تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
«رهبران بر حمایت خود از همه تلاشهای صلحآمیز، از جمله ابتکار و تلاش امارات متحده عربی برای دستیابی به یک راهحل مسالمتآمیز برای موضوع جزایر سهگانه، تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، از طریق مذاکرات دوجانبه بر اساس قوانین حقوق بین الملل، و حل این موضوع با رعایت مشروعیت بینالمللی مجدداً تأکید نمودند.» (متن کامل «بیانیه اجلاس ریاض برای همکاری و توسعه بین شورای همکاری خلیج [فارس] و جمهوری خلق چین»)
***
منبع: روسیه امروز
نویسنده: تیمور فومنکو
۱۲ اوت ۲۰۲۳
چرا چین باید از اِعمال ادعای خود در دریای جنوب چین خودداری کند؟
پکن با اصرار بر حضور خود در جایی که قلمرو آبی خود میداند در زمین واشنگتن بازی میکند
اواخر هفته گذشته، گارد ساحلی چین از توپ آبی علیه کشتیهای فیلیپینی که در دریای جنوب چین در حال باز-تأمین تدارکات نظامی بودند، استفاده کرد. فیلیپین این حادثه را که بر سر آبهای مورد مناقشه روی داد، «غیرقانونی و خطرناک» توصیف کرد.
پکن با استناد به پیشینه تاریخی، کل دریای جنوب چین را بمثابه قلمرو خود میداند، و مجموعهای متوالی از ادعاها را علیه تعدادی از کشورهای آسیای جنوب شرقی ایجاد کرده است. متعاقباً ایالات متحده از این موضوع به عنوان بُعد اصلی پویایی نظامی استراتژی خود برای مهار چین استفاده کرده است.
اگرچه مقصر دانستن چین به عنوان متجاوز با توجه به ابعاد ادعای این کشور در دریای جنوب چین، و این واقعیت که این کشور بزرگترین بازیگر است آسان است، اما نباید احتمال ایجاد عامدانه چنین حوادثی را از سوی کشورهایی مانند فیلیپین، بمثابه راهی برای تشدید تنشها در توافق با ایالات متحده نادیده گرفت. قبل از هر چیز، مناقشات ارضی در آسیا متناوب است، و در همه طرف رخ میدهد. این بدین دلیل است که وضعیت ژئوپلیتیک آسیا پس از جنگ جهانی دوم، مانند اروپای غربی تابع یک حلوفصل فراگیر نبود. بلکه، منافع سلطه ایالات متحده در تبدیل ژاپن به یک کشور تابع، و متعاقب آن ظهور کمونیسم در چین، بدین معنی بود که هیچ آشتی وجود نخواهد داشت. اختلافات و نارضایتیهای قدیمی باقی ماند.
در نتیجه، نقاطی مانند دریای جنوب چین و دریای شرق چین به شدت مورد مناقشه قرار دارند. اما وجود این اختلافات به تنهایی لزوماً به معنای وجود تنشها نیست. یک موضوع میتواند کم رنگ شود، اما میتواند توسط سیاستمدارانی که میخواهند آن را در اولویت قرار دهند و دوباره در معرض آگاهی عمومی بگذارند، تشدید شود. نمونههای زیادی از این موضوع وجود دارد، مانند اختلاف کره جنوبی در مورد جزایر دوکدو (تاکشیما) با ژاپن. توجه داشته باشید که دولت طرفدار ایالات متحده یون سوک یول به سختی به آن اشاره میکند، اما دولت لیبرالتر مون جائه بسیار به آن اشاره میکرد. همین قاعده در مورد جزایر دریای جنوب چین، و همچنین مسأله تایوان، اختلاف [بر سر مجمعالجزابر] دیائو/سِنکاکو و غیره نیز صادق است.
در حال حاضر، فیلیپین دوباره در یک مسیر طرفدار ایالات متحده قرار گرفته است. به دنبال حکومت رودریگو دوترته، که از نظر ژئوپلیتیک متلون المزاج بود، فردیناند مارکوس پسر به سمت واشنگتن چرخیده و توافقنامهای را برای گسترش حضور نظامی ایالات متحده در کشورش با اعطای سه پایگاه دیگر به این کشور امضا کرده است. در حالیکه دوترته به دنبال صلح و آشتی با چین بود، دولت جدید به دنبال ایجاد حوادثی است تا پکن را تحریک کند و واکنش برانگیزد، منطقه مورد مناقشه را نظامی کرده و در نتیجه دست چین را مجبور به «دفاع» از خود کند. افزایش تنشها از این طریق منطبق با سیاست واشنگتن است.
این، به نوبه خود، به ایالات متحده توجیهی برای برای افزایش حضور نظامی آن در منطقه میدهد و کشورهای بیشتری را به مدار آن میکشد و چین را به عنوان متجاوز معرفی میکند. علیرغم ادعاهای سرزمینی چین، موفقیت این کشور در این وضعیت در واقع بر اجتناب از تشدید تنش، و بجای آن، پیشرفت در حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات دریای جنوب چین، به عنوان مثال، با ایجاد مقررات رفتار دریایی منطقهای است. اما، زمانیکه همه طرفهای درگیر احساسات ملیگرایانه قابل توجهی را در مواضع خود سرمایهگذاری کردهاند و دادن هرگونه امتیاز به عنوان نشانهای از ضعف تلقی شود، گفتن این آسانتر از انجام آن است. پاشنه آشیل چین در اینجا نهفته است. به همان اندازه که ادعای چین در مورد دریای جنوب چین مربوط به خود جمهوری خلق است و به طور طعنهآمیزی با تایوان نیز مشترک است، پکن برای مصالحه پیرامون اصرار خودسرانه بر اینکه تمام آبراه متعلق به آن است و در نتیجه تحت عنوان «حاکمیت ملی» قرار میگیرد، فضای کمی دارد.
این باعث می شود که ایالات متحده بتواند از این موقعیت بهرهبرداری نماید، در ایجاد روابط مسالمتآمیز بین چین و کشورهای اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا (آسه آن) اختلال ایجاد کند. با افزایش خصومت غرب، این همسایگان برای آینده تجاری و اقتصادی خود چین مهمتر شدهاند. واشنگتن مصمم است تا آنجا که ممکن است به نام استراتژی هند-اقیانوس آرام خود، آنرا مختل کند و متعاقباً سلطه خود را بر آنها تحمیل کند. واشنگتن اینرا نه از طریق تجارت، بلکه با ایجاد تنش و سپس معرفی خود به عنوان یک تامینکننده امنیت انجام خواهد داد. زمانیکه کشورهایی مانند فیلیپین آنرا ممکن میسازند، انجام آن آسانتر است. این بدین است که پکن در نهایت باید در دیپلماسی خود درایت داشته باشد، و دائماً خویشتنداری کند، در غیر این صورت، ناوگانهای دریایی هر جه بیشتری در منطقه ظاهر خواهند شد.