2013/12/08/946901.html?cid=5408279
١١¬- نگاه کنید به:
http://borotba.org/napadenie-nacistov-na-levyh.html
و
http://revizor.ua/news/evromaidan/20131210_levin
و
http://jungle-world.com/artikel/2014/02/49128.html
١٢- بعنوان مثال، نگاه کنید به این مقاله در «نیشن»:
http://www.thenation.com/article/178013/ukrainian-nationalism-heart-euromaidan
١٣- http://borotba.org/noviy-etap-politicheskogo-protivistoyania.html
١۴- بررسی انجام شده توسط بنیاد «طرح دموکراتیک» در ۶ فوریه
http://www.dif.org.ua/ua/polls/2014_polls/vid-maidanu-taboru-do-maidan.ht
١۵- همانجا.
١۶- «یک مشخصه مهم دیگر لیست قربانیان این است که کسانی که جان باختند، در واقع هیچکدام عضو طبقه کارگر، کارگران در بنگاههای صنعتی بزرگ، نبودند… این فاکت، که گسترش خشونت انقلابی در میدان از اقشار شبهپرولتری و روشنفکران («طبقه خلاق»)، همراه با افرادی از مناطق حاشیهای که به آنها ملحق شده بودند تشکیل میشد، تفاوت اساسی بین ساختارهای اجتماعی شرق و غرب اوکرائین را نشان میدهد، تفاوتی که بر فاصله ذهنی دو بخش کشور حاکم است.»
http://kavpolit.com/articles/litso_pogibshego_majdana-1526
———————-
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/ywmzkz6b