اینطور نیست که مردانی که در آن زمان در ایالات متحده و بریتانیا در رأس امور بودند – به ویژه جیمز برنز، هری ترومن و وینستون چرچیل – از عواقب آن غافل بودند. برعکس، همانطور که قبلاً اشاره شد، بیرنز به رئیسجمهور ترومن هشدار داده بود که «بمب (اتمی) ممکن است ما (ایالات متحده) را در موقعیتی قرار دهد که شرایط خود را در پایان جنگ دیکته کنیم.» علاوه بر این، چرچیل سرمست از موفقیت اولین آزمایش اتمی «خود را قادر به از بین بردن تمامی مراکز صنعتی و جمعیتی روسیه میدید». او همچنین «تصویر قدرتمندی از خود بمثابه تنها دارنده این سلاحها و قادر به انداختن آنها به هر کجا که میخواهد، و نتیجتاً کاملاً قدرتمند و توانا برای دیکته کردن به استالین، ترسیم کرده بود.» بنابراین، همانطور که وقایع منتهی به آن به وضوح نشان میدهد، آغاز جنایت فجیع در هیروشیما و ناکازاکی ناشی از تمایل سیریناپذیر رهبران راستگرای ایالات متحده و بریتانیا برای تسلط بر جهان بود.
تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دمکراسی مردم، نشریه حزب کمونیست هند (مارکسیست)
نویسنده: ن.دی. چایاپراکاش
۶ اوت ۲۰۲۳
به مناسبت روز هیروشیما، ما بخشی از «معنای هیروشیما ناکازاکی» نوشته ان.دی. چایاپراکاش را منتشر میکنیم.
در ژوئیه ۱۹۳۹، لئو زیلارد، فیزیکدان مجارستانی و پناهنده در ایالات متحده، از انیشتین کمک خواست تا دولت ایالات متحده به ریاست رئیسجمهور روزولت را متقاعد کند که به عنوان مقابله با برنامه مشابهای که در آن زمان گمان میرفت، آلمان نازی شروع کرده بود، یک بمب اتمی بسازد. اما نزدیک به شش سال بعد، در مارس ۱۹۴۵، زیلارد دوباره به انیشتین مراجعه کرد، اینبار با این درخواست که از نفوذ خود برای جلوگیری از تهدید ایالات متحده، که در آستانه دستیابی به سلاح اتمی بود، علیه سایر کشورها استفاده کند. اینشتین بار دیگر با نگرانی زیلارد موافقت کرد و بر این اساس نامه دیگری همراه با یادداشتی از سوی زیلارد برای رئیسجمهور روزولت فرستاد. اما نه نامه آخر انیشتین و نه نظر زیلارد علیه استفاده از بمب اتمی در ژاپن هرگز مورد توجه رئیسجمهور قرار نگرفت. هر دو نامه هنوز روی میز او دست نخورده بود که روزولت ناگهان در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ درگذشت.
پس از مرگ روزولت، زیلارد نومیدانه تلاش کرد تا با هری ترومن رئیسجمهور جدید ملاقات کند. اما تمام تلاشهای او بینتیجه ماند تا اینکه سرانجام به او گفته شد که با جیمز برنز، یکی از نزدیکان رئیسجمهور تماس بگیرد. بنابراین، زیلارد به همراه دو تن از همکاران ارشد خود، دکتر والتر بارتکی و دکتر هارولد اوری، در ۲۸ مه ۱۹۴۵ با بیرنز ملاقات کرد. آنها به زودی متوجه شدند که برنز با استدلال های آنها همدلی ندارد. به گفته زیلارد:
«بیرنز استدلال نکرد که استفاده از بمب علیه شهرهای ژاپن برای پیروزی در جنگ ضروری است… دیدگاه آقای بیرنز… (این بود) که در اختیار داشتن و نمایش بمب روسیه را قابل کنترلتر میکند.»
کمیته موقت پیرامون پرتاب بمب
هنری استیمسون، وزیر جنگ ایالات متحده، از جانب خود خواستار تشکیل کمیتهای از کارشناسان برای مشاوره به رئیسجمهور جدید در مورد این سؤالات (استفاده از بمب) شده بود. بنابراین، در ۴ مه ۱۹۴۵، یک نهاد مشورتی به نام کمیته موقت به ریاست هنری استیمسون تشکیل شد. در اولین نشست غیررسمی آن، در ۹ مه ۱۹۴۵، دکتر بوش، یکی از اعضای کمیته، نسخههایی از یادداشتهای خود و بور () را برای بررسی به سایر اعضا ارائه داد که در آن از احتراز داوطلبانه از پرتاب بمب اتمی بسود کنترل بینالمللی آینده حمایت میکرد.
جالب توجه اینکه زمانیکه کمیته موقت به طور رسمی در ۳۱ مه ۱۹۴۵ تشکیل جلسه داد، فقط درباره چگونگی استفاده از بمب اتمی بحث کرد. این در حالی بود که این کمیته دقیقاً برای بررسی مطلوبیت استفاده از سلاح اتمی در ژاپن تشکیل شده بود. به گفته آرتور کامپتون، یکی از سه عضو هیأت علمی وابسته به این کمیته: در طول بحث صبح به نظر میرسید که از بمب استفاده خواهد شد. تنها در مورد جزئیات استراتژی و تاکتیکها بود که نظرات متفاوتی بیان شد.
به همان اندازه شگفتآور این واقعیت بود که در جلسه آن روز، اهمیت ورود شوروی به جنگ علیه ژاپن عاملی بود که هرگز مورد توجه قرار نگرفت. آرتور کامپتون در این باره شهادت داد: «در جلسه کمیته موقت که من در آن شرکت کردم، چیزی در مورد این موضوع گفته نشد، اما همه ما از قصد روسیه آگاه بودیم.»
تلاش آگاهانه برای کنار گذاشتن این مسائل – (الف) آیا اصلاً باید از بمب اتمی استفاده شود. و (ب) تأثیر احتمالی ورود اتحاد شوروی به جنگ – کاملاً آشکار میکند که اقدامات کمیته موقت بگونهای ترتیب داده شد بود که فقط به استفاده از بمب اتمی، صرفنظر از ضرورت نظامی آن، بپردازد.
هنری استیمسون با تشریح تصمیمات کمیته موقت، گزارش داد که:
«در ۱ ژوئن، کمیته موقت پس از بحث با هیأت علمی، به اتفاق آرا توصیههای زیر را تصویب نمود:
۱- بمب باید در اسرع وقت علیه ژاپن استفاده شود.
۲- باید بر روی یک هدف دوگانه – یعنی یک تأسیسات نظامی یا کارخانه جنگی احاطه شده با یا در مجاورت خانهها و آسیبپذیرترین ساختمانها استفاده شود، و
۳- باید بدون اخطار قبلی (در مورد ماهیت سلاح) استفاده شود.»
به گفته دکتر کامپتون، این سرتیپ لزلی گرووز، رئیس پروژه منهتن و دعوت شده به جلسه بود، که در تأثیرگذاری بر تصمیمات کمیته هشت نفره نقش داشت: «جلسه ۳۱ مه، که من به عنوان عضوی از هیأت علمی در آن شرکت کردم تنها یکی از جلسات کمیته موقت بود… استراتژی استفاده نظامی از بمب از پیش به دقت طراحی شده بود. سرتیپ گرووز مسئول اصلی برای شکل دادن به این استراتژی بود.»
رابر جونگک در کتاب خود به نام «روشنتر از هزار خورشید» می نویسد: «یک دانشمند اتمی که در آن زمان در تماس نزدیک با او (سرتیپ گرووز) کار میکرد، میگوید گرووز از سال ۱۹۴۵ این تصور را ایجاد کرد که دچار یک وسواس فکری از این نگرانی بود که جنگ پیش از آنکه بمب او آماده شود پایان یابد. بر این اساس، حتا پس از تسلیم آلمان، او همچنان با شعار بیوقفه: “ما نباید یک روز را از دست بدهیم”، همدستان خود را تشویق می کرد.»
گزارش فرانک
بر خلاف انتظارات، پس از تسلیم آلمان نازی در ۸ مه ۱۹۴۵، کار بر روی پروژه منهتن در واقع سرعت گرفت. از اینرو، در آزمایشگاه لوس آلاموس، جایی که بمب اتمی ساخته میشد، و در کارهای مهندسی در اوک ریج و هانفورد که مواد شکافتپذیر در آن پالایش میشدند، بیشتر دانشمندان تحت فشار کار قرار گرفتند. با این حال، در آزمایشگاه متالورژی در شیکاگو، که بسیاری از تحقیقات را برای پروژه انجام داده بود، فشار رو به کاهش نهاده بود و دانشمندان توانستند درباره نتیجه نهایی کار خود تأمل نمایند. بسیاری از آنها در واقع از پیش به پیامدهای اخلاقی توسعه و استفاده احتمالی از بمب اتمی فکر میکردند، زیرا در اواخر سال ۱۹۴۴ آشکار شده بود که تهدید اتمی آلمانها متوقف شده است. اکنون، محرز شدن اهمیت تصمیمات کمیته موقت، آنها را بسیار آزار میداد.
دانشگاه شیکاگو که روحیه جسور دانشمندان را احساس کرده بود، کمیتهای را برای بررسی و گزارش مفصل درباره «پیامدهای اجتماعی و سیاسی انرژی اتمی» منصوب کرد. کمیته با ریاست جیمز فرانک، استاد سابق گوتینگن، اولین جلسه خود را در ۴ ژوئن ۱۹۴۵ برگزار کرد و در عرض یک هفته گزارش خود را ارائه نمود. گزارش که متعاقباً به عنوان گزارش فرانک معروف شد، در ۱۱ ژوئن ۱۹۴۵ برای وزیر جنگ ارسال شد. گزارش فرانک اساساً به این اشاره کرد:
« بمبهای اتمی نمیتوانند بیش از چند سال به عنوان یک “سلاح مخفی” در اختیار این کشور باقی بمانند. فاکتهای علمی که بمب اتمی بر اساس آن بنا شده است بخوبی برای دانشمندان کشورهای دیگر شناخته شده است….
ما معتقدیم که این ملاحظات استفاده از بمبهای اتمی را برای یک حمله زودهنگام اعلامنشده علیه ژاپن دور از مصلحت مینماید. اگر ایالات متحده اولین باشد که این ابزار جدید نابودی جمعی را علیه بشریت بکار ببرد، حمایت عمومی را در سراسر جهان قربانی میکند، رقابت برای تسلیحات را تسریع نموده و امکان دستیابی به توافق بینالمللی در مورد کنترل آینده چنین سلاحهایی را تضعیف میکند.»
گزارش فرانک کمابیش نمایانگر دیدگاه کاملاً غالبی بود که در آن زمان در آزمایشگاه متالورژی وجود داشت. با اذعان به این موضوع، تحریریه «بولتن دانشمندان اتمی»، ضمن بازانتشار گزارش در بولتن در ۱ مه ۱۹۴۶، اظهار داشت:
«این گزارش به اتفاق آرا توسط هفت دانشمند در کمیته مورد توافق قرار گرفت. گزارش بدون تردید نظر گروه قابل توجهی از دانشمندان در پروژه را بیان میکرد.»
نزدیک به یک ماه پس از ارائه گزارش فرانک، زمانیکه هیچ پاسخی از سوی مقامات دریافت نشد، دانشمندان روز به روز صدای خود را علیه این نگرش بیاعتنا بلند کردند. زیلارد که یکی از اعضای کمیته تهیهکننده گزارش بود، یک گام فراتر رفت و جمعآوری امضای دانشمندان شیکاگو، اوک ریج، هانفورد و لوس آلاموس را در حمایت از گزارش آغاز کرد. با این حال، زیلارد مجبور شد این حرکت را در نیمهراه رها کند. به گفته آلیس کیمبل اسمیت، دستیار تحریریه «بولتن دانشمندان اتمی» در سالهای شکلگیری آن، تلاشهای زیلارد «…نه به دلیل عدم علاقه یا حمایت، بلکه به این دلیل متوقف شد که برای کمیته (از سوی مقامات) روشن شد که گزارش، محرمانه طبقهبندی شده و نمیتوان آن را (حتی در آزمایشگاهها) منتشر کرد.»
نگاه به گذشته
ارائه شدیداً نادرست موضع دانشمندان، نشانه مطمئنی از خیانت رهبری سیاسی به اعتمادی بود که دانشمندان به آنها نشان داده بودند. اندوه پروفسور نیلز بور نمایانگر واکنش در میان دانشمندان پروژه منهتن است. بور اندکی پس از بمباران اتمی، در بیانیه جامعی که در روزنامه تایمز (لندن) منتشر شد، اعلام کرد که هر دانشمندی که بر روی بمب کار کرده است، اکنون باید «آماده باشد تا از هر راهی که برای او باز است، و درخور ایدهآلهایی است که علم طی قرون و اعصار برای آنها ایستاده است، به پایان دادن به بحران کنونی بشریت یاری رساند.» (نقل در «با نور اولیه بمب»، نوشته پال بویر، کتابهای پانتئون، نیویورک، ۱۹۸۵).
دکتر رابرت اوپنهایمر، یکی دیگر از افراد کلیدی در پشت ساخت بمب اتمی، نیز در مورد تصمیم به استفاده از چنین سلاحهایی شدیداً دچار تردید شده بود. این باعث آزار رئیسجمهور ترومن شد، که دانشمند را به خاطر «بچه ننه» بودن مورد تمسخر قرار داد. ترومن در نامهای به دین آچسون در ۷ مه ۱۹۴۶، با اشاره به ضربه روحی که دکتر اوپنهایمر در آن زمان متحمل شده بود، گفت: «او پنج یا شش ماه پیش به دفتر من آمد و بیشتر وقت را صرف فشردن دستهایش کرد و به من گفت آنها به خون آلودهاند…» (رابرت دونوان، «درگیری و بحران: ریاست جمهوری هری اس. ترومن ۴۸-۱۹۴۵، دبلیو. دبلیو. نورتون و شرکا، نیویورک، ۱۹۷۷)
متعاقباً، اوپنهایمر در مقالهای در «بولتن دانشمندان اتمی» نوشت:
«در جنگ گذشته، دو ملتی که ما دوست داریم فکر کنیم روشنترین و انساندوستترین مردم جهان هستند – بریتانیا و ایالات متحده – از سلاح اتمی علیه دشمنی که اساساً شکست خوره بود استفاده کردند.»
به همین ترتیب، بسیاری از دانشمندان بعداً از اینکه اعتقاد ناروا به خطاناپذیری رهبری سیاسی داشتند، پشیمان شدند. این از آنچه پروفسور رودولف پیرلز در زندگینامه خود فاش کرده است مشهود است. پروفسور پیرلز، برنده جایزه نوبل و کهنه کار منهتن، با یادآوری افکاری که بعدها ذهن بسیاری از دانشمندان مرتبط با پروژه منهتن را آزار داد، گفت:
«ما احساس میکردیم که رهبران منطقی و باهوش هستند و تصمیمات مسئولانه میگیرند. با نگاه به گذشته، آشکار است که این دیدگاهها بیش از حد خوشبینانه بود… تأسف من این است که ما بر گفتوگوی بیشتر با رهبران نظامی و سیاسی، بر اساس بحثهای علمی کامل و روشن درباره پیامدهای اقدام احتمالی، پافشاری نکردیم.» (رودولف پیرلز، «پرنده گذر: خاطرات یک فیزیکدان»، انتشارات دانشگاه پرینستون، نیوجرسی، ایالات متحده، ۱۹۸۵، صفحات ۲۰۵-۲۰۴)
اینطور نیست که مردانی که در آن زمان در ایالات متحده و بریتانیا در رأس امور بودند – به ویژه جیمز برنز، هری ترومن و وینستون چرچیل – از عواقب آن غافل بودند. برعکس، همانطور که قبلاً اشاره شد، بیرنز به رئیسجمهور ترومن هشدار داده بود که «بمب (اتمی) ممکن است ما (ایالات متحده) را در موقعیتی قرار دهد که شرایط خود را در پایان جنگ دیکته کنیم.» (هری اس. ترومن، «خاطرات جلد اول: سالهای تصمیمها»، دابلدی و شرکاء، نیویورک، ۱۹۵۵، ص. ۸۷). علاوه بر این، چرچیل سرمست از موفقیت اولین آزمایش اتمی «خود را قادر به از بین بردن تمامی مراکز صنعتی و جمعیتی روسیه میدید». او همچنین «تصویر قدرتمندی از خود بمثابه تنها دارنده این سلاحها و قادر به انداختن آنها به هر کجا که میخواهد، و نتیجتاً کاملاً قدرتمند و توانا برای دیکته کردن به استالین، ترسیم کرده بود.» (آرتور براینت، «پیروزی در غرب ۱۹۴۶-۱۹۴۳»، کالینز، لندن، ۱۹۵۹، صفحات ۴۷۸-۴۷۷)
بنابراین، همانطور که وقایع منتهی به آن به وضوح نشان میدهد، آغاز جنایت فجیع در هیروشیما و ناکازاکی ناشی از تمایل سیریناپذیر رهبران راستگرای ایالات متحده و بریتانیا برای تسلط بر جهان بود. بنابراین تلاش برای دخالت دادن دانشمندان اتمی در این جنایت تاکتیکی بود که برای تبرئه مقصران واقعی این عمل شنیع ابداع شد.
https://peoplesdemocracy.in/2023/0806_pd/hiroshima-nagasaki-bombing-us-domination-post-war-world
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3zuwcu67