تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

ع. سهند
۲۲ آبان ۱۳۹۱

بدین ترتیب، اعتراف زیر شکنجه پدیده ناآشنایی برای اهل سیاست و مبارزه در ایران نبود. به ویژه برای آن‌ها که زندان‌های شاه را پشت سر گذاشته بودند. جمهوری اسلامی این شیوه جنایتکارانه را به عرش رساند. هیج اعتباری نه در زمان شاه و نه در جمهوری اسلامی بر این شوها مترتب نبوده و نیست. بنابراین اگر حیثیتی از کسی بر باد رفته باشد از رژیم شاهنشاهی و رژیم جمهوری اسلامی است و لاغیر! در رابطه با شوهای زیر شکنجه، اگر قرار باشد از کسی هم اعاده حیثیت شود، این نه شکنجه شدگان، بلکه کسانی هستند که به شیوه‌های مختلف قربانیان توده‌ای این شوها را مقصر دانسته و عملاً برای جنایتکاران هورا کشیدند و یا این شوها را دستمایه مبارزه خود برای کسب قدرت تشکیلاتی در این یا آن سازمان سیاسی نمودند. باید در پی اعاده حيثیت برای این افراد بود.

 

آن‌هایی که شوهای تلویزیونی را پذیرفتند!*

 

نشریه «کار» در شماره ۲۲۳ طی یادداشتی تحت عنوان «از قربانیان نمایشات تلویزیونی باید اعاده حیثیت شود» چنین نوشت:
«اعتراض جنبش دوم خرداد علیه اعتراف‌گیری توأم با شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی، اعتراضی درست و بحق است، اما پرسش اینجاست که آیا این روش را سعید اسلامی ابداع کرده است و اگر نه، پس چرا از صدها نمایش تلویزیونی دروغین و شرم‌آور پیش از آن سخنی نمی‌رود؟ همگان به یاد دارند که شیوه شرم‌آور “اعترافات تلویزیونی” از سال ۶۰ و با آغاز سرکوب سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم باب شد و اوج آن، اعترافات دروغینی بود که بر دهان رهبران حزب توده ایران جاری کردند. هیچ عقل سلیم و هیج منطقی نمی‌تواند بپذیرد که این‌گونه اعترافات پیش از زمان سعید اسلامی بر شیوه‌های انسانی و داوطلبانه متکی بوده و تنها بعد از حضور او در مقام معاونت امنیتی وزارت اطلاعات به مسر “نقض حقوق بشر” کشیده شده است. نه تنها قربانیان این اعترافات و نمایشات دروغین، بلکه تمامی جامعه ما از این نمایشات آسیب بسیار دیده اند. اکنون زمان آن است که جنبش جامعه مدنی در ایران، با صدای بلند رفتار وحشیانه و شرم‌آوری را که با قربانیان این نمایشات تلویزیونی صورت گرفته محکوم سازد و از آنان اعاده حیثیت کند.»

پیرامون این نظرات، یادآوری چند نکته لازم است:
۱- نشریه «کار» و رهبری سازمان از «جنبش دوم خرداد» انجام چیزی را می‌طلبد که خود طی همه این سال‌ها، در دامن امن مهاجرت از انجام آن خودداری کرد. به گواهی شماره‌ های مختلف «کار»، این اولین بار و البته به خودی خود مثبت است، که در نشریه «کار» چنین مطلبی منتشر می‌شود. این امر را باید اقدامی مثبت ارزیابی کرد، اما نباید فراموش کرد، که طی این سال‌های تلخ، رهبری سازمان در عمل، یک تقویم پیرامون نمایشات دروغین تلویزیونی را در نظر داشت که در آن همه چیزهای غیرانسانی با دستگیری و کشتن سعیدی سیرجانی شروع می‌شد و با دستگیری و تهیه نمایش تلویزیونی فرج سرکوهی ادامه می‌یافت. در نوشته‌های «کار» و مواضع رسمی رهبری سازمان هیچ‌گاه این موارد، مثلاً به «صدها نمایش تلویزیونی دروغین و شرم‌آور پیش از آن» مرتبط نشدند. از گردانندگان «کار» باید پرسید چرا خود شما بیش از دو سال پبش طی سرمقاله‌ای که در «کار» شماره ۱۷۱ تحت عنوان: «آقای خاتمی فرج سرکوهی را آزاد کنید» ضمن اشاره به تهیه شوی تلویزیونی از او، به دفاع از همه قربانبان این نمایشات در بیست سال اخیر برنخاستید؟ چرا در این موارد مشخص و طی این سال‌ها نه تنها به دفاع از همه قربانیان این شوها برنخاستید، بلکه در برابر تهمت‌های ناروا و ناجوانمردانه نشریاتی مانند «آرش» و «راه کارگر» به برخی از این قربانیات سکوت کردید؟

۲- «کار» می‌نویسد، که آغاز تهیه شوهای تلویزیونی در جمهوری اسلامی به سال ۶۰ بر می‌گردد، اما واقعیت این است که این پدیده غیرانسانی مانند همه پلیدی‌های موجود در جامعه ما به جا مانده از نظام سرنگون شده پهلوی است. رژیم محمد‌رضا شاه، استفاده از شوهای تلویزیونی را از اوايل دهه ۱۹۷۰ آغاز کرد و اوج این نمایشات، شوهایی بود که با شرکت پرویز قلیچ‌خانی، رضا براهنی و غلامحسین ساعدی تهیه و پخش شد.

دکتر آبراهامیان در آخرین کتاب خود به نام «اعترافات زیر شکنجه» در رابطه با شروع شوهای تلویزیونی در ایران چنین می‌نویسد:
«تماشایی‌ترین این “مصاحبه‌ها” با شرکت سه چهره ملی سرشناس یعنی پرویز قلیچ‌خانی، ستاره ورزشی و بازیکن فوتبال، غلامحسین ساعدی، روانپزشک و نمایشنامه‌نویس و رضا براهنی، شاعر، نویسنده و مترجم برجسته برگزار شد. این سه نفر از احترام بسیار تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی برخوردار بودند… “مصاحبه‌ها”ی آن‌ها ابتدا از رادیو پخش شد و سپس در روزنامه های کثیرالانتشار چاپ شد.»

«قلیچ‌خانی در مارس ۱۹۷۲ در یک “مصاحبه” شرکت کرد و توضیح داد که چرا پس از چهارده روز بازداشت به جرم “فعالیت‌های کمونیستی”، آزاد شده است. او توضیح داد که به علت بی‌اطلاعی از جامعه‌شناسی، ساده‌لوحانه فریب تبلیغات را خورده است. او در پایان اظهار امیدواری کرد که شاه او را به علت بی‌توجهی‌اش به دست‌آوردهای بزرگ انقلاب سفید ببخشد.»

«براهنی در سپتامبر ۱۹۷۲ دستگیر شد و مصاحبه او صد روز بعد از دستگیری پخش شد. او در این مصاحبه ضمن محکوم کردن تروریسم، کمبودها و شکست‌های مارکسیسم را برشمرد، از امپریالیسم فرهنگی انتقاد کرد و فاصله خود را از همه گروه‌های اپوزیسیون اعلام کرد و گفت که اسلام با مارکسیسم سازگار نیست.»

«ساعدی در سال ۱۹۷۵ در یک گفت‌و‌گو شرکت کرد. او اپوزیسیون سیاسی رژیم شاه را متهم به سوءاستفاده از آثار خود کرد و آن‌ها را آلت دست قدرت‌های خارجی نامید که قادر به درک فرهنگ کشور و پذیرش انقلاب بزرگ شاه و مردم نیستند.» («اعترافات زیر شکنجه»، ص. ۱۱۶-۱۱۷)

بدین ترتیب، اعتراف زیر شکنجه پدیده ناآشنایی برای اهل سیاست و مبارزه در ایران نبود. به ویژه برای آن‌ها که زندان‌های شاه را پشت سر گذاشته بودند. جمهوری اسلامی این شیوه جنایتکارانه را به عرش رساند. هیج اعتباری نه در زمان شاه و نه در جمهوری اسلامی بر این شوها مترتب نبوده و نیست. بنابراین اگر حیثیتی از کسی بر باد رفته باشد از رژیم شاهنشاهی و رژیم جمهوری اسلامی است و لاغیر!

۳- نشریه «کار» پیشنهاد اعاده حیثیت را چنان مطرح می‌کند که گویا فرض بر این است که حیثیتی از قربانیان بر باد  رفته است. از نویسندگان «کار» باید پرسید، مگر شوهای زمان شاه توانست از قلیچ‌خانی، براهنی و ساعدی سلب حیثیت کند؟ مگر کسی در مقام اعاده حیثیت از آن‌ها برآمد که حالا کسی بخواهد حیثیت به زعم نویسندگان «کار» برباد رفته در جمهوری اسلامی را اعاده نماید؟ نفس همین اندیشه، بدان معنی نیست که خود نویسندگان «کار» چنین سلب حیثیتی را پذیرفته‌اند؟

این همان شیوه‌ایست که نویسندگان «نامه مردم» نیز به اصطلاح در دفاع دلسوزانه از رهبری قتل‌عام شده و یا انگشت‌شماران زنده مانده حزب تودۀ ایران به کار می‌برند. ابتدا آن‌ها را موجوداتی درهم شکسته و تسلیم و زبون معرفی می‌کنند که به بازماندگان انگشت‌شمار آن‌ها نیز باید به عنوان یک «برگ سوخته» در بازی نکبت‌بار سیاست و مقام در مهاجرت نگریست، آن گاه چشم نمناک را پاک کرده و به رژیم دشنام می‌دهند که چرا چنین کردید؟ و این یعنی پذیرش چیزی که رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی با هدف دستیابی به آن این شوها را به راه انداختند!

۴- در رابطه با شوهای زیر شکنجه، اگر قرار باشد از کسی هم اعاده حیثیت شود، این نه شکنجه شدگان، بلکه کسانی هستند که به شیوه‌های مختلف قربانیان توده‌ای این شوها را مقصر دانسته و عملاً برای جنایتکاران هورا کشیدند و یا این شوها را دستمایه مبارزه خود برای کسب قدرت تشکیلاتی در این یا آن سازمان سیاسی نمودند. باید در پی اعاده حيثیت برای این افراد بود.

دکتر آبراهامیان به درستی درباره سوءاستفاده‌های سازمان مجاهدین از این شوها- در حالی که سخن در باره توابین همین سازمان و شوهای تلویزیونی وابستگان به آن بسیار است- می‌نویسد:
«حتا دشمنان رژیم هم از این فرصت استفاده کردند تا قربانیان را سرزنش کنند. به عنوان مثال، مجاهدین ادعا کردند که این شوها در جهت انحراف افکار عمومی به این تصور است که حزب توده اپوزیسیون واقعی است.»

«سلطنت‌طلب‌ها ادعا کردند که رهبران توده‌ای درگیر “بازی زیرکانه‌ای” در جهت گسترش تبلیغات ضدسلطنتی خود شده اند.»

«فداییان اقلیت اعلام کردند که این توبه‌ها نه تنها یک شکست برای مارکسیست‌ها، بلکه برای رویزیونیست‌های احمقی است که از توجه به این اخطار که خمینی در پی ایجاد یک دیکتاتوری بورژوایی است خودداری می‌کردند.»

«حاج سید جوادی از هواداران قدیمی خلیل ملکی نوشت که این توبه‌ها نشان می‌دهد که حزب توده از مارکسیسم هیچ‌چیز ندانسته و ملکی حق داشت که استالینیسم را محکوم کرد.»

«نهضت آزادی اعلام کرد که این اعترافات آنچه را که آن‌ها طی چهل سال درباره حزب توده می‌گفته اند، تأیید کرد.» (همانجا، ص. ۱۸۶-۱۸۷)

در اینجا، بدون آن‌که قصد باز کردن زخم‌های کهنه باشد، باید به استفاده بخشی از رهبری سازمان از این نمایش‌های تلویزیونی در مبارزه برای کسب قدرت در درون تشکیلات اشاره شود. در این سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده، امثال بابک امیرخسروی نیز نقش بسیاز مخرب خود را در ایجاد روحیه انفعال و شکست در بخشی از توده‌ای‌ها و تشدید روند فاصله‌گیری سازمان فداییان خلق ايران «اکثریت» از حزب تودۀ ایران به خوبی ایفا کردند. در حقیقت اگر کسانی لازم باشد به اعاده حیثیت بیاندیشند، امثال بابک امیرخسروی هستند که از این شوها برای پیش تازاندن اندیشه‌های ایدئولوژیک- سازمانی خود استفاده کردند. کسانی باید به اعاده حیثیت و ضرورت آن بیاندیشند که سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت) را از حزب تودۀ ایران جدا کردند، ایدئولوژی را از آن گرفتند، به سوی سوسیال دمکراسی راست کشاندند و هویت آن را تا مرزهای بزرگ‌ترین اشتباهات سیاسی در برابر رویداهای ایران از آن گرفتند.

۵- دلیل درنده‌خویی اعمال شده درباره رهبری و کادرهای حزب تودۀ ایران را باید در آن سیاستی جست‌وجو کرد که حزب ما در برابر انقلاب و جمهوری اسلامی داشت. سخن را باید از اینجا پی گرفت. از سیاستی باید اعاده حیثیت کرد که در سال‌های مهاجرت به آن تاخته اید و اکنون برای نزدیکی به جنبش کنونی مردم ایران و تحلیل دقیق اوضاع کنونی ایران هیج گریزی از بازگشت به اساس و اصول این سیاست نیست!

———————————————-

Ervand Abrahamian, “Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran”, University of California Press, Berkeley, Los Angeles, 1999.

* این نوشتار نخستین‌بار در اردیبهشت ۱۳۷۹ در شماره ۹۵ نشریه «راه توده» منتشر شد.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3694v52c