نامزدهای جانشینی بوریس جانسون
تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: پرابهات پاتنایک
۲۹ مه ۲۰۲۲
در دوران گذشته، یکی از نقهای طبقه متوسط در مستعمرات این بود که آنها تحت حاکمیت مستعمراتی در کشورهای خود با تبعیض مواجه بودند و هرگز اجازه نداشتند در رتبه بندیهای رسمی از سطح معینی بالاتر بروند؛ این تجربه آنها را به ضرورت سرنگونی یوغ استعماری متوجه میساخت. در مقایسه با آن، تجربه کنونی طبقه متوسط جهان سوم آنرا متقاعد میکند که دیگر چنین تبعیضی وجود ندارد؛ و در نتیجه پدیده امپریالیسم دیگر معتبر نیست.
گرایش به سمت ظهور یک طبقه متوسط «بینالمللی»
ریشی سوناک رئیس خزانهداری انگلیس، که اقامتگاه رسمی او درست در مجاورت اقامتگاه رسمی نخستوزیر انگلیس است، فردی هندیتبار است. وزیر کشور انگلیس پریتی پاتل است که او نیز هندیتبار است. کامالا هریس، معاون رئیسجمهور ایالات متحده، از نژاد هندی و جامائیکایی است. شخص میتواند ادامه بدهد؛ موارد قابلتوجه بسیاری از «داستانهای موفقیت» در دنیای سرمایه بینالمللی وجود دارد. اینها افرادی نیستند که لزوماً از کشورهای مبدأ خود بریده باشند. برای مثال همسر ریشی سوناک همچنان یک شهروند هندی است؛ و مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه چکتبار (و نه جهان سومی) ایالات متحده، زمانی حتا به عنوان نامزد ریاست جمهوری جمهوری چک مطرح شد.
این وضعیت بیسابقهای است. درست است که، شخصیتهای سیاسی از گروههای اقلیت در کشورهای میزبان مناصب مهمی را در کشورهای متبوع خود اشغال کردهاند – بنیامین دیزرائیلی بارزترین نمونه آن است؛ اما ظهور سیاستمداران و سرمایهداران جهان سومی در متروپلها پدیده کاملاً جدیدی است. این پدیده تنها در برجسته کردن «انصاف» کشور میزبان نقش بازی نمیکند، این «انصاف» همچنین بر متقاعد کردن طبقه متوسط در کشورهای جهان سوم به اینکه در متروپلها با آنها «منصفانه برخورد» خواهد شد، و در نتیجه، یک نظم جهانی جدید و «منصفانه» در حال ظهور است، که در آن کشور زادگاه برای کسب موفقبت اهمیتی ندارد، تأثیر میگذارد. در دوران گذشته، یکی از نقهای طبقه متوسط در مستعمرات این بود که آنها تحت حاکمیت مستعمراتی در کشورهای خود با تبعیض مواجه بودند و هرگز اجازه نداشتند در رتبه بندیهای رسمی از سطح معینی بالاتر بروند؛ این تجربه آنها را به ضرورت سرنگونی یوغ استعماری متوجه میساخت. در مقایسه با آن، تجربه کنونی طبقه متوسط جهان سوم آنرا متقاعد میکند که دیگر چنین تبعیضی وجود ندارد؛ و در نتیجه پدیده امپریالیسم دیگر معتبر نیست.
اما این، تصور دیگری را تغذیه مینماید. اگر در سرمایهداری امروز مانعی بر سر راه پیشرفت اجتماعی-اقتصادی وجود داشته باشد، این مانع از زادگاه یا رنگ پوست شخص نیست، بلکه از پایبندی شخص به باورهای ایدئولوژیک چپ «قدیم» ناشی میشود که فقط «باعث دردسر است». در نتیجه، برای پیشرفت شغلی، شخص باید این باورها را، که گویا به هر حال فاقد محتوا است، کنار بگذارد، زیرا به نظر میرسد تبعیض سیستماتیک بر اساس نژاد یا قومیت در حال ناپدید شدن است. این تصور زیربنای سازش ایدئولوژیکی است که در میان طبقات متوسط در همه جا مشاهده میشود و مشخصه سرمایهداری نئولیبرال معاصر است ، زیرا عدم سازش ایدئولوژیک، جدای از فقدان محتوا، به زندگی شعلی شخص نیز آسیب میرساند. این چندین پیامد دارد.
پیامد نخست، البته، تضعیف شور و شوق برای دگرگون ساختن جامعه – حتا در یک جهت غیرانقلابی- در خود طبقات متوسط است. به دیگر سخن، تبعیت از نئولیبرالیسم، هسته سازش ایدئولوژیکی است که مشخصه طبقه متوسط است. در آن، هیچ گرایشی حتا به «لیبرالیسم جدید»، که افرادی مانند جان مینارد کینز از آن دفاع کرده بودند و بر لزوم دخالت دولت برای قابل قبول نمودن بیشتر نظام سرمایهداری برای کارگران تأکید میکرد، وجود ندارد. حتا آن قدر «مهندسی اجتماعی»، اکنون برای طبقه متوسط در حال ظهور غیرضروری به نظر میرسد. پیامد دوم، این است که این سازش ایدئولوژیک به ارتقای ظهور یک طبقه متوسط «بینالمللی» گرایش دارد، که در آن، زادگاه این طبقه یا جایی که در آن زندگی میکند تأثیر چندانی بر یکسانی موضع ایدئولوژیک آن ندارد.
پیامد سوم، و مهمتر از همه، این است که به یک سکون بیسابقه حتا در بین طبقات ستمدیده کمک میکند. مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست استدلال کرده بودند که روشنفکرانی از بورژوازی و از خرده بورژوازی، که از امتیاز تحصیل برخوردارند و «فرایند تاریخی به مثابه یک کل» را میبینند، با «طبقهزدایی» از خود [بریدن از طبقه خود] در سازماندهی کارگران و دهقانان نقشی پیشرو ایفاء مینمایند. در ادامه این جریان فکری، لنین تأکید کرده بود که این بخش از روشنفکران «بریده از طبقه خود» هستند که آگاهی سوسیالیستی را، که از آگاهی صنفی صِرف متمایز است، برای طبقه کارگر به ارمغان میآورند. اما، گستره «بریدن از طبقه» به وسلیه روشنفکران نه فقط به باورهای آنها، بلکه به تجربه آنها به مثابه روشنفکر، به درجهای که «منصف نبودن» نظام به عنوان یک مانع ملموس حتا در مشاغل شخصی آنها ظاهر میشود، نیز بستگی دارد. بنابراین، برداشتن موانع پیشرفت شخصی، تأثیر محدودکنندهای بر اندازه نسبی گروه روشنفکران «بریده از طبقه»، و نتیجتاً بر درجه بردن تئوری انقلابی به درون طبقه کارگر دارد. این دقیقاً همان چیزی است که امروز در حال رخ دادن است. ظهور «انصاف» در نظامی که ظاهراً بر اساس رنگ پوست تبعیض قائل نمیشود، تأثیر تصاعدی در ترویج سکون در میان ستمدیدگان دارد، و همانطور که بسیاری اشاره کردهاند مشخصه سرمایهداری نئولیبرال معاصر است.
این ما را به نقطه اصلی مسأله میرساند. نئولیبرالیسم همواره برای دهقانان و تولیدکنندگان کوچک در جهان سوم بینوایی میآورد و استانداردهای مطلق زندگی آنها را بدتر میکند. نئولیبرالیسم برای کارگران نیز بینوایی مطلق همراه دارد: افزایش ذخایر نیروی کار به دلیل تهاجم به تولیدکنندگاه کوچک، هم به آنهایی که در ارتش فعال، و هم آنهایی که در ارتش ذخیره کار، قرار دارند آسیب میرساند؛ جهانیشدن سرمایه قدرت چانهزنی کارگران هر کشور مشخص را کاهش میدهد؛ و خصوصیسازی شرکتهای بخش عمومی نیز تأثیر مشابهی دارد. از اینرو، تحت نولیبرالیسم، شرایط زحمتکشان به مثابه یک کل، بدتر میشود؛ اما طبقه متوسط که «بینالمللی» میشود، هم به دلیل توانایی مهاجرت به خارج از کشور بدون ترس از تبعیض، و هم به دلیل جابجایی فعالیتها از متروپلهایی که در داخل برای آن فرصتهای شغلی فراهم میآورد، موقعیت اقتصادی خود را نسبت به قبل بهبود میبخشد. بنابراین، در جهان سوم برههای بوجود میآید، که نه تنها بورژوازی بزرگ، بلکه حتا طبقه متوسط نیز پیشرفت میکند، و زحمتکشان به دلیل نئولیبرالیسم رنج میبرند؛ و خود این واقعیت، به سکون در میان ستمدیدگان کمک میکند.
در اینجا اشاره به سه نکته لازم است. من در اینجا از اصطلاح «طبقه متوسط» به عنوان یک مقوله فراگیر استفاده کردهام، که مشخص است لزوماً چنین نیست. بخش وسیعی از افرادی که عموماً متعلق به «طبقه متوسط» تلقی خواهند شد نیز از نئولیبرالیسم رنج میبرند. اما، نکته این است که تعداد قابل توجهی از اعضای طبقه متوسط، به ویژه آنهایی که به ردههای بالای آن تعلق دارند، به طور قابل توجهی از سلطه نئولیبرال سود میبرند. و گرچه آنها تنها بخشی از یک طبقه متوسط بسیار گستردهتر را تشکیل میدهند، من برای سهولت از عبارت «طبقه متوسط» فقط برای آنها استفاده کردم. دوم، حتا در این رده بالا، تمایل به همگنسازی ایدئولوژیک که در بالا ذکر شد، تنها یک گرایش است؛ این همه افراد متعلق به آن را تحت تأثیر قرار نمیدهد. تعداد زیادی وجود دارند که همچنان به ایده تغییر اجتماعی مترقی متعهد هستند، فقط وزن نسبی آنها نسبت به قبل کاهش مییابد. و سوم، حتی در بین بقیه، گرایش به القای همگنی ایدئولوژیک، لزوماً یک پدیده دائمی نیست. با عمیقتر شدن بحران نئولیبرالیسم، حتا این بخش نیز احتمالاً دیدگاه خود را تغییر خواهد داد: بحران در حال ژرفش، به گفته مارکس، «دیالکتیک» را بر سر آن «میکوبد»؛ اما در حال حاضر به نظر نمیرسد که شور و شوق آن برای نئولیبرالیسم کاهش یافته باشد.
یکی از عرصههایی که این تضاد بین «طبقه متوسط» و زحمتکشان، بویژه خود را نشان داده است، نگرش رسانهها در کشورهای جهان سوم است. مطمئناً، رسانههایی که تحت مالکیت و کنترل بورژوازی بزرگ هستند، اساساً نگرش صاحبان آنها را، که طرفدار نئولیبرال و ضد زحمتکشان هستند، منعکس مینمایند؛ اما این با نگرش طرفدار نئولیبرال این طبقه متوسط، که پرسنل اداره رسانهها را فراهم مینماید و نسبت به هر گونه مقاومتی از سوی کارگران بیمهر است (معمولاً به وقوع چنین مقاومتی حتی اشاره نمیکند) نیز تکمیل میشود. علاوه بر این، رسانهها حتا چشم خود را، به بیان ملایم، بر پیگرداقلیتهای قومی یا مذهبی میبندند. زمانی که این «نفرت» به متحد نئولیبرالیسم بحران زده تبدیل میشود، آنها با «برتریگرایی اکثریت» و نفرت علیه اقلیت مبارزه نمیکنند.
در هند، این اتحاد بین «برتریگرایی اکثریت» و نظام نئولیبرالی شکل یک اتحاد سرمایه – هندوتوا را به خود میگیرد و بر گسترش نفرت علیه اقلیت مسلمان حساب میکند. هدف این است که، با تقسیم بورژوازی بر روی خطوط «فرقهای» و اطمینان از اینکه کل گفتمان اجتماعی از مسائل اساسی نان و آب و حیات مادی منفک بماند، از تبدیل شدن بورژوازی بزرگ به هدف حمله کارگران جلوگیری شود. این واقعیت که در زمانی که روپیه به سطح بیسابقه پایینی سقوط کرده است، در زمانی که تورم در قیمتهای عمده فروشی از ۱۵ درصد فراتر رفته است، در زمانی که تورم قیمت کالاهای مصرفی نزدیک به ۸ درصد است، و در زمانی که بیکاری در سطوحی است که از زمان استقلال هرگز سابقه نداشته است، رسانهها مملو از گزارشهایی در مورد کشف یک لینگام [دعا درباره سیوا خدای هندوها – عدالت] در محوطه مسجد گیانواپی در بنارس است، این نشان میدهد که سم فرقهای-فاشیستی در حال تزریق به گفتمان عمومی در کشور است. در این تردیدی نیست که سکوت یا حتا همدستی خاموش این قشر از طبقه متوسط است، به این تزریق کمک میکند.
مبارزه با اتحاد سرمایه – هندوتوا که از این سم فرقهای – فاشیستی استفاده میکند، مستلزم فراتر رفتن از دستور کار نئولیبرالی و قرار دادن یک برنامه جایگزین در برابر کارگران و بوجد آوردن آنها به وسیله عناصر «بریده» از طبقه متوسط است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yeu7reyr