تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: گلوبال تایمز
۲۴ نوامبر ۲۰۲۱

 

عدالت: مطلب زیر یک نمونه از لاطائلاتی است که رسانه‌های رسمی «سوسیالسم با ویژگی‌های چینی» به خورد حداقل ۱٫۵ میلیارد انسان می‌دهند.

… در ظاهر، روس‌ها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ رژیم جدیدی را ایجاد کردند. اما هم از نظر ساختار سیاسی و هم از نظر روان فرهنگی پشت آن، رژیم به‌اصطلاح جدید تفاوت چندانی با امپراتوری روسیه تزاری نداشت.الگوی شوروی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، نه در زیربنای اقتصادی نه در روبنا، هم‌گام با زمان نبود. اما آن نظام دو مشکل داشت: انزوای خودخواسته و نبود بازار. دولت مرکزی اتحاد شوروی حدود ۹۰ درصد از وسایل تولید را در انحصار خود داشت… الیگارشی روسیه امروز در چنین تاریخی ریشه دارد…. هیچ تغییر اساسی از روحی به ساختاری، نه در امپراتوری روسیه، نه در اتحاد شوروی، و نه در فدراسیون روسیه وجود ندارد، زیرا آن‌ها فقط با تغییراتی در نمادهای بیرونی «متمدن» هستند… از بیرون، ایالات متحده بسیار شبیه اتحاد شوروی آن زمان است… از سوی دیگر، چین بیش‌تر شبیه ایالات متحده آن زمان است. چین باز و مطمئن است.

 

ایالات متحده از بیرون شبیه اتحاد شوروی و از درون شبیه سلسله چینگ است

 

دسامبر امسال ۳۰-مین سالگرد انحلال اتحاد شوروی است. طی سال‌ها، پژوهشگرانی از روسیه، چین و غرب دلایل انحلال را بررسی کرده‌اند. مهم‌ترین درس‌های این رویداد برای چین امروز کدامند؟ چرا برخی از سیاستمداران و پژوهشگران می‌گویند که ایالات متحده امروز در مسیر اتحاد شوروی گام بر‌می‌دارد؟ یو جین‌کوی و بای یونی، خبرنگاران «گلوبال تایمز»، با ژنگ یونگ‌نیان، استاد کرسی رئیس‌جمهور، سرپرست دانشکده علوم انسانی و علوم اجتماعی و مدیر مؤسس «مؤسسه عالی مطالعات جهانی و چین معاصر»، «دانشگاه چینی هنگ‌کنگ»، «شنژن»، درباره این موضوعات گفت‌وگو کردند.

سی سال پیش زمانی که شما یک کارشناس جوان علوم سیاسی بودید، هنگامی که از انحلال اتحاد شوروی خبردار شدید چه احساسی داشتید؟ آیا این رویداد هم‌چنان بر درک شما از سیاست بین‌الملل در سه دهه آینده تأثیر گذاشته است؟
زمانی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ در دانشگاه پکن مدرس جوانی بودم، شاهد انحلال اتحاد شوروی بودم. به نظر من، این انحلال همه پژوهشگران را در چین، در جهان غرب و حتا در خود اتحاد شوروی شگفت‌زده کرد. می‌توانم بگویم که هیچ رویداد دیگری در طول زندگی‌ام تا این حد مرا شگفت زده نکرده است و هنوز هم تا به امروز می‌توانم شگفتی و عدم درک آن زمان را به یاد بیاورم – چرا کشور قدرتمندی مانند اتحاد شوروی آنطور فروپاشید؟ جهان هنوز پاسخ واحدی به این پرسش به دست نداده است.

من تاریخ جنبش جهانی کمونیستی را مطالعه کردم. فروپاشی اتحاد شوروی تأثیر زیادی بر زندگی آکادمیک من گذاشته است و من در دهه ۱۹۹۰ زمانی که در خارج از کشور [در دانشگاه پرینستون، در ایالات متحده، در سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵- عدالت] تحصیل می‌کردم به آن فکر می‌کردم. اولین مقاله اصلی من به زبان انگلیسی درباره این بود که آیا توسعه و دموکراسی را می توان به طور همزمان پیش برد و چگونه؟ سپس به مطالعه روابط مرکزی – محلی چین و حزب کمونیست چین پرداختم. همه موضوعات ارتباط نزدیک با شوکی دارند که انحلال اتحاد شوروی در آن زمان به من وارد کرد.

آیا روسیه طی سال‌ها از زیر سایه «الگوی شوروی» بیرون آمده است؟ آیا یک تغییر اساسی در الگوی سیاسی داخلی آن و رابطه‌اش با جهان خارج ایجاد شده است؟ چرا؟
در ظاهر، روس‌ها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ رژیم جدیدی را ایجاد کردند. اما هم از نظر ساختار سیاسی و هم از نظر روان فرهنگی پشت آن، رژیم به‌اصطلاح جدید تفاوت چندانی با امپراتوری روسیه تزاری نداشت.

از منظر غرب، غرب معتقد بود که اتحاد شوروی می‌تواند با اصلاحات به سبک غرب به کشوری دموکراتیک مانند ایالات متحده و کشورهای اروپایی مبدل شود. اما، رویه‌های روسیه، از رهبری گورباچف تا یلتسین ناکام ماند و به اثبات رسید که برای اتحاد شوروی غیرممکن بود به کشوری به سبک غرب مبدل شود. توسل به قهر ممکن است روسیه را تا حدودی تغییر دهد، اما در نهایت به نتایج موفقیت‌آمیزی منجر نخواهد شد. هیچ تغییر اساسی از روحی به ساختاری، نه در امپراتوری روسیه، نه در اتحاد شوروی، و نه در فدراسیون روسیه وجود ندارد، زیرا آن‌ها فقط با تغییراتی در نمادهای بیرونی «متمدن» هستند.

باید توجه داشت که تمدن و الگوی روسیه لزوماً منجر به شکست نمی‌انجامد. در این سال‌ها، از نظر سیاسی، اقتصادی و نفوذ غرب، دلایل بسیاری برای انحلال شوروی ذکر شده است، اما به نظر من دلیل اساسی آن ناتوانایی اتحاد شوروی در هم‌گامی با زمان است.

در میان تمدن‌های بزرگ جهان، به عنوان مثال، تمدن غرب، از دوره امپراتوری روم به قرون وسطا، به انقلاب‌های مدرن و دموکراسی مردمی یک نفر یک رای، تکامل یافته است. بسیاری از عناصر تمدن دارای ویژگی تداوم هستند. اما باید اذعان کنیم که دگرگونی‌های دردناک بسیاری نیز در طول تکامل تمدن غرب رخ داده است.

اما، الگوی شوروی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، نه در زیربنای اقتصادی نه در روبنا، هم‌گام با زمان نبود. الگوی شوروی در مرحله اول خود قابل توجه بود. لنین فکر می‌کرد که اتحاد شوروی برای توسعه باید خود را از زنجیره امپریالیستی قطع کند و سپس به جهان بازگردد. در واقع، ما می‌توانیم ببینیم که اتحاد شوروی پس از «گسستن» از غرب، در فناوری و صنعت بسیار توسعه یافت، اما پس از قطع ارتباط با جهان، نتوانست به جهان بازگردد.

کل نظام ملت اتحاد شوروی را می‌توان «نوآوری پشت درهای بسته» توصیف کرد. اما آن نظام دو مشکل داشت: انزوای خودخواسته و نبود بازار. نظام در سال‌های نخستین به نوعی موفقیت دست یافت، اما بعداً به سختی توانست پایدار بماند و به نسخه دیگری از مرکانتیلیسم مبدل شد. گرچه ایالات متحده، آلمان و سایر کشورهای توسعه یافته غربی در مراحل اولیه مرکانتیلیسم را، که پیش از بازگشایی دوباره از صنایع ملی محافظت می کرد اعمال می‌کردند، اما سیاست‌هایی که اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ کرد پس از بستن درها به انزوای کامل آن منجر شد. این مشکل تا به امروز در روسیه به خوبی حل نشده است.

روابط روسیه و غرب پس از فروپاشی اتحاد شوروی بهبود نیافته است، و غرب هم‌چنان روسیه را یک تهدید و دشمن می‌داند. به نظر شما ریشه این خصومت، اختلافات ایدئولوژیک، رقابت ژئوپولیتیک یا درگیری‌های قومی و تاریخی چیست؟ آیا این خصومت بین چین و غرب نیز وجود دارد؟
خصومت بین روسیه و غرب ناشی از عوامل متعددی است.

یکم، به دلایل تاریخی و ژئوپولیتیک، گسترش امپراتوری روسیه در آن زمان سایه عمیقی را برای اروپایی‌ها به جا گذاشته بود.

دوم، علی‌رغم طبقه‌بندی رایج امروز به مثابه یک کشور اوراسیا، روسیه خود را بخشی از غرب می‌داند و می‌خواهد غربی بودن را به شیوه دوره تزاری نمایندگی کند، که نتیجه آن رقابت ایدئولوژیک بین الگوی اروپایی و الگوی روسی است.

سوم، هم تمدن اروپایی و هم تمدن روسی، تمدن‌های مذهبی دارای انگیزه گسترش هستند، یعنی روسیه و آن‌چه امروز ما غرب می‌دانیم، همیشه چه از نظر جغرافیا، امنیت، اقتصاد، تمدن و چه از نظر ایدئولوژی در یک رابطه رقابتی تمام عیار بوده‌اند.

اما، بسیاری از این عوامل در روابط چین و غرب وجود ندارد. از یک سو، چین تمدنی سکولار و فراگیر است، نه یک تمدن انحصاری. از سوی دیگر، چین به مثابه یک کشور گسترش‌خواه، هیچ رقابت ژئوپولیتیک با اروپا ندارد. من فکر نمی‌کنم حل مشکلات بین چین و غرب به دشواری حل مشکلات بین روسیه و غرب باشد.

آمریکایی‌ها برای دهه ها پس از انحلال اتحاد شوروی جشن گرفتند زیرا فکر می‌کردند به «پایان تاریخ» رسیده‌اند. غرب فقط لازم بود منتظر «گورباچف چین» بماند تا چین را در مسیری شبیه اتحاد شوروی هدایت کند. نظر شما درباره این نگرش چیست؟
من همیشه بر این باورم که مهم است تجربیات شوروی را بطور عینی و منصفانه، بدون این‌که خیلی ایدئولوژیک و سیاسی باشیم، خلاصه کنیم. در واقع، اقتصاد برنامه‌ای در چین کاملاً با اقتصاد برنامه‌ای در اتحاد شوروی متفاوت بود.

از نظر تاریخی، دولت مرکزی اتحاد شوروی حدود ۹۰ درصد از وسایل تولید را در انحصار خود داشت، در حالی‌که در چین قبل از اصلاحات و گشایش، دارایی‌های عمومی عمدتاً در انحصار دولت مرکزی نبود، بلکه در اختیار دولت‌ها در همه سطوح بود. این توضیح می‌دهد که چرا اصلاحات در اتحاد شوروی هیچ انگیزه‌ای نداشت، در حالی‌که اصلاحات تحت رهبری دنگ شیائوپینگ، از جمله نظام قراردادهای مسئولیت خانوار، می‌توانست خیلی سریع اجرا شود زیرا دولت‌های محلی در همه سطوح انگیزه بیش‌تری داشتند.

تا حدی، الیگارشی روسیه امروز در چنین تاریخی ریشه دارد. در سوی دیگر، چین چنین مشکلاتی ندارد و نخواهد داشت.

تحلیل‌های بسیاری به وسیله پژوهشگران سیاسی چینی و غربی درباره دلایل انحلال اتحاد شوروی انجام شده است. به نظر شما مهم‌ترین درس‌ها برای چین امروز کدامند؟
یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که باید بیاموزیم این است که هرگز نباید از دنیا جدا شویم. وقتی به تاریخ چین نگاه می‌کنیم، می‌توانیم همین نتیجه را بگیریم، زیرا امپراتوری در دوران سلسله‌های تانگ و سونگ قدرتمند بود اما پس از سیاست‌های انزواطلبی که توسط سلسله‌های مینگ و چینگ اجرا شد، به تدریج به عقب رفت.

پس، به این دلیل است که چین امروز مجبور است به جای «نوآوری پشت درهای بسته» اتحاد شوروی، بر «نوع جدید نظام کل ملت» که منجر به توسعه چین در زمینه بین‌المللی می‌شود، تأکید کند. چرا ایالات متحده، از دوران ترامپ تا بایدن، علی‌رغم تمایل شدیدشان، نمی‌توانند از چین جدا شوند؟ پاسخ این است که با همگرایی چین با کل جهان، جدا شدن، حتا اگر کسانی که احساسات ضدچینی دارند و از یک جنگ سرد جدید حمایت می‌کنند تلاش نمایند تقریباً غیرممکن است.

گشایش اقتصادی به معنای بازار گسترده است. چین نه تنها به دست غرب سقوط نخواهد کرد، بلکه تا زمانی که چین بر سیاست گشایش پافشاری کند، می‌تواند جذاب‌تر باشد. فراموش نکنید که تعداد افراد طبقه متوسط در چین با قابلیت مصرف بسیار بالا به ۴۰۰ میلیون نفر رسیده است که کل جمعیت ایالات متحده است. بسیاری از مؤسسات و پژوهشگران بین‌المللی در حال بررسی تعداد افراد طبقه متوسط تا سال ۲۰۳۵ در چین بوده‌اند. تخمین بالا ۸۰۰ میلیون نفر و تخمین پایین ۶۰۰ میلیون نفر است. چنین بازار بزرگی برای جهان فوق‌العاده جذاب است

گفته اخیر ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه مبنی بر این‌که ایالات متحده در مسیر اتحاد شوروی گام برمی‌دارد مورد موافقت برخی از پژوهشگران قرار گرفت. کیشور محبوبانی، کارشناس علوم سیاسی سنگاپوری، می‌گوید که ایالات متحده شبیه اتحاد شوروی رفتار می‌کند و چین شبیه ایالات متحده در دوران جنگ سرد رفتار می‌کند. نظر شما در این‌مورد چیست؟ این چه تاثیری بر رقابت چین – ایالات متحده خواهد داشت؟
به بیان دقیق‌تر، ایالات متحده از بیرون شبیه اتحاد شوروی، و از درون شبیه اواخر دوره سلسله چینگ چین است.

مشکل داخلی ایالات متحده اساساً یک پرسش است که آیا می‌تواند با زمان هم‌گام شود یا خیر. در اواخر سلسله چینگ، بسیاری از نخبگان چین هنوز امپراتوری را «امپراتوری آسمانی» و «مرکز تمدن» می‌دانستند در عین‌حال با وجود عقب‌ماندگی و شکست در دو جنگ تریاک، غربی‌ها را وحشی می‌دانستند. در زمان زمان شکست از ژاپن در جنگ اول چین- ژاپن بود که بسیاری از روشنفکران چینی از درد به خود آمدند.

این به محو شگفت‌انگیزی شبیه شرایط نخبگان و روشنفکران آمریکایی است که به ندرت درباره خود تأمل می‌کنند. اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی‌ها هنوز خود را مرکز جهان می‌دانند. گرچه برخی صداها نیز وجود دارد که در مورد سیاست آمریکا و سایر مشکلات بحث و تأمل می‌کنند، اما آن‌ها از جریان اصلی دور بوده‌اند.

از بیرون، ایالات متحده بسیار شبیه اتحاد شوروی آن زمان است که مشکل اصلی آن گسترش بیش از حد با توانایی محدود برای انجام آن بود. گسترش بیش از حدی که از دولت اوباما آغاز شد، چین و روسیه را به دشمنان ایالات متحده تبدیل کرده است.

از سوی دیگر، چین بیش‌تر شبیه ایالات متحده آن زمان است. چین باز و مطمئن است. چین در درس گرفتن از تاریخ خوب است و این را انجام داده است. اما، ایالات متحده بسیار جوان است. تاریخ طولانی ندارد که بتواند به عنوان آینه آن عمل کرد. در نتیجه، ایالات متحده به اشتباهات جدی خود ادامه خواهد داد. شاید، در آینده، ایالات متحده آن‌چه را که چین در اواخر سلسله چینگ انجام داد، تجربه کند و دچار دگرگونی دردناکی شود.

شباهت‌ها و تفاوت‌های روابط چین – روسیه و چین – شوروی کدامند؟ روابط کنونی چین – روسیه را که تحت فشار ایالات متحده «متحد نیستند، اما از متحدین نزدیک‌ترند» چگونه می‌بینید؟
روابط کنونی چین – روسیه نتیجه آموختن از روابط چین و اتحاد جماهیر شوروی است. در سال ۱۹۴۹، هم‌زمان با گسترش اتحاد شوروی به اروپای شرقی و آسیا، چین ترجیح داد در شرایط منزوی شدن توسط غرب، به اردوگاه کمونیستی نزدیک شود. یکی از مهم‌ترین دلایل جدایی چین – شوروی، تضاد بین استقلال چین و تلاش اتحاد شوروی برای تسلط بر چین است

روابط چین و روسیه امروز از آن دوران درس گرفته است. به عنوان مثال، در سازمان همکاری شانگهای هیچ هدف ایدئولوژیک و هیچ رقابت بر سر رهبری بین چین و روسیه وجود ندارد. سازمان همگاری شانگهای به مثابه نوع جدیدی از چندجانبه‌گرایی فرا، برای تلاش برای منافع مشترک و حل مشکلات مشترک تأسیس شده است، که با نظام اتحاد باندی ایالات متحده کاملاً متفاوت است. این دقیقاً راهی است که چین باید برای برخورد با تلاش ایالات متحده برای مهار چین دنبال کند.

https://www.globaltimes.cn/page/202111/1239850.shtml

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3adj384n