تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: ایندیپندنت
۶ دسامبر ۱۹۹۳
رابرت فیسک
جنگجوی ضد شوروی ارتش خود را در راه صلح قرار میدهد: تاجر سعودی که مجاهدین را به خدمت گرفت اکنون از آنها برای پروژههای ساختمانی بزرگ در سودان استفاده میکند. رابرت فیسک در المعاتیق با او ملاقات کرد
اسامه بن لادن با عبای زربافت نشسته بود، و به وسیله مجاهدین عرب وفاداری که در کنار او در افغانستان جنگیده بودند محافظت میشد. با ریش، آرام – غیرمسلح، اما همیشه در فاصله چند متری از مردانی که جذب کرد، آموزش داد و برای نابود کردن ارتش شوروی اعزام کرد- آنها، در حالی که روستاییان المعاتیق سودان برای تشکر از تاجر سعودی که در حال تکمیل کردن جادهای است که برای نخستین بار در تاریخ خانههای آنها را به خارطوم وصل میکند صف کشیدهاند- بدون لبخند نگاه میکنند.
آقای بن لادن با گونههای بلند، چشمان باریک و عبای بلند قهوهای خود، در هر سانتیمتر از وجودش شبیه پهلوان افسانهای مجاهدین است. کودکان چادری در برابر او میرقصیدند، ملاها به حکمت او معترف بودند. شیخی گفت: ما طی همه انقلابات در سودان منتظر این جاده بودیم. ما آنقدر منتظر ماندیم که از همه کس ناامید شدیم- و سپس بن لادن از راه رسید.»
در خارج از سودان، آقای بن لادن از چنین احترام بالایی برخوردار نیست. مطبوعات مصر ادعا میکنند او صدها جنگجوی عرب سابق را از افغانستان به سودان آورده است، در حالی که محافل دیپلوماتیک غربی در خارطوم میگویند که برخی از «افغانهایی» که این کارآفرین سعودی با هواپیما به سودان آورده است، اکنون مشغول آموزش دیدن برای جنگهای جهادی بیشتر در الجزابر، تونس و مصر هستند. او این ادعاها را «لاطائلات رسانههای و سفارتخانه» مینامد. «من یک مهندس راه و ساختمان و علاقمند به کشاورزی هستم. اگر اردوگاههای آموزشی در سودان داشتم، محتملاً نمیتوانستم این کار را انجام دهم.»
و «این کار» مطئناً بلندپروازانه است: یک جاده نو از خارطوم به پورت سعید، به طول ۱۲۰۰ کیلومتر (۷۴۵ مایل) در مسیر قدیم، که اکنون با جاده جدید بن لادن به ۸۰۰ کیلومتر کاهش خواهد یافت و سفر از پایتخت به ساحل فقط یک روز طول خواهد کشید. آقای بن لادن همان تجهیزات ساختمانی را که تنها پنج سال پیش برای ساختن راههای چریکی در افغانستان به کار گرفت، اکنون به کشوری آورده است که بخاطر حمایت آن از صدام حسین در جنگ اول خلیج مورد نفرت عربستان سعودی است و به همان اندازه به وسلیه ایالات متحده محکوم میشود.
او مرد خجولی است. یک خانه در خارطوم و فقط یک آپارتمان کوچک در زادگاه خود جده دارد، او متأهل است – چهار زن دارد- اما از مطبوعات گریزان است. مصاحبه او با ایندیپندنت نخستین مصاحبهای است که او به یک روزنامهنگار عربی داده است، و او در ابتدا از صحبت درباره افغانستان امتناع کرد، در ته پادر موقت ساکت روی صندلی نشسته و به شیوه عربی دندانها خود را یا یک چوب مسواک تمیز میکرد. اما نهایتاً در باره افغانستان و جنگی که او در آن به پیروزی محادین افعانی کمک کرد صحبت میکند، او گفت: «آنچه من در دو سال در آنجا انجام دادم، نمیتوانستم در جای دیگر در صد سال انجام دهم.»
زمانی که تاریخ مقاومت افغانستان نوشته شود، کمک خود آقای بن لادن به مجاهدین – و نتیحه مستقیم این آموزش و کمک – میتواند به مثابه یک نقطه عطف در تاریخ معاصر بنیادگرایی رزمنده تلقی شود، گرچه او امروز سعی میکند نقش خود را حداقل نشان دهد. او گفت: «زمانی که تجاوز به افغانستان آغاز شد، من درگیر بودم و فوراً به آنجا رفتم – پیش از پایان سال ۱۹۷۹ من در عرض چند روز به آنجا رسیدم. بله، من در آنجا جنگیدم، اما برادران مسلمان من بیشتر از من جنگیدند. بسیاری از آنها مردند و من هنوز زندهام.»
اما، بن لادن در عرض چند ماه به گفته خود او «صدها نه، هزاران» جنگجوی عرب – مصری، الجزایری، لبنانی، کویتی، ترک و تونسی – را به افغانستان فرستاد. او تسلیحات و تجهیزات ساختمانی خود را در اختبار آنها قرار داد. آقای بن لادن تونلهای عظیمی را در کوههای زازی در منطقه بختیار برای بیمارستانها، انبارهای اسلحه مجاهدین حفر کرد، سپس یک کوره راه سراسری را تا ۱۵ مایلی کابل برای مجاهدین کشید.
«خیر، من هرگز از مرگ نترسیدم. به عنوان یک مسلمان، ما معتقدیم زمانی که بمیرم، به بهشت میرویم. پیش از مرگ خدا برای ما سکینه، آرامش میفرستد.»
«یک بار من فقط در ۳۰ متری روسها بودم و آنها سعی میکردند مرا دستگیر کنند. من زیر بمباران بودم اما قلباً چنان آرام بودم که احساس میکردم در خوابم. درباره این تجربه چندین بار در کتابها نوشته شده است. من یک گلوله ۱۲۰ میلیمتری را دیدم که در برابر من منفجر شد، اما من منفجر نشدم. یک هواپیمای روسی چهار بمب دیگر بر روی مقر ما انداخت اما بمبها منفجر نشدند. ما اتحاد شوروی را شکست دادیم. روسها قرار کردند.»
اما وضعیت مجاهدین عربی که او به افغانستان برد – اعضای ارتش چریکی که همچنین به وسیله ایالات متحده تشویق و مسلح شدند – و پس از پایان جنگ به فراموشی سپرده شدند چیست؟ «شخصاً نه من نه برادرانم مدرکی از کمک آمریکا ندیدیم. زمانی که مجاهدین من پیروز شدند و روسها بیرون رانده شدند، اختلافات (بین جنبشهای چریکی) شروع شد، در نتیجه من به ساختن جاده در طائف و ابها روی آوردم. من تجهیزاتی را که برای ساختن تونلها و جادهها برای مجاهدین به افعانستان برده بودم بازگرداندم. بله، من به برخی از رفقایم کمک کردم پس از جنگ به اینجا به سودان بیایند.»
چنذ نفر؟ اسامه بن دلادن سر خود را تکان داد. «نمیخواهم بگویم. اما آنها اکنون در اینجا با من هستند، آنها در همین جا کار میکنند، تا پورت سعید جاده میسازند.» من به او گفتم که جنگجویان مسلمان بوسنی در شهر تراونیک بوسنی از او برای من تعریف کردند. وی گفت «منهم همین احساس را درباره بوسنی دارم. اما وضعیت آنجا فرصتهای شبیه افغانسان را به دست نمیدهد. تعداد کمی از مجاهدین برای نبرد به بوسنی – هرتزگوین رفتهاند اما کرواتها برخلاف پاکستانیها که اجازه عبور به افغانستان را دادند، به مجاهدین اجازه عبور از کرواسی را نمیدهند.»
آقای بن لادن در حالی که همرزمهای پیشین او نگاه میکردند از جهاد میگفت. من پرسیدم آیا این برای آنها قهقرایی نیست که از جنگ با روسها سر از جادهسازی در سودان درآورند؟ «آنها این کار را دوست دارند، من هم همینطور. این برنامه بزرگی است که ما برای مردم اینجا انجام میدهیم، این به مسلمانان کمک میکند و زندگی آنها را بهبود میبخشد.»
شرکت آقای بن لادن – که نباید با شرکت ساختمانی بزرگتری که عموزادههای او اداره میکنند اشتباه گرفته شود- در ازای کار خود پول سودانی دریافت میکند و سپس از آن پول برای خرید کنجد و محصولات دیگر برای صادرات استفاده میکند، بوضوح منفعت در صدر اولویت آقای بن لادن قرار ندارد.
من پرسیدم درباره آمریکا چه احساسی دارید؟ اما مردی که لباس سیز بر تن داشت و خود را محمد موسی مینامید – او که ادعا میکرد اهل نیجریه است اما یک افسر امنیتی سودان بود – به بازوی من زد و گفت «شما بیش از اندازه سؤال پرسیدهاید». و آقای بن لادن برای بررسی جاده جدید خود رفت.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/hfb2mj9m