تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ اول
مطلب دریافتی

 

اطلاعیه کمیته برگزاری مراسم بزرگداشت م. الف. به‌آذین

ما گردهم می‌آئیم تا خاطرۀ زنده‌یاد محمود اعتمادزاده (م. ا. به‌آذین) را گرامی داریم.
به این امید که با حضور خود در بزرگداشت او، نام و یاد این نویسنده و مترجم توانا را پاس داریم.
زمان: روز۲ ژوئیه ۲۰۰۶ در ساعت ۱۸

مکان:
Werkstatt der Kulturen
Wissmannstraße 32
12049 Berlin
U-Bhf. Hermannplatz U7, U8,
Bus M29, M41, 171, 194, 344

سخنرانان: خانم آلین اعتمادزاده
آقای محمد تقی برومند (ب. کیوان)
آقای فریدون تنکابنی
همراه با فیلم، شعر و موسیقی

کمیته برگزاری مراسم بزرگداشت م. ا. به‌آذین

***

روایاتی از زندان‌های محمود اعتماد‌زاده (م. ا. به‌آذین)

 

در اواسط سال ۱۳۴۹ به‌آذین را به علت اعتراض به دستگیری تنی چند از اعضای کانون نویسندگان، دستگیر و پس از طی دوران زندان انفرادی و بازجوئی روانه زندان قصر ساختند. خبر حضور به‌آذین در دفتر زندان به سرعت در زندان پیچید. زندانیان سیاسی از این‌که به زودی با چهره سرشناس و شاخص هنر و ادبیات ایران هم‌خانه و هم‌نشین خواهند شد به وجد آمده بودند. حضور به‌آذین در بند با استقبال پرشوری به پایان رسید. چند روزی نیز وقت وی با شرح بازجوئی‌ها و گفت‌وگو با زندانیان سپری گشت. بسیاری از زندانیان بی‌صبرانه خواهان برگزاری جلساتی از سوی به‌آذین پیرامون تاریخ معاصر ایران و نیز هنر و ادبیات بودند. چه کسی بهتر از به‌آذین می‌توانست ناقل دانسته‌ها و تجربیات و مشاهدات پربار خویش به زندانیان جوان پاکباز و پرشور ولی کم اطلاع از کم و کیف وقایع معاصر کشورمان باشد، چرا که وی شاهد آگاه و فعال بسیاری از رخدادهای تاریخ چند دهه اخیر میهن‌مان بود. سرانجام وی این خواسته روز افزون زندانیان را اجابت کرده و جلسات سخنرانی را با پرسش و پاسخ برگزار نمود.

جلسات تقریبا با حضور کلیه زندانیان سیاسی و با هر گرایش و اندیشه‌ای برگزار می‌گشت. پلیس زندان با دل نگرانی از استقبال و اشتیاق زندانیان از سخنان به‌آذین همواره حضوری مزاحمت‌آمیز می‌یافت. برکسی پوشیده نبود که مسئولان زندان دیر زمانی برپائی جلسات را تحمل نخواهند کرد. ادامه جلسات با اعتراض و اخطار رئیس زندان مبنی بر قطع آن به بهانه ترغیب و تهییج زندانیان به اقدامات ضدامنیتی روبه‌رو گشت. به‌آذین با پافشاری به ادامه جلسات و تفهیم این امر به مسئولان زندان که برپایی چنین نشست‌هایی آن‌هم در چنگ پلیس هیچ تهدیدی علیه شما و دستگاه‌تان بشمار نمی‌آید، به مقاومت ادامه می‌داد. او با همان وقار و منطق قوی خویش به رئیس زندان تفهیم می‌کرد که آشنایی با تاریخ و ادبیات کشور حق طبیعی هر شهروندی است و نمی‌توان زندانیان را از این حق محروم ساخت. سرانجام مسئولان زندان ادامه جلسات را متوقف ساخته و برای رهایی از حضور به‌آذین در زندان جوانان وی را به بند ۴ قصر که زندانیان قدیمی در آن ساکن بودند منتقل ساختند. محمدعلی عمویی قدیمی‌ترین زندانی سیاسی ایران در کتاب خاطرات خویش بنام «درد زمانه» به تفصیل و با شرح موشکافانه‌ای به این تغییر محل و دیدار می‌پردازد. جالب آن‌که زندانیان معروف مذهبی آن زمان که هر یک پس از انقلاب عهده‌دار مسئولیت‌های حساسی در امور مملکتی گشتند، برای شرکت در آن جلسات و نزدیک‌شدن به به‌آذین بر هم پیشی می‌جستند. از جمله آنان می‌توان اسدالله لاجوردی، قصاب و دژخیم آتی اوین را نام برد.

لاجوردی و همگنانش که برای آزادی از زندان شاه، در مراسم «شاها سپاس، شاها سپاس» شرکت کردند، داغ ننگ و خواری خیانت و سستی خود را، با توسل به شکنجه‌های سبعانه و طاقت‌فرسای هم‌زنجیران و مبارزان مقاوم رژیم پیشین جبران کردند. از همین روی بود که لاجوردی در مقام دادستان مرکز در راس تیم‌های بازجویی وحشیانه‌ترین رفتارها را با انسان‌های مبارز و شریفی چون پاک‌نژاد، سلطان‌پور، به‌آذین و خیل عظیمی از هم زندانیان سابق بعمل آورد. لاجوردی و همپالکی‌هایش سرمست از قدرت بی‌لگام تلاش کردند تا به‌آذین، این شخصیت فرزانه و میهن‌دوست که عمری را خالصانه و صادقانه بر سر آرمان‌هایش نهاده بود، با کشاندن به شوهای تلویزیونی، آدمی بی‌هویت و پشیمان جلوه دهند. غافل از این‌که کسانی که به‌آذین را می‌شناختند و یا با افکار او آشنا بودند، کم‌ترین خللی در باور و اعتمادشان به به‌آذین وارد نیامد، و به جای نشانه رفتن بر قربانی معصوم دستگاه شکنجه و ترور بر جانیان نشسته بر اریکه قدرت نشانه رفتند.

کیست که نداند لاجوردی و همدستانش با تکیه و حمایت قدرت‌های در سایه، قدرت مطلقه‌ای در دستگاه امنیتی آن روز بر هم زده بودند، که حتا چهره‌های خودی و پرنفوذی چون فخرالدین حجازی از دست آنان در امان نماندند. حجازی در یک سخنرانی در حسینیه اوین هنگامی که از پشت تریبون زندانیان جان بدر برده از قتل عام‌ها را برای تسکین زخم‌ها و آلامشان فرزندان خاک ایران خطاب می‌کند، لاجوردی چنان بر او خشم می‌گیرد و چنان کلمات رکیک نثار او می‌کند که حجازی بیدرنگ حسینیه را ترک می‌کند. یا در شب اجرای حکم نظامیان میهن‌پرست وابسته به حزب تودۀ ایران، سوزن و جوال‌دوز بین زندانیان نادم بچه سال توزیع می‌کنند، که همزمان با مصاحبه آخرین شب قبل از اعدام، بر تن زندانیان در سالن فرو کنند تا هرگز آن صحنه را فراموش نکنند. در این صورت به زانو درآوردن مبارزین سالمندی چون به‌آذین را می‌توان امری ساده برای آنان دانست. لاجوردی با قدرت لایزالش در اوین تا آنجا می‌تازید که بارها در سخنرانی‌های خود از سرازیری اوین به بعد را حکومتی فرای حکومت موجود می‌دانست. آیا فردی با چنین قدرت باورنکردنی نمی‌تواند هر آنچه می خواهد با زندانی بکند و هر آنچه می‌خواهد از او بستاند؟

یکی از جان بدربردگان فاجعه ملی تابستان ۱۳۷۶ چنین نقل می‌کند:
«در تیر ماه ۱۳۶۲ پس از دستگیری با چشم‌بند به راهروی زندان کمیته مشترک سابق و بند ۲۸۰ آن زمان انتقال یافته و بر روی یک پتو تا پایان بازجوئی‌ها استقرار یافتم. دست روزگار بار دیگر من و به‌آذین را در یک شکنجه‌گاه قرار داد. همان ساعات اول بر روی پتو دراز کشیده بودم که به‌آذین را با لباس زندان و نحیف و درهم شکسته از زیر چشم بند دیدم. دلم فروریخت، چرا که حدسش آسان بود که بر پیرمرد چه‌ها گذشته است، چه بلایی بر سر پیر فرزانه آورده‌اند که او را وادار به بکارگیری آن کلمات و عبارات دور از انتظار در شوی تلویزیونی نمایند. پذیرفتنش برای من که با اطاق تمشیت آشنا بودم آسان‌تر بود. روزها و هفته‌های متمادی روز را با شنیدن نواهای حزن انگیز آهنگران، نوحه‌سرای نظام، همراه با شکنجه مبارزان راه عدالت و آزادیخواهی به شب می‌رساندم. نوار آهنگران سرپوشی بود برای خفه کردن فریاد جانخراش شکنجه شوندگان. سرانجام به سلول عمومی انتقال یافتم.

پس از چندی تنها هم سلولی و شاهد شکنجه‌های به‌آذین نیز به سلول ما انتقال یافت. پس از خوش و بش و جلسه معارفه، زندانیان حاضر مشتاق دریافت اطلاعاتی از چند و چون وضع به‌آذین بودند. جواب هم سلولی به‌آذین بر یاس‌ها بیش‌تر دامن زد، چرا که در اثر تهدید و ترس، نقل و قول‌هایی از دست دیگر راجع به به‌آذین نقل نمود. روزها گذشت و اعتماد بین من و فرد مذکور بوجود آمد. از او خواستم که آنچه حقیقت است را با اطمینان به حفظ آن به من بگوید. او خاطر نشان نمود که بازجوها به جهت درز نکردن شکنجه‌های به‌آذین به وی اخطار کرده‌اند در صورت افشای شکنجه‌های اعمال شده بر به‌آذین، او را دچار سرنوشت شومی خواهند کرد. وی شاهد مقاومت دلیرانه به‌آذین در آن مدت بوده و به شدت تحت تاثیر رفتار و منش شخصی او می‌باشد. او نقل می کرد که به‌آذین را به علت موقعیت و محبوبیت استثنایی در بین روشنفکران تا سرحد مرگ شکنجه کرده‌اند، و بیدارباش‌های طولانی شب‌ها همراه با آویزان کردن با همان یک دستش، توام با ضربات کابل، سرانجام او را به زانو درآورده است. اما با همه شکنجه‌ها، او هم‌چنان به آرمان‌هایش معتقد بود. باز یکی دیگر از زندانیان در حمام عمومی زندان به زحمت خود را در کنار دوش به‌آذین قرار می‌دهد و در فرصت مقتضی و به دور از چشم نگهبانان از دیواره کابین بالا رفته و از به‌آذین می خواهد که در باب بازجوئی‌ها و مصاحبه خود توضیح دهد، که به‌آذین با نشان دادن پشت مجروح و یک‌دست کبود شده خود همه ناگفته‌ها را باز می‌گوید.»

روانش شاد و راهش پر رهرو باد.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yc66n8u3