تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: پرابهات پاتنایک
۲۲ ژوئن ۲۰۲۲
بطور خلاصه، هر اقدامی که بتواند در خارج از چهارچوب نئولیبرالیسم به دولت نسبت داده شود- بدون توجه به اینکه آن اقدام چقدر مضر بوده است، نمیتواند بحران را توضیح دهد؛ این آشکار است و با این واقعیت تأیید میشود که هند تنها کشوری نیست که بحران اقتصادی را تجربه می کند؛. بحران فراگیر است، تمام کشورهای جهان سوم را تحت تاثیر قرار میدهد، و پیامد دنبال کردن سیاستهای نئولیبرالی است. و با اینحال، به طرز حیرتانگیزی در بحث بحران در هر کشور به ندرت به نئولیبرالیسم اشاره میشود. بحران سریلانکا به حماقتهای راجاپاکسا نسبت داده میشود. بحران هند به حماقتهای رژیم مودی نسبت داده میشود. [بحران ایران به حماقتهای احمدینژاد و روحانی نسبت داده میشود]. بحران آفریقا به جنگ اوکرائین نسبت داده میشود که بطرز نامطلوبی بر عرضه جهانی غلات جهان تأثیر گذاشته است؛ و غیره. نگاه کردن به نئوفاشیسم بدون لنگرهای اقتصادی آن، نادیده گرفتن این واقعیت است که حکومت نئوفاشیستی در واقع بر یک اتحاد نئولیبرالی – نئوفاشیستی مبتنی است، و به طور کلی، نگاه کردن به سیاست به مثابه یک حوزه مجزا و غیرمرتبط با اقتصاد، یک ویژگی لیبرالی است که چپ نباید از آن تقلید نماید.
«شیر من میبرم، خط تو میبازی»
حیلهگری امپریالیسم بی حد و مرز است. در حالحاضر در چندین کشور جهان، دولتهای نئوفاشیستی وجود دارند که بوسیله بورژوازیهای بزرگ متبوع خود (همه همسو با سرمایه جهانیشده) حمایت میشوند، و با بیرحمی خاص خود سیاستهای نئولیبرالی را اجرا میکنند؛ در بسیاری از کشورهای دیگر، گروههای نئوفاشیست سعی مینمایند با دادن قول اجرای همین سیاستها در صورت رسیدن به قدرت، به قدرت دست یابند. بطور خلاصه یک اتحاد نئولیبرالی – نئوفاشیستی کاملاً فراگیر شده است.
این اتحاد نئولیبرالی- نئوفاشیستی به این دلیل ضروری شده است که بحران نئولیبرالیسم باعث شده که اطمینان دل خوشکننده به اینکه «نهایتاً وضع همه از طریق سیاستهای نئولیبرالی بهتر میشود»، و برای مدت طولانی آن سیاستها را پا بر جا نگه داشته است ، اعتبار خود را از دست بدهد. مدت طولانی است که با راکد شدن اقتصاد، «نشت به پایین (trickle down) به ندرت متقاعد کننده است. از اینرو، برای سرکوب زحمتکشان، اقدامات سختتری مورد نیاز است و این اقدامات باید با دامن زدن به درگیریها مذهبی و قومی، و دیگر درگیریهای مشابه استتار شوند. اینجاست که گروههای نئوفاشیست وارد میشوند؛ آنها از دامن زدن به چنین درگیریهایی لذت میبرند.
برای نئولیبرالیسم اتحاد با نئوفاشیسم نه تنها به این دلیل، بلکه برای یک دلیل دیگر نیز سودمند است. در قدرت بودن نئوفاشیستها، اگرچه برای نئولیبرالیسم سودمند هستند، اما آنها نمیتوانند بر بحران نئولیبرالیسم غلبه کنند. مداخله دولت در اقتصاد که احتمالاً میتواند تقاضای کل را تحریک نماید، و بر بحران اضافه تولید نسبت به کاهش تقاضا، که بطور فزایندهای نئولیبرالیسم را فراگرفته است غلبه نماید، همواره با مخالفت سرمایه جهانیشده، که نه مالیات بر ثروتمندان را میخواهد و نه افزایش کسری مالی را، که تنها دو راه موجود برای تامین مالی مخارج بزرگتر دولتی است و میتواند باعث افزایش تقاضای کل بشود، مواجه میشود. بنابراین حتا دولتهای نئوفاشیست، علیرغم برنامههای تفرقهافکنانه آنها، با عمیقتر شدن بحران، حمایت مردمی را از دست میدهند. زمانی که این اتفاق میافتد، بحران نئولیبرالیسم همواره منحصراً به گردن نئوفاشیسم انداخته میشود و مردم تشویق میشوند که با نئوفاشیسم، و نه با نئولیبرالیسم تسویه حساب نمایند.
برای نهادهای برتون وودز که در زمینه رشد اقتصادی گفتمان فکری اکثر کشورهای جهان سوم ، و در واقع بطورکلی گفتمان پیرامون اقتصادیات رشد را کنترل میکنند، دشوار نیست که این نظر را ترویج نمایند که نئوفاشیسم به تنهایی آن چیزی است که در پس بحران نهفته است؛ و این نظر در میان روشنفکران رادیکال، افرادی را پیدا میکند که به هر حال و بطور کاملاً موجه با نئوفاشیستها مخالف هستند. در واقع، فقط نئوفاشیسم را مسئول بحران قلمداد کردن، بطور قابل درکی، حتا برای بخشی از چپ نیز جذاب است، زیرا ترویج نفرت نئوفاشیستی علیه یک اقلیت محروم، محدود کردن دموکراسی بوسیله آن، و حمله آن به زحمتکشان، هدایت خشم مردمی علیه آنرا در اولویت قرار دهید. علاوه بر این، هدف قرار ندادن نئوفاشیسم به مثابه تنها عامل بوجود آمدن مصائب اقتصادی مردم ، این خطر را به دنبال دارد که در مبارزه با نئوفاشیسم به عنوان نشانهای از طفره رفتن و حتا بزدلی شناخته شود. کسانی که از هدف گرفتن انحصاری نئوفاشیسم دوری میکنند، میتوانند متهم شوند که از مذمومترین، منفورترین، متعصبترین و راستگراترین عناصر جامعه حمایت میکنند.
اما، در این روند، به این دلیل که نئولیبرالیسم از دید پنهان نگه داشته میشود، حتا اگر عناصر نئوفاشیست از قدرت بیرون رانده شوند، راه برای به قدرت رسیدن یک دولت لیبرال، غیرفاشیستی جدید، که همچنان به دنبال کردن سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی ادامه میدهد، باز میماند. اما چون این حکومت جدید نیز به دلایلی که گفتیم نمیتواند بر بحران فائق آید، راه برای بازگشت نئوفاشیستها در زمانی بعد که مردم از حکومت لیبرال که پس از حکومت نئوفاشیستی جانشین شد خسته شدهاند، باز میماند. بنابراین، سیاست به وضعیتی کشانده میشود، که دولت به تناوب بین شکلبندیهای سیاسی نئوفاشیست و لیبرال، که هر دو به نئولیبرالیسم متعهد هستند، دست به دست میشود و زحمتکشان همچنان از مصائب بحران اقتصادی رنج میبرند.
هند یک نمونه کلاسیک از این پدیده را ارائه میدهد. دولت فعلی مودی در سال ۲۰۱۳ زمانی که مردم تازه بحران اقتصادی را تجربه کرده بودند، با انداختن تمام تقصیر بحران بر گردن ضعف و عدم عملکرد دولت لیبرال قبلی مانموهان سینگ، و بدون هیچ اشارهای به نئولیبرالیسم، به قدرت رسید. دولت مودی پس از به قدرت رسیدن، حتا در حالیکه بحران تشدید میشد، بیکاری افزایش مییافت و درآمد مردم کاهش مییافت، با کینه به سیاستهای نئولیبرالی ادامه داد. بینوایی فزاینده مردم با این واقعیت نشان داده میشود که طبق گزارش روزنامهها،«بررسی نمونهای ملی»، یک کاهش ۹ درصدی در هزینه مصرف واقعی سرانه در روستاهای را بین سالهای ۱۳-۲۰۱۲ و ۱۸-۲۰۱۷ آشکار کرد، یافتهای بسیار حیرتانگیز که دولت انتشار آنرا ممنوع کرد و (بررسی نمونهای ملی) را به شکلی که از بدو تأسیس، مدت کوتاهی پس از استقلال و تحت سرپرستی آماردان بزرگ پی سی ماهالانوبیس (P.C. Mahalanobis) بکار گرفته شده بود تعلیق کرد.
همهگیری اوضاع را بدتر کرد. اما حتا پس از کاهش همهگیری، امروز بیکاری از هر سال پس از استقلال بدتر است، تورم با شدتی که در سالهای اخیر دیده نشده است، بیداد میکند و کاهش نرخ ارز، روپیه را به پایینترین سطح خود در برابر دلار رسانده است. اعتراضات مردمی علیه مشکلات اقتصادی در حال افزایش است، اما اکثر معترضان بدون هیچ اشارهای به رژیم نئولیبرال، تقصیر را منحصراً به گردن سیاستهای اقتصادی دولت مودی میاندازند. دولت مودی بدون تردید در بحران حاد و بیسابقه اقتصادی مقصر است؛ اما مقصر اصلی بحران در اتخاذ مشتاقانه و بیرحمانه آن از سیاستهای نئولیبرالی نهفته است.
این درست است که دولت مودی نیز راساً اقدامات کاملاً پوچ و نابخردانه، مانند کاهش ناگهانی تقریباً ۸۵ درصد از ارزش پول در گردش نسبت به ارزش قانونی (demonetization) آن را اجرا کرده است. این امر مشکلات شدیدی را برای مردم به همراه داشت، و بدون ذرهای سود برای اقتصاد، بخش تولید خرد را فلج کرد؛ اما به سختی میتواند شدت بحران اقتصادی کنونی را توضیح دهد. همینطور، دولت «مالیات بر کالاها و خدمات» را اعمال کرد که آن نیز ضربه فلج کنندهای به بخش تولید خرد وارد کرد. اما «مالیات بر کالاها و خدمات» توسط بانک جهانی توصیه شده بود، و توسط خود دولت منموهان سینگ مطرح شده بود. تنها کاری که مودی انجام داد این بود که با بیرحمی همیشگی خود آن مسیر را ادامه داد. با این حال، دشوار بتوان بحران را با «مالیات بر کالاها و خدمات» ، یا حتا در ارتباط با کاهش ارزش پول نسبت به ارزش قانونی آن، توضیح داد.
بطور خلاصه، هر اقدامی که بتواند در خارج از چهارچوب نئولیبرالیسم به دولت نسبت داده شود- بدون توجه به اینکه آن اقدام چقدر مضر بوده است، نمیتواند بحران را توضیح دهد؛ این آشکار است و با این واقعیت تأیید میشود که هند تنها کشوری نیست که بحران اقتصادی را تجربه می کند؛. بحران فراگیر است، تمام کشورهای جهان سوم را تحت تاثیر قرار میدهد، و پیامد دنبال کردن سیاستهای نئولیبرالی است. و با اینحال، به طرز حیرتانگیزی در بحث بحران در هر کشور به ندرت به نئولیبرالیسم اشاره میشود. بحران سریلانکا به حماقتهای راجاپاکسا نسبت داده میشود. بحران هند به حماقتهای رژیم مودی نسبت داده میشود. [بحران ایران به حماقتهای احمدینژاد و روحانی نسبت داده میشود]. بحران آفریقا به جنگ اوکرائین نسبت داده میشود که بطرز نامطلوبی بر عرضه جهانی غلات جهان تأثیر گذاشته است؛ و غیره.
حیلهگری عظیم ترتیبات امپریالیستی کنونی در اینجا نهفته است. برای امپریالیسم وضعیت شبیه «شیر من میبرم، خط تو میبازی» است. مادام که روند آرام پیش میرود، اعتبار به رژیم نئولیبرالی میرسد، که ادعا میشود نرخ رشد تولید ناخالص داخلی را تسریع کرده است؛ اما زمانی که بحران رخ میدهد، تقصیر آن به گردن نئوفاشیسم، که رژیم نئولیبرال با آن متحد است، افکنده میشود. بنابراین، این اتحاد نقشی دوگانه ایفا میکند: نخست، با قرار دادن اکثریت در برابر برخی اقلیت بینوا، با برانگیختن نفرت بر اساس مذهب یا قومیت، رژیم نئولیبرال را تقویت میکند، بنحوی که در پشت این پرده دود میتوان به شرکتهای بزرگ امتیازات بیشتری داد; و ثانیاً، زمانی که مردم قیام میکنند، براحتی یک بز بلاگردان در دسترس دارد.
در نمایشنامه «مراتی» (Marathiن) اثر نمایشنویس [بزرگ] ویجی تندولکار، قاسیرام کوتوال، در نقش نانا فادناویس حیلهگر، وزیر فرمانروای پونا ظاهر میشود، که از یک سرسپردۀ ظالم برای اجرای تمام اقدامات ظالمانه دولت خود استفاده میکند. اما زمانی که مردم در نهایت علیه این اقدامات قیام میکنند، او این سرسپرده را برکنار میکند و تحسین مردم را برمیانگیزد. نئوفاشیستها در جهان سوم مانند این سرسپردۀ قصیرام هستند: زمانی که در قدرت هستند، با اقدامات فاشیستی خود، حتا در حالی که نئولیبرالیسم را دنبال میکنند، صدمات زیادی به جامعه وارد میسازند؛ و هنگامی که مردم خشمگین میشوند، میتوان از آن صرف نظر کرد، بدون اینکه به نئولیبرالیسم آسیبی وارد شود.
نگاه کردن به نئوفاشیسم بدون لنگرهای اقتصادی آن، نادیده گرفتن این واقعیت است که حکومت نئوفاشیستی در واقع بر یک اتحاد نئولیبرالی – نئوفاشیستی مبتنی است، و به طور کلی، نگاه کردن به سیاست به مثابه یک حوزه مجزا و غیرمرتبط با اقتصاد، یک ویژگی لیبرالی است که چپ نباید از آن تقلید نماید.
https://peoplesdemocracy.in/2022/0619_pd/%E2%80%9Cheads-i-win-tails-you-lose%E2%80%9D
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/55udcj2x