ویچی پراشاد: سرنوشت تاریخی چین ایستادن با جهان سوم است

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: مسایل جهان
سال ششم، فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۷ شماره ۱ و ۲
گزینش و تایپ: تحریریه «عدالت»

چین و جهان سوم

20120506100752-7082-97

 

«مؤسسه پژوهش‌های سیاسی و اقتصادی بین‌المللی» اخیراً کتابی زیر عنوان «پژوهشی پیرامون سیاست خارجی چین» منتشر کرده است، که مانند سایر نشریات این مؤسسه جامع و خواندنی و قابل استفاده است. نویسنده کتاب همکار گرامی ما آقای دکتر نادر انتصار است که خوانندگان مسائل جهان با نوشته‌های ایشان کم و بیش آشنا هستند. در صفحات آینده فصلی از این کتاب که به روابط چین با کشورهای جهان سوم اختصاص یافته از نظر خوانندگان خواهد گذشت. با این توضیح که به علت کثرت زیرنویس‌ها ، فقط به نقل بعضی از آن‌ها اکتفا شده است.

تصور و نگرش چین از موقعیت و مکان خویش در جامعه بین‌المللی به عنوان کشوری از جهان سوم که با تسلط قدرت‌های بزرگ بر کشورهای در حال توسعه آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین معاندت و مخالفت می‌ورزد عامل و عنصر مهم و تعیین کننده‌ای در سیاست خارجی چین در برابر کشورهایی نظیر ایران می‌باشد.

بخش نخست: گسترش استراتژی چین در جهان سوم
از جمله مهم‌ترین تحولات و دگرگونی‌های خطیری که در سیاست خارجی چین در طی پنج سال گذشته رخ داده است ، می‌توان از آغاز سیاست جلب دوستی و نزدیکی با کشورهای غیر کمونیست (و ضد کمونیست) جهان سوم و نیز هدایت آن‌ها به سوی موقعیت و پایگاه چین در برابر دشمنانش به خصوص اتحاد شوروی، یاد کرد. در طی سال‌هایی که کمونیسم چین تکوین می‌یافت ، این کشور با روش به اصطلاح راه میانه یا راه سوم یعنی عدم تعهد در سیستم بین‌المللی به شدت مخالفت می‌ورزید. به عبارت دیگر (در آن سال‌ها) برای رهبران چین کلیه ملل جهان متعلق به یکی از اردوگاه‌ها یعنی «امپریالیزم» و «سوسیالیزم» بودند. لیکن در اوایل دهه ۵۰ ، چین متوجه آرزوها و خواسته‌های کشورهای نوخاسته و نو استقلال آسیا و آفریقا گردید، که مصمم بودند به طور مسالمت‌جویانه در یک قالب و چهارچوب عدم تعهد با اردوگاه‌های سوسیالیست و کاپیتالیست همزیستی کنند. در ژوئن ۱۹۵۴ نخست‌وزیر وقت چین چوئن لای در طی دیداری از هند، برای نخستین‌بار اشتیاق چین را برای برقراری روابط با ملل غیر متعهد بر مبنای «پنج اصل همزیستی» ابراز نمود.[۱] سیاست اخیر توسط چوئن لای در سال۱۹۵۵ درکنفرانس ملل آسیا و آفریقا درباندونگ با دامنه بیش‌تری بسط وگسترش یافت. چوئن لای طی نطق خود در این کنفرانس گفت:

«باید اذعان کرده و بپذیریم که در بین کشورهای آسیایی و آفریقایی ایدئولوژی‌ها و نظام‌های سیاسی مختلف و گوناگون وجود دارد. لیکن مطلب اخیر مانع از آن نمی‌شود که در جستجوی زمینه‌های مشترک همکاری نبوده و متحد نشویم.. بر مبنای پیوستگی و حمایت کامل از پنج اصل همزیستی اکنون آماده‌ایم که روابط متعارف و عادی با کلیه ملل آسیا و آفریقا، و به عبارتی با کلیه کشورهای دنیا، و در درجه نخست با کشورهای همسایه برقرار نماییم…»

بطور کلی، این اصطلاح«روح باندونگ» در سال‌های اخیر سنگ بنای سیاست خارجی چین در قبال جهان سوم بوده است زیرا چینی‌ها معتقدند که روابط مودت‌آمیز آن‌ها با کشورهای جهان سوم، به هدف‌های به اصطلاح«امپریالیستی» لطمه می‌زند. پیش از جدایی و اختلافات بین چین و شوروی، اردوگاه امپریالیست عبارت بود از غرب و کشورهایی که روابط دوستانه‌ای با آن داشتند. لیکن امروزه چین دیگر معتقد به تضاد و تناقض اساسی در سیستم بین‌المللی، بین غرب و بلوک سوسیالیست نمی‌باشد. به عبارت دیگر، به نظر چینی‌ها، اتحاد شوروی و ایالات متحده طیف سیاسی و فلسفی متفاوتی را ایجاد نمی‌کنند. در حقیقت امر، از نظر آن‌ها، یک تناقض و تضاد اساسی، بین«امپریالیزم» دو ابر-قدرت (بخصوص اتحاد شوروی) از یک طرف و جهان سوم از طرف دیگر موجود است. چهارچوب عقیدتی و تصورات چین از تقسیم ملل در نظام بین‌المللی کنونی در نطق معاون نخست‌وزیر چین«تنگ شیائو پینگ»، در سال ۱۹۷۴ در اجلاس سازمان ملل ویژه توسعه و مواد خام، به روشنی منعکس است:

«جهان کنونی در حقیقت امر از سه جزء یا سه دنیای مختلف تشکیل شده است. این سه قسمت با هم در ارتباط و نیز تناقض به سر می‌برند. اتحاد شوروی و ایالات متحده جهان اول را تشکیل می‌دهند. کشورهای در حال توسعه در آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین و سایر نقاط در جهان سومند. کشورهای توسعه یافته بین آن‌ دو جهان قرار داشته و جهان دوم را تشکیل می‌دهند… چین متعلق به جهان سوم است…»

بخش دوم: مفهوم جهان سوم از نظر چین
برای چینی‌ها اصطلاح جهان سوم، در این برهه زمانی مورد بحث، به جای این‌که جنبه فرهنگی، اقتصادی، نژادی یا سیاسی داشته باشد جنبه «رفتاری» دارد. بدین معنی که کلیه ملل به استثنای
ابرقدرت‌ها و کشورهای جهان دوم (یا کشورهای ناحیه میانه) نظیر کانادا، ژاپن و کشورهای اروپای غربی را می‌توان در مقوله جهان سوم جای داد، مشروط به این‌که در سیاست خارجی استقلال کامل داشته و با ابرقدرتی که در مجاورت آن قرار گرفته است به ستیز برخیزند. در این مورد ایران نمونه مطلوبی است. علی‌رغم رشد اقتصادی کشور و سطح نسبتاً بالای تولید ناخالص ملی سرانه، از نظر چینی‌ها ایران صرفاً به دلیل این‌که در سال‌های اخیر سیاست مستقلی داشته است، یک کشور در حال توسعه جهان سوم تلقی می‌شود.

چینی‌ها معتقدند از آن‌رو که ایران به صورت رهبری در سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) تجلی کرده و بعنوان عامل عمده‌ای در خاتمه دادن انحصار غرب بر قیمت و طرفدار جدی یک نظم نوین اقتصادی جلوه‌گر شده نمونه مطلوبی را برای همکاری ایجاد نموده است. نظر به این‌که اوپک از نظر چینی‌ها به معنی مدل فوق‌العاده ثمربخش و مفیدی است که از طریق آن کشورهای جهان سوم فراگرد توزیع مجدد درآمد بین نواحی توسعه یافته و در حال توسعه را به کار می‌برند صحت مطالب فوق آشکار می‌گردد. موقعیت ایران در زمینه سیاست‌های مالی و تجاری در مقابل جهان توسعه یافته، می‌تواند به صورت یک نقطه‌ شروع و چهارچوب مشترک عمل کند و از آن طریق چین و ایران احتمال می‌رود زمینه‌های مشترکی برای مذاکرات آتی، در جهت بهبود روابط متقابل‌شان بیابند.

بخش سوم- تحولات و تغییرات حاصل در مناسبات چین با احزاب و نهضت‌ها و حکومت‌های جهان سوم
از جمله نخستین نتایجی که می‌توان بعنوان حاصل تجدید و گسترش روابط چین با کشورهای در حال توسعه نام برد، ایجاد سازمانی بود تحت عنوان «سازمان وحدت خلق‌های آفریقا و آسیا». این سازمان نتیجه کنفرانسی بود که در خلال ۲۶ دسامبر ۱۹۵۷ تا ۳ ژانویه ۱۹۵۸ در قاهره تشکیل شد.

در کنفرانس‌های بعدی در خلال سال‌های ۶۷- ۱۹۶۵ چین تمام کوشش خود را در جهت تقویت همبستگی اخیر مبذول داشت، لیکن به دلایلی که در صفحات آتی ذکر خواهد شد، با موفقیت قرین نگردیده و با نتایج رضایت‌بخش همراه نشد.

مارشال لین پیائو در کتابی تحت عنوان «پای برجا باد پیروزی جنگ خلق‌ها » به همبستگی طبیعی خلق‌ها و کشورهای جهان سوم، با الهام از نظرات مائو اشاره می‌کند، بدین ترتیب که جهان را به دو قسمت تقسیم می‌نماید:
۱- روستاهای جهان، که عبارت از کشورهای در حال توسعه و عقب مانده است.
۲- شهرهای جهان، که عبارت از کشورهای صنعتی و توسعه یافته می‌باشند.

به طور کلی روستاهای جهان باید شهرها را در میان گرفته و در خود حل کنند و در این منازعه چین نقش رهبری را در دست گرفته و در پیشاپیش این منازعه گام بر خواهد داشت.

در جهت اجرای سیاست فوق چین از نهضت‌های آزادی‌بخش و نیروهایی که بر ضد کشورهای مختلف می‌جنگند ، حمایت می‌کرد.
چین در فاصله سال‌های ۶۷- ۱۹۶۶ با وجود ظهور اولین نشانه‌های شکست سیاست اخیر، خط مشی طرفداری از گروه‌های افراطی در کشورهای جهان سوم را تشدید نمود. این دوره به نام دوره «دیپلماسی گارد سرخ » نامیده می‌شود.

هدف این بود که، انقلاب فرهنگی با ابعاد جهانی، گسترش یابد. لیکن با عکس‌العمل شدید کشورهای جهان سوم، به خصوص هند، کامبوج، برمه و نپال روبرو شد. سیاست خارجی چین با تضاد و تناقضی همراه گردید. خلاصه در خلال سال‌های ۶۹- ۱۹۶۷ چین خود را منزوی و جدا از سایر کشورها احساس می‌کرد بدین معنی که با توجه به این‌که هر روز از اردوگاه سوسیالیسم فاصله‌ای بیش‌تر می‌گرفت نتایج لازم را هم از نزدیکی به کشورهای در حال توسعه کسب ننمود.

چین با توجه به منافع و روابط موجود، کشورهای در حال توسعه را به چند دسته تقسیم می‌نمایدک

گروه اول – کشورهایی که روابط حسنه با چین داشتند، نظیر پاکستان، نپال، کامبوج، سیلان (سریلانکا)، افغانستان، تانزانیا، زامبیا، گینه و کنگو. با توجه به روح و محتوای اعلامیه و رعایت اصول همزیستی مسالمت‌آمیز ، از نهضت‌ها و گروه‌های انقلابی در کشورهای فوق حمایت نمی‌کرد تا به تفاهم فیمابین لطمه‌ای وارد نشود.

گروه دوم – کشورهایی که روابط محدود ولی نسبتاً دوستانه‌ای با جین داشتند مانند کشورهای عربی، کنیا و مالی. سیاست چین در قبال گروه اخیر متوجه ایجاد اختلاف و تفرقه و حمایت از جنگ داخلی نبود. لیکن در صورتی که اختلاف و جنگی در می‌گرفت از شورش‌هایی که با هدف‌های رهبران چین هماهنگ بود، حمایت می‌کرد. برای نمونه چین از تجزیه‌طلبان بیافرا ، پشتیبانی نمود.

گروه سوم – کشورهای دشمن چین. در بعضی از کشورها چین عملاً و به طور جدی از شورش‌هایی که بر ضد حکومت مرکزی صورت می‌گرفت، از طرق مختلف حمایت می‌نمود.

در اواخر ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۷۱ تحولات جدیدی در سیاست خارجی چین نسبت به کشورهای جهان سوم، اتفاق افتاد. محرک این تغییر نزدیک شدن چین و آمریکا و تمایل آمریکا برای ایجاد مثلثی از سه قدرت آمریکا، چین و شوروی در جهت کاهش نفوذ شوروی است. صفات ممیزه و خصایص این تغییر سیاست بین‌المللی و تشکیل دنیای سه قطبی عبارتند از:

۱- توجه بیش‌تر چین به روابط بین دولت‌های جهان سوم و کاهش و تقلیل حمایت آن از گروه‌های مخالف انقلابی که بر علیه دولت‌های خود می‌جنگند.
۲- چین از عنوان کشور جهان سوم به جای کشور سوسیالیست استفاده نمود. برخلاف سال‌های قبل تاکید بر سوسیالیسم را کاهش داد و بیش‌تر بنام کشور جهان سوم با مسائل روبرو می‌شد.
۳- با سیاست اتحاد شوروی در جهان سوم مبارزه می‌کرد.
۴- چین از سیاست آمریکا در جهان سوم به عنوان یک عامل موثر در برابر اتحاد شوروی حمایت نمود.
در نتیجه، در برنامه سیاست خارجی چین در سایر کشورها تحولات دیگری رخ داد.

‌جنگ‌های خلقی (توده‌ای) از فرهنگ سیاسی چین تقریباً کنار گذاشته شد، برای مثال با کشورهایی که قبلاً فاشیست یا عامل دست امپریالیسم و غیره می‌نامید، روابط دوستانه برقرار کرده حتی اقدام به اعطای کمک‌های مختلف به گروهی از کشورها نظیر برزیل، مالزی و شیلی و زئیر نمود.

قسمت نخست: چین و آفریقا
الف – تحولات و تغییرات حاصل در روابط چین در آفریقا
سیاست چین در قاره آفریقا را می‌توان به چهار مرحله مشخص تقسیم نماییم:

مرحله اول: ۱۹۵۸-۱۹۴۹- در طی این مدت دامنه علائق و دلبستگی چین در آفریقا بسیار محدود بود، زیرا در طی مدت اخیر چین به مسائل داخلی خود، توجه بیش‌تری مبذول می‌داشت، از جانب دیگر توازن قوا در صحنه بین‌المللی شرایط گسترش فعالیت‌های چین در آفریقا را فراهم نکرده بود، بعد از کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ چین فعالیت خود را گسترش داده و کوشش نمود که به آفریقا نزدیک‌تر شود. در فاصله ۵۹ – ۱۹۵۶ نخستین روابط دیپلماتیک خود را با کشورهای آفریقایی نظیر سودان، مراکش ، گینه، غنا، مالی و جبهه آزادی‌بخش ملی الجزایر برقرار نمود.

مرحله دوم: ۱۹۶۴۱۹۵۹- در طی دوره اخیر چین به کشورهای آفریقایی نزدیک‌تر شد، و ضمناً عوامل دیگری را نیز در ارزیابی خود وارد کرد. برای مثال چینی‌ها از همبستگی کلیه نژادهای غیر سفید بر علیه سفیدها (مانند اتحاد شوروی) جانبداری می‌کردند و برتقسیم جهان به دو قسمت فقیر و غنی اشاره کرده و بر اشتراک ومشابهت چین و جهان سوم در دو موضوع اخیر، تاکید و توجه می‌نمودند. چوئن لای در خلال دسامبر ۱۹۶۳ تا فوریه ۱۹۶۴ از ۱۰ کشور آفریقایی بازدید به عمل آورد. در طی ملاقات‌های اخیر چوئن لای به رهبران آفریقا قول داد به نهضت‌های آزادی‌بخش آفریقا کمک می‌نماید. لیکن از مجموعه مراودات و روابط نتیجه مطلوب حاصل نگردید. و بالعکس به واسطه تاکید و حمایت وسیع رهبران چین از سیاست‌های انقلابی و احیاناً حمایت از گروه‌هایی که داعیه تجزیه‌طلبی داشتند موجبات وحشت و نگرانی بسیاری از رهبران آفریقایی فراهم گردید، حتی کشورهایی که از سیاست چین تمجید و ستایش می‌نمودند در کلیه موارد و جوانب با چهارچوب سیاست خارجی چین توافق نداشتند. برای مثال سکو توره با سیاست چین در برابر هند، و نکرومه با سیاست چین در مورد پیمان عدم گسترش سلاح‌های هسته‌ای به شدت مخالفت می‌ورزیدند.

مرحله سوم: ۱۹۶۹-۱۹۶۵- طی دوره اخیر دامنه علایق و دلبستگی چین درآفریقا که همزمان با کاهش فعالیت‌های آن است ، محدود می‌شود. دلایلی که می‌توان برای توجیه گرایش اخیر ذکر کرد عبارتند از:

الف: ایجاد انقلاب فرهنگی و گسترش آن در همه ابعاد کشور.
ب: اقدام به تبلیغات و فعالیت‌های نامناسب. برای مثال عکس‌هایی از کارگران که به جای این‌که نمایشگر پیشرفت‌های کشور مالی باشد، نشان می‌دهد کارگران چگونه کتاب‌های مائو را مورد مطالعه قرار می‌دهند، مطالب اخیر که جنبه نمایشی داشت، موجب برافروختن خشم آفریقایی‌ها گردید و این تصور به وجود آمد که چین خیال غلبه بر آفریقا را دارد و در فکر کمک به آن‌ها نیست.

در سال ۱۹۶۵ بروندی، و در سال ۱۹۶۶ داهومی و جمهوری آفریقایی مرکزی با چین قطع رابطه کردند. بعد از سقوط نکرومه در سال ۱۹۶۶ کارشناسان چین از غنا اخراج شدند. در نوامبر ۱۹۶۸ «مدی بوکیتا» رئیس جمهوری مالی که طرفدار چین بود با کودتایی از کار برکنار شد. تنها موفقیت عمده چین در آفریقا امضا قرارداد ایجاد راه آهن تانزانیا – زامبیا بود. این راه آهن ۱۸۰۰ کیلومتر است و معادن مس زامبیا را به بندر دارالسلام پایتخت تانزانیا وصل می‌کند.

وام ۴۰۰ میلیون دلاری چین برای ساختن راه آهن که قسمتی از آن به تانزانیا و نیمی دیگر به زامبیا اعطا شد بدون بهره بوده و پرداخت آن ۳۰ سال می‌باشد که از سال ۱۹۸۳ مهلت بازپرداخت آن فرامی‌رسد.

مرحله چهارم: از ۱۹۷۰- از اوایل ۱۹۷۰ تا زمان حال اختلافات آشکار ایدئولوژیک موجود در سیستم اجتماعی چین و کشورهای آفریقا مانع از نزدیکی روابط آن‌ها نگردیده است.

الف: در سال ۱۹۷۱ هایلاسلاسی امپراطور سابق اتیوپی به چین مسافرت کرده و یک وام بدون بهره به مبلغ ۸۰ میلیون دلار اخذ نمود، در همان زمان چین کمک خود به نهضت استقلال‌طلبان اریتره را که بر ضد حکومت مرکزی مبارزه می‌کرد قطع نمود.

ب: در سال ۱۹۷۲ زئیر رابطه‌اش را با تایوان قطع نمود و وامی به مبلغ یکصد میلیون دلار دریافت کرد.
پ: چین وام‌هایی به کشورهای آفریقای شمالی نظیر مراکش و تونس برای مقابله با گسترش نیروی دریایی شوروی در دریای مدیترانه و خرید اسلحه اعطا نمود.

ت: در مه ۱۹۷۷ به دنبال اخراج ۹۰ نفر از کارشناسان شوروی از سودان، اتحاد شوروی سفیر خود در سودان را فراخواند. متعاقب آن جعفر نمیری به چین مسافرت کرد، و مورد استقبال گرم رهبران چین قرار گرفت. وی در حالی‌که بر نقاط اشتراک خود با رهبران چین تاکید می‌نمود به شدیدترین وجهی به سیاست شوروی در آفریقا حمله کرد.

ب: روابط چین با گروهی از نهضت‌ها، جنبش‌ها و احزاب آفریقا
اصولاً چین در میان نهضت‌ها و گروه‌های انقلابی آفریقا از پشتیبانی قابل ملاحظه‌ای برخوردار نیست و نفوذ آن در میان کشورهای اخیر روز به روز کاهش یافته است. در اینجا به بررسی هر یک می‌پردازیم:

۱- چین در آنگولا از گروه «فنلا» که از خط مشی کشورهای غربی پیروی می‌کرد حمایت به عمل آورد لیکن «مپلا» پیروز شد و لذا نفوذ آن در آنگولا کاهش یافت.

۲- در موزامبیک تا ژوئن ۱۹۶۲ دو گروه انقلابی فعالیت می‌کردند که عبارتند از: الف: اتحادیه ملی آفریقایی موزامبیک ، ب: اتحادیه ملی دموکراتیک موزامبیک. لیکن در سال اخیر دو گروه فوق به صورت جبهه واحدی به نام «فره لیمو» در هم ادغام شده و رهبری آن‌را مان‌دلین و ماشل به ترتیب به عهده گرفتند. همزمان با تشکیل نهضت اخیر جنبش دیگری به نام «کرمو» فعالیت می‌کرد، که مورد پشتیبانی چین بود، لیکن گروه اخیر نفوذ و قدرت قلیلی در موزامبیک داشت و در حقیقت یک جنبش مرده تلقی می‌شد. پس از استقلال نفوذ چین در موزامبیک روز به روز کاهش یافت. کمک‌های چین به موزامبیک نسبت به کمک‌های شوروی بسیار محدود می‌باشد. موزامبیک به طور روزافزونی به اتحاد شوروی نزدیک شده است.

۳- در آفریقای جنوبی دو جنبش و نهضت فعالیت دارند که عبارتند از:
الف: کنگره ملی آفریقا که مورد حمایت حزب مخفی کمونیست می‌باشد، حزب کمونیست از مشی مسکو جانبداری می‌نماید.

ب: کنگره پان آفریکن که از مشی چین جانبداری می‌کند لیکن این جنبش از نفوذ قابل ملاحظه‌ای برخوردار نیست. و طور کلی در آفریقای جنوبی نیز سیاست و مشی چین طرفداران زیادی ندارد.

۴- در نامیبیا چند جنبش فعالیت دارند که عبارتند از:
الف: اتحادیه آفریقای جنوب غربی. چین در این نهضت نفوذ زیادی دارد لیکن دایره عمل و قدرت جنبش اخیر بین مردم، قابل ملاحظه نیست.
ب: قدرت و اهرم واقعی و فعال در پهنه نامیبیا جنبش «سواپو» می‌باشد، جنبش اخیر دارای دایره عمل وسیعی بین مردم است لیکن چین در آن نفوذ چشمگیری نداشته، برعکس کمک‌های فراوانی از اتحاد شوروی دریافت می‌دارد.

۵- در رودزیا نیز چند جنبش در کنار هم فعالیت می‌نمایند به قرار ذیل:
الف- اتحادیه ملی آفریقایی«زیم بابوی» که چین از آن جانبداری می‌نماید،
ب- اتحاد خلق آفریقایی زیم بابوی که به صورت «جبهه وطن‌پرستان» درآمده و رهبری آن را «رابرت – موگابه» و « جاشوا- نکومو» به عهده دارند. نهضت اخیر قوی‌ترین جنبش رودزیا بوده از مشی شوروی طرفداری می‌کند و در کنفرانس ژنو رهبران این نهضت نماینده سیاهان رودزیا هستند.
پ- شورای ملی آفریقا که رهبری آن به عهده «آبل – موزوروا» می‌باشد
نهضت اخیر گرایش و روابط نزدیکی مانند دو نهضت دیگر با سایر قدرت‌های بزرگ ندارد.

قسمت دوم: چین و خاورمیانه عربی
الف – تحولات سیاسی
تحولاتی که در سیاست خارجی چین بروز کرد، در خاورمیانه نیز متجلی شد. نهضت فلسطین از ابتدا مورد حمایت چین بود لیکن کمک‌های قابل ملاحظه‌ای از کشور اخیر دریافت ننمود، به خصوص در سال‌های اخیر میزان کمک‌ها سیر نزولی یافته است.

چین در تعقیب سیاست کلی خود مبنی بر حمایت از کشورهایی که با شوروی مخالفت می‌ورزند و یا دوستان شوروی که احیاناً از آن فاصله می‌گیرند، مصر را تشویق به انقضاء عهدنامه مودت با شوروی و اخراج متخصصین کشور اخیر نمود.

علاقه و تمایل چین به خاورمیانه به تدریج در سال ۱۹۵۵ آغاز شد. در سال اخیر متعاقب ملاقات چوئن لای و ناصر روابط دوستانه آن‌ها گسترش یافت. در ماه مه ۱۹۵۶ مصر اولین کشور عربی بود که چین را به رسمیت شناخت، سوریه و یمن شمالی نیز به تبع آن چین را به رسمیت شناختند.[۲]

در طی دو دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ چین کوشش نمود که روابط خود با کشورهای عربی را از طریق «سازمان وحدت خلق‌های آسیا و آفریقا» بهبود بخشیده و گسترش دهد لیکن علی‌رغم مساعی چین، روابط دوجانبه توسعه زیادی نیافت و ناصر به دلایلی به اتحاد شوروی نزدیک شد.[۳]

به طور کلی چین با کشورهای عربی که به اصطلاح «پیشرو می‌نامید» تا سال ۱۹۷۰ روابط دوستانه برقرار ساخت. گروهی از آن‌ها عبارتند از: عراق در سال ۱۹۵۸، مراکش ۱۹۵۸، الجزایر ۱۹۶۲، تونس ۱۹۶۴ و یمن جنوبی ۱۹۶۸.

بدنبال تغییرات جدید در سیاست خارجی، چین در سال ۱۹۷۱ با کویت، لبنان و لیبی و در آوریل ۱۹۷۷ با اردن، روابط سیاسی برقرار می‌نماید. معذالک از مهم‌ترین کشورهای خاورمیانه یعنی عربستان، هنوز چین را به رسمیت نشناخته است.

چین اولین کشور غیر عرب است، که فلسطینی‌ها را بیش از آن‌که به طور وسیع در جهان شناخته شوند، مورد حمایت و پشتیبانی قرار داد. نیروهای الفتح تا سال ۱۹۶۵ که اولین حمله خود را بر علیه اسرائیل ترتیب دادند در چین تعلیم می‌یافتند. وقتی که سازمان آزادی بخش فلسطین در سال ۱۹۶۴ تشکیل شد، چین با جدیت از آن جانبداری می‌کرد. نخستین رهبر آن احمد شوقیری در سال ۱۹۶۵ به چین مسافرت نموده چینی‌ها مشابه رهبر یک کشور مستقل از وی پذیرایی کردند. این کشور قول داد که به سرعت کمک‌های نظامی در اختیار سازمان آزادی‌بخش فلسطین گذاشته دوره‌های تعلیماتی افراد آن را گسترش دهد. در حقیقت امر چین بزرگ‌ترین تامین کننده اسلحه (به استثنای کشورهای عربی) برای سازمان آزادی‌بخش فلسطین بود. با توجه به کمک‌های اخیر که تا سال ۱۹۷۱ ادامه یافت رهبران نهضت آزادی‌بخش از چین قدردانی می‌نمودند.

در طی مسافرت شقیری به چین، چوئن لای خطاب به وی اظهار داشت که اتحاد شوروی هیچگونه یاری و کمک موثری به جنبش فلسطین نخواهد نمود. پیش بینی وی تا سال ۱۹۶۶ تحقق یافت، لیکن پس از جنگ اعراب و اسرائیل (۱۹۶۷) در اثر مساعی ناصر گام‌های نخستین در راه ایجاد رابطه با مسکو ، برداشته شد. روابط جدید تا سال ۱۹۷۴ جنبه غیررسمی داشت لیکن در سال اخیر با دعوت عرفات به اتحاد شوروی، روابط دوجانبه جنبه رسمی یافت.

با وجود این، حمایت لفظی و زبانی چین از سازمان آزادی‌بخش فلسطین ادامه یافت رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین به چین مسافرت می‌نمودند. چینی‌ها معتقد بودند که نزدیکی سازمان اخیر به اتحاد شوروی به دلیل اوضاع خاص خاورمیانه است و در غیر این صورت آن‌ها به شوروی گرایشی نداشته و طرفدار آن نیستند. به طور کلی باید اشاره نمود که بعد از سال ۱۹۷۴ کمک‌های چین به سازمان فوق‌الذکر کاهش بسیار یافت.

از جمله دلایل چین (در مورد عدم افزایش حمایت مادی) بر این مبناست که کشور اخیر معتقد به خود بسنده‌بودن نهضت‌ها است. به نحوی که هر کشور و نهضتی با توجه به وسایل و مقدورات باید فعالیت‌های خود را برنامه‌ریزی کرده و متکی به خود باشد و به طور کورکورانه از خط مشی مارکسیست – لنینیستی جانبداری ننماید، از این‌رو کمک‌های خود را محدود به تعلیمات نظامی و سلاح‌های سبک می‌کند. چینی‌ها ادعا می‌نمایند که در صورت اتکاء زیاد هنگامی که کمک‌های خارجی قطع شود، سازمان متلاشی می‌گردد.

ب- روابط تجاری و اقتصادی
از سال ۱۹۵۳ خاورمیانه ۱۳ درصد از کمک‌های خارجی چین را جذب کرده است. تا سال ۱۹۷۱ یمن جنوبی ۱.۱ درصد، الجزایر ۲ درصد و مصر ۲.۳ درصد از کمک‌های خارجی آن‌را به خود اختصاص داده بودند.

روابط تجاری چین بیش‌تر با ژاپن، هنگ کنگ، کانادا، آلمان غربی و به میزان محدود با آمریکا می‌باشد و روابط تجاری با خاورمیانه اهمیت زیادی نداشته است. با وجود آن روابط تجاری با گروهی از کشورهای خاورمیانه به طور نسبی گسترش یافته است.

متعاقب کودتای نافرجام سودان ژوئیه ۱۹۷۱ چین تبدیل به بزرگ‌ترین خریدار پنبه سودان شد. وابستگی اتحاد شوروی به کودتای چپ‌گرایان، موجب بروز تغییرات اساسی در سیاست خارجی سودان گردید. علاوه بر این‌که سودان به کشورهای غربی نزدیک شد، این کشور یک موافقتنامه اقتصادی در دسامبر ۱۹۷۱ با چین امضا نمود.

کویت بزرگ‌ترین فروشنده کود به چین بوده و با یمن جنوبی و شمالی نیز روابط تجاری دارد. مبادلات تجاری‌اش با ایران در سال ۱۹۷۵ به ۶۰ میلیون دلار بالغ گردیده است.

لیکن از نظر اقتصادی، خاورمیانه به دلایلی، مکان و موقعیت مهم و ممتازی را چشم‌انداز چینی‌ها اشغال ننموده است. چین اصولاً جامعه‌ای خودبسنده است، برای مثال از نظر نفت نیازی به خارج ندارد، و حتی از نظر استراتژیک نیز برای خاورمیانه اهمیت زیادی قائل نیست، استثنا موجود بر آن عبارت از مبارزه با نفوذ شوروی در خاورمیانه می‌باشد.

قسمت سوم: چین و آمریکای لاتین
مرحله نخست ۱۹۵۷ – ۱۹۴۹، آمریکای لاتین نقش فعالی در دیپلماسی چین نداشت.

مرحله دوم- ۱۹۶۳- ۱۹۵۸، انقلاب کوبا تحقق یافت لیکن چون احزاب کمونیست طرفدار شوروی بودند، مساعی چین با موفقیت همراه نبود.

مرحله سوم- ۱۹۶۹ – ۱۹۶۳، این مرحله مصادف است با انشعاب گروهی از احزاب کمونیست آمریکای لاتین. در این دوره چین نگرش نژادی را به صورت عاملی در جهت گسترش روابط با کشورهای آمریکای لاتین در ارزیابی خود وارد می‌کند.

مرحله چهارم – از ۱۹۷۱ کمک و حمایت چین از انقلابیون قطع شد و پیروی از سیاست همزیستی‌مسالمت آمیز آغاز گردید.

مراحل فوق را با توضیحات بیش‌تری مورد بررسی قرار می‌دهیم:

مرحله اول: ۵۷ – ۱۹۴۹ – این دوره همزمان است با اوج جنگ سرد، آمریکا در طی این دوره آمریکای لاتین را منطقه نفوذ خود می‌داند و فعالیت سایر قدرت‌ها را خطری برای منافع و امنیت خود تلقی می‌کند. این مرحله همزمان با مشکلات داخلی چین است. کشورهای آمریکای لاتین دخالت سازمان ملل و آمریکا را در جنگ کره‌ تایید کردند و تحریم سیاسی و اقتصادی چین را مورد حمایت خود قرار دادند برای مثال کلمبیا یک واحد نظامی برای یاری نیروهای آمریکایی به کره گسیل داشت.

نمایندگی‌های تجاری و سیاسی تایوان در طی دوره اخیر کوشش خود را متوجه مسدود کردن نفوذ چین از طریق تبلیغات در بین مهاجران چینی در آمریکای لاتین می‌نمودند. لیکن تعداد مهاجران چینی در آمریکای لاتین که حدود ۱۲۰ هزار نفر برآورده شده است با توجه به ۱۴ تا ۱۵ میلیون مهاجر چینی رقم قابل ملاحظه‌ای را تشکیل نمی‌داد. پراکندگی و گسترش چینی‌ها در آمریکای لاتین به صورت غیر یکنواخت صورت گرفته است.

با وجود این‌که رابطه آمریکای لاتین و چپ‌گرایان جنبه محدودی داشت، لیکن چپ‌گرایان موجب شدند که دولت‌هایشان انجمن‌های دوستی چین و آمریکای لاتین برقرار کنند. نخستین تماس چینی‌ها با نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان که عضو سازمان‌های دولتی و احزاب کمونیست بودند، در سال ۱۹۵۵ صورت گرفت.

در طی سال‌های ۵۷ – ۱۹۵۶ به دنبال تشکیل بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی و بروز اختلافات ایدئولوژیک چین و شوروی، چین فعالیت خویش در آمریکای لاتین را از طریق مدارس و سازمان‌های غیر رسمی گسترش داد.

مرحله دوم: سال‌های ۱۹۶۲ – ۱۹۵۸ – دوره اخیر مصادف است با گسترش نفوذ چین در بین کشورهای جهان سوم آمریکای لاتین. مهم‌ترین ویژگی سیاست خارجی چین در این دوره در آمریکای لاتین به شرح ذیل است:
الف- تشدید تبلیغات از طریق رادیو و نشریات
ب- گسترش تماس‌ها، روابط و مبادلات متقابل
پ- برقراری روابط اقتصادی و تجاری با دولت‌ها
ت- گسترش عملیات گروه‌های طرفدار چین در احزاب کمونیست آمریکای لاتین
ث- استفاده از انقلاب کوبا و سعی در نفوذ در آن و نیز در سایر جنبش‌های انقلابی در آمریکای لاتین.

از نظر چینی‌ها تبلیغات سیاسی و فعالیت‌ها و اقداماتی که از طریق وسایل ارتباط جمعی صورت می‌گرفت از موقعیت برجسته‌ای برخوردار بود. برای مثال دو نشریه چینی به زبان اسپانیولی و یک نشریه از سال ۱۹۶۳ به زبان پرتغالی چاپ و توزیع می‌گردید.

محتوای کوشش‌ها و تبلیغات در ابتدا متوجه توجیه کردن علل روی کار آمدن و به قدرت رسیدن کمونیست‌های چین و چگونگی فعالیت آن‌ها برای ساختن این کشور بر اساس برداشت و ایدئولوژی جدید می‌باشد. لیکن فعالیت‌های مورد بحث به تدریج مسیر خود را عوض کرده و متوجه همبستگی نژادی و اقتصادی بین مردم آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین گردید.

مجامع دوستی چین و کشورهای آمریکایی توسعه پیدا کرده و مراکز جدید در آرژانتین، بولیوی، کلمبیا و اروگوئه برقرار شد. مرکز جدید دیگری به نام انجمن دوستی چین و آمریکای لاتین به ریاست «چو تو نان» ایجاد شد که توسط چوئن لای افتتاح گردید. مطالب اخیر نمایشگر اهمیت آمریکای لاتین در سیاست خارجی چین است.

دید و بازدیدهای متقابلی توسط مسئولان و گروه‌های فرهنگی چین و آمریکای لاتین به عمل آمد. برای مثال رئیس‌جمهور سابق مکزیک لازرو کاردناس و معاون رئیس‌جمهور برزیل جائو گولارت و اعضای پارلمان و انجمن دوستی چین و آمریکای لاتین از چین بازدید کرده، و گروه‌های ورزشی و هنری از چین به آمریکای لاتین گسیل شدند. در سال ۱۹۵۸ قریب ۳۷ گروه و در سال ۱۹۶۰ حدود ۱۶۰ گروه فرهنگی از چین بازدید نمودند.

روابط اقتصادی نیز در طی دوره اخیر به طور نسبی گسترش یافت، برای مثال متعاقب سفر کاردیناس رئیس‌جمهور مکزیک در اکتبر ۱۹۶۰ نخستین موافقت‌نامه اقتصادی بین مکزیک و چین در سال ۱۹۶۱ چین و آرژانتین در سال ۱۹۶۲ به امضا رسید. در سال ۱۹۶۱ موافقت‌نامه‌های تجاری با شیلی و برزیل منعقد شد.

لیکن به طور کلی کشورهای آمریکای لاتین توسعه و گسترش زیادی نیافت.

در طی مرحله دوم، چین فعالیت خود را متوجه احزاب کمونیست نمود. بدنبال کنفرانس احزاب کمونیست دنیا در مسکو در پاییز ۱۹۶۰ که حدود ۸۱ حزب کمونیست دنیا خط مشی شوروی را مورد حمایت قرار دادند، چین کوشش نمود که بین احزاب کمونیست آمریکای لاتین تقویت گروه‌های طرفدار چین، تفرقه و دودستگی بیفکند. برای مثال کوشش چین در حزب کمونیست برزیل جهت کسب هدف فوق‌الذکر صورت گرفت.

با پیروزی انقلاب کوبا، چین توجه بیش‌تری به آن نمود، زیرا انقلاب کوبا راه شروع انقلابات سایر کشورهای آمریکای لاتین، بر علیه ایالات متحده می‌دانست. علاوه بر آن از نظر چین انقلاب کوبا نشان دهنده کاربرد جهانی سه اصل انقلاب مائوئیسم می‌باشد.

در طی دوره اخیر چین کوشش بسیاری بعمل آورد روابط اقتصادی خود با کوبا را گسترش دهد برای مثال در سال ۱۹۶۴ چین و کوبا قراردادی امضا کردند که قرار بود یک میلیون تن شکر کوبا در برابر برنج و لوبیای چین معاوضه و معامله شود.

مرحله سوم: ۱۹۶۹-۱۹۶۳- در طی دوره اخیر اختلافات بین گروه‌های طرفدار چین و شوروی در آمریکای لاتین مشخص‌تر گردید در کنفرانس احزاب کمونیست در آمریکای لاتین در سال ۱۹۶۴ در هاوانا سیاست تفرقه‌اندازی چین در احزاب کمونیست مورد حمله قرار گرفت قطع‌نامه‌ای نیز تصویب شد که خواستار مبارزه با عوامل تشنج و اختلاف «یعنی چین و اقدامات آن » گردید.

قطع‌نامه اخیر موجبات خشم چینی‌ها را فراهم نمود و باعث شد که در ۱۹۶۵ چین از تحویل نیمی از برنج و لوبیا که قرار بود به کوبا صادر نماید، سر باز زند و از قبول ۸۰۰ هزار تن شکر کوبا خودداری کند. کوبا عمل و تصمیم چین را یک نوع تجاوز اقتصادی خواند و در حزب کمونیست چین نیز متقابلاً شعارهایی بر ضد کوبا ابراز گردید.

نخستین قدم موثر در مورد ایجاد احزاب طرفدار چین در آمریکای لاتین، در سال ۱۹۶۳ در برزیل صورت گرفت. در مارس ۱۹۶۳، گروهی که از حزب کمونیست برزیل اخراج شده بودند به پکن مسافرت نموده و با مائو تسه‌تنگ ملاقات کردند. مسافرت اخیر موجب شد که در حزب کمونیست برزیل رسماً دو دستگی ایجاد گردیده و گروه کوچکی از آن‌ها حزبی به نام حزب کمونیست برزیل طرفدار چین، تاسیس کردند. حزب جدید نشریه‌ای به نام آکلاس آپراریا (ندای طبقه کارگران و زحمتکشان) منتشر نمود، که مقالات این نشریه در سطح وسیعی در چین منتشر گردید.

همزمان با تشکیل حزب کمونیست طرفدار چین در برزیل، در سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز چنین احزابی تاسیس گردید. در طی سال‌های ۱۹۶۶ – ۱۹۶۳ احزاب ذیل تشکیل شدند:۱- در آرژانتین حزب کمونیست پیشرو که از طریق ارگان رسمی خود به نام نوتران سار (ضد تجدید نظر‌طلبی) به ترویج عقاید مائو پرداخت.
۲- در بولیوی حزب کمونیست بولیوی شماره ۲ (سال ۱۹۶۵)
۳- در شیلی گروه «اسپارتاکوس»
۵- در گویان «حزب پیشرو کارگران مارکسیست لنینیست»
۴- در کلمبیا و اکوادور «حزب کمونیست مارکسیست- لنینیست»
۶- در پاراگوئه « حزب کمونیست لنینی پاراگوئه»
۷- در پرو «حزب کمونیست»( طرفدار چین)
۸- در مکزیک «نهضت یکپارچگی مارکسیست لنینیست‌های ضد تجدید نظر‌طلبی مکزیک»

علاوه بر احزاب فوق‌الذکر گروه‌های دیگری در ونزوئلا، اوروگوئه، گواتمالا و جمهوری دومینیکن به وجود آمد. لیکن تعداد افراد عضو گروه‌های طرفدار چین بسیار محدود بود و نسبت به شوروی در میان چپ‌گرایان آمریکای لاتین از محبوبیت کم‌تری برخوردار بودند. به خصوص به دنبال عملیات چه‌گوارا در بولیوی که چین وی را حادثه‌جو خوانده و به تاکتیک‌های وی شدیداً حمله نمود جریان فوق تشدید شد. چین از همفکران خود خواست که از او حمایت به عمل نیاورند در طی سال‌های ۶۹ – ۱۹۶۶ یعنی در دوره انقلاب فرهنگی بعلت توجه چین به مسائل داخلی از میزان دلبستگی آن به امور و موضوعات خارج از مرزها کاسته شده و بطور کلی عملیات آن در آمریکای لاتین به حداقل رسید.[۴]

مرحله چهارم: از سال ۱۹۷۱ به بعد- از سال ۱۹۷۱ پذیرش چین در سازمان ملل و سفر نیکسون رئیس‌جمهور آمریکا به چین پاره‌ای تغییرات کلی در سیاست خارجه چین پدید آمد که بالطبع بر سیاست آن کشور در آمریکای لاتین، تاثیرات فراوان بخشید. پس از وقایع اخیر، چین سیاست خود را به نحوی ترسیم نمود، که نمایشگر سیمای چین در چشم ممالک در حال توسعه نه به صورت یک ابر قدرت، که به شکل کشوری از جهان سوم باشد. از جمله نتایج نزدیکی چین و آمریکا عبارت از حمایت ضمنی آمریکا از نفوذ چین در آمریکای لاتین برای تعدیل نفوذ شوروی می‌باشد. گروهی از کشورهای آمریکای لاتین که از عکس‌العمل آمریکا در برابر نزدیکی آن‌ها به چین نگران بودند با بهبود روابط چین و آمریکا از شدت نگرانی‌شان کاسته شد.

مسئله قابل توجه سیاست خارجی چین عبارت از تغییر ناگهانی است که در برداشت چینی‌ها از مبارزات مسلحانه ایجاد گردید. چین حمایت خود را از گروه‌های مبارز قطع کرد و بالعکس توجه خود را معطوف به ایجاد همکاری بین دول منطقه نمود. از جمله نتایج مهم دیگری که بر سیاست چین مترتب است، از بین رفتن یا ضعیف‌شدن گروه‌های طرفدار چین در آمریکای لاتین می‌باشد. به طور کلی سیاست چین در آمریکای لاتین در جهت ایجاد و یا توسعه روابط بازرگانی و تجاری کشورهای منطقه و چین عمل می‌کند، بدین معنی که دلبستگی چین نسبت به انقلابات و مبارزات مسلحانه، متوجه ایجاد روابط تجاری می‌گردد.[۵]

فاصله سال‌های ۱۹۷۱ – ۱۹۵۶، به استثنای موافقت‌نامه یکصد میلیون دلاری که چین با کوبا امضا کرد، با هیچ کشور دیگر آمریکای لاتین رابطه تجاری مهمی نداشت، لیکن بعد از ۱۹۷۱ کمک‌های تجاری به آمریکای لاتین گسترش یافته به مرز ۱۵۰ میلیون دلار رسید.[۶]

چین از منافع کشورهای آمریکای لاتین در مجامع بین‌المللی نیز حمایت نموده است. برای مثال می‌توان به مسائل مربوط به کانال پاناما و ۲۰۰ مایل آب‌های ساحلی که در مورد ادعای کشورهای آمریکای لاتین است اشاره کرد.

به طور کلی سیاست چین، مبنی بر گسترش روابط اقتصادی با کشورهای منطقه و مبارزه با نفوذ اتحاد شوروی می‌باشد.

قسمت چهارم: مشخصات کلی سیاست چین در جهان سوم
مبانی اصلی و کلی سیاست خارجی چین، در قبال کشورهای دنیای سوl ، تاکید بر موارد ذیل است:

۱- ایجاد یک نظام جدید اقتصادی بین‌المللی. چینی‌ها کاملاً بر این موضوع واقفند که مطلب اخیر یکی از مسائل بسیار مهم برای کشورهای در حال توسعه می‌باشد. چین کوشش دارد خود را جز کشورهای در حال توسعه نشان دهد و در این مورد پافشاری زیادی می‌نماید.

به موازات اعتقاد و روش فوق چین سازمان‌هایی را که از جانب جهان سوم برای به وجود آوردن نظام جدید اقتصادی و تقسیم عادلانه ثروت جهانی تشکیل شده‌اند، مورد حمایت قرار داده است. از جمله مهم‌ترین نوع این سازمان‌ها کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) است. چین از سازمان‌های اخیر و سایر سازمان‌هایی که از جانب کشورهای در حال توسعه ، ایجاد می‌شود حمایت می‌کند. جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل که منجر به افزایش قیمت نفت گردید نشان داد، کشورهای تولیدکننده مواد خام که اهمیت جهانی دارند می‌توانند از طریق همکاری در مقابل کشورهای مصرف کننده، قدرتی نشان داده و منافع خود را تامین نمایند. هنگامی که کشورهای پرو، شیلی، زامبیا و زئیر یک گروه برای حفظ منافع کشورهای تولیدکننده مس تشکیل دادند چین از آنها پشتیبانی می‌کرد و حتی در یکی از جلسات آنها نیز شرکت جست. از نقطه‌ نظرچین از جمله موفق‌ترین طرق و روش‌هایی که کشورهای جهان سوم تولیدکننده مواد خام برای جبران دوران استعمار اقتصادی و سیاسی در اختیار دارند، ایجاد سازمان‌هایی مانند اوپک است.

۲- در سیاست‌های مالی و تجاری چینی‌ها معتقدند که سیستم تجاری جهان، به نحوی است که به ضرر کشورهای جهان سوم عمل می‌کند و اظهار می‌دارند که کشورهای در حال رشد در فاصله ۱۹۷۲ – ۱۹۶۱ حدود ۹۸ میلیارد دلار به کشورهای توسعه یافته نفع رسانیده‌اند.

۳- چینی‌ها از هدف‌های کنفرانس سازمان ملل در مورد قانون دریاها حمایت می‌نمایند. منظور از این کنفرانس عبارت از تعیین حدود دریای ساحلی، تعیین حدود و شرایط گروه‌های اقتصادی استخراج مواد خام در دریاها و حقوق قانونی کشورها، حقوق کشتیرانی دریایی در تنگه‌های بین‌المللی می‌باشد. سه موضوع نخست رابطه مستقیم با منافع کشورهای در حال توسعه دارد و چین هم طبعاً از آن طرفداری می‌کند. چین مایل است که بحث پیرامون حقوق دریاها و استفاده از منافع اقتصادی آن گسترش یافته و عملیات کشورهای آمریکا و شوروی که با استفاده از تکنولوژی پیشرفته از منابع آن به نفع خود استفاده می‌کنند، محکوم شود. چین طرفدار یک مرجع قانونی برای بهره‌برداری از منابع کف دریاها بنفع تمام بشریت است و مخالف اعطای اجازه‌نامه به شرکت‌های خصوصی بین المللی است.

۴- چینی‌ها متمایل و علاقمند به ایجاد اصلاحاتی در منشور سازمان ملل می‌باشند. و بیش‌تر توجه آن‌ها معطوف به مقولات ذیل است :
الف- چین از فلسفه وتو در سازمان ملل انتقاد نموده معتقد است که وتو مقاصد اصلی سازمان ملل را نادیده می‌گیرد. مطلب اخیر تا حدی ناشی از سیاست کلی چین است، که از محسوب شدن در باشگاه ابرقدرت‌ها اکراه دارد.
ب- چین معتقد است که برای تحقق فلسفه سازمان ملل بایستی بیش‌تر قدرت به مجمع عمومی واگذار شود.

۵- چین معتقد به گسترش فعالیت سازمان‌ توسعه صنعتی سازمان ملل می‌باشد و اعتقاد راسخ دارد که فعالیت‌های سازمان‌های چند ملیتی باید محدود شود.

۶- چین معتقد است که توسعه اقتصادی را باید از توسعه کشاورزی آغاز کرد و کشورها باید متکی بر منابع و مقدورات خود باشند.

 

پی‌نویس‌ها
۱- اصول فوق‌الذکر به شرح ذیل می‌باشند: الف- احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی یکدیگر، ب- عدم تجاوز، پ- عدم مداخله در امور یکدیگر، ت- برابری و رعایت منافع متقابل، ث- همزیستی مسالمت‌آمیز.

۲- در حقیقت اولین کشور خاورمیانه که چین را به رسمیت شناخت اسرائیل بود.

۳- سازمان وحدت خلق‌های آسیا و آفریقا که در صفحات قبل ذکر شد، یک سازمان «پیشرو و کمونیستی» است که در مورد حمایت و تایید «شورای صلح جهانی» بوده و هدف آن تجهیز گروه‌های صلح‌طلب و بی‌طرف در جهان سوم می‌باشد. ستاد آن در قاهره قرار گرفت از طریق کنفرانس‌هایی جهت وحدت خلق‌های آسیا و آفریقا در مناطق ذیل برگزار شد: کوناکری [گینه- عدالت] ۱۹۶۰، بیروت ۱۹۶۰، باندونگ ۱۹۶۱، دهلی ۱۹۶۳، الجزایر ۱۹۶۴، اکرا ۱۹۶۵. فعالیت‌های سازمان اخیر با مجادلات و اختلافات چین و شوروی مختل شد. سازمان اخیر با وجود این‌که رسماً منحل نشده فعالیت زیادی ندارد.

۴- احزاب مارکسیست و چپ‌گرا در آمریکای لاتین، در اثر اختلاف عقیده به احزاب مختلف تقسیم شده‌اند. مهم‌ترین آن‌ها به شرح ذیل می‌باشند:

الف- احزاب متمایل به شوروی، ب- احزاب متمایل به چی، پ- تروتسکیست‌ها، ت- ناسیونالیست‌های کمونیست. احزاب متمایل به شوروی که مطابق برآورد ۱۹۷۰ بالغ بر ۲۴ حزب می‌شوند از خط مشی شوروی جانبداری نموده و رهبران آن‌ها برای چند دهه تغییر نیافته‌اند. احزاب متمایل به چین اغلب دارای اعضای محدودی بوده بیش‌تر در میان دانشجویان و جوانان فعالیت دارند و اکثراً متمرکز در اکوادور و پرو می‌باشند.

احزاب کمونیست زیر زمینی و غیرقانونی آمریکای لاتین و تعداد اعضای آن‌ها با توجه به این‌که در پاره‌ای از کشورها چند حزب کمونیست وجود دارند به شرح ذیل است: آرژانتین (۷۰ هزار نفر)، بولیوی (۳۲۰۰ نفر ۳ حزب)، برزیل (۷۰۰۰ نفر ۲ حزب)، شیلی ( ۱۲۰ هزار نفر)، کوستاریکا (یک هزار نفر)، جمهوری دومینیکن (۱۲۰۰ نفر، ۴ حزب )، اکوادور (۱۲۰۰ نفر ۳ حزب )، ال السالوادور (۱۲۵ نفر)، نیکاراگوئه (۱۰۰ نفر)، پاناما (۵۰۰ نفر)، پاراگوئه (۳۵۰۰ نفر ۲ حزب)، پرو ( ۳۲۰۰ نفر ۲ حزب )، اروگوئه (۲۲ هزار نفر)، احزاب کمونیست قانونی آمریکای لاتین به شرح ذیل اند:
ونزوئلا (۸۰۰۰ نفر ۲ حزب)، مکزیک (۵۰۰۰ نفر)، کوبا (۱۲۵ هزار نفر)، کلمبیا (۱۱ هزار نفر ۲ حزب).

۵- فیدل کاسترو، رئیس جمهوری کوبا ، بدون این‌که چین را یک دوست یا دشمن بنامد، معتقد است که کشور اخیر متحد مناسبی برای آمریکا می‌باشد، وی فعالیت‌ها اقدامات چینی‌ها را «ارتجاعی» می‌نامد.

۶- با مقایسه کل کمک‌های چین به تمام کشورهای در حال توسعه که قریب ۲.۳ میلیارد دلار است، رقم کمک چین به آمریکای لاتین قابل ملاحظه نیست، لیکن به صورت گام نخستین و اولیه قابل توجه می‌باشد.