تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دنيا، نشريه سياسی و تئوريک کميته مرکزی حزب تودۀ ايران، سال دوم، دورۀ چهارم، شمارۀ ۱، تهران، خيابان ۱۶ آذر، شمارۀ ۶۸
نويسنده: هدایت حاتمی

گزینش و تایپ: ع. سهند

 

لنین و ایران

 

لنین بنیانگذار حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی، چه در دوران پیش از انقلاب اکتبر و چه پس از آن‌که حزب کمونیست زمام امور کشور را به دست گرفت، بارها در آثار و نوشته‌های خود در ارتباط با مسايل مختلف از ایران نام می‌برد. وی در این نوشته‌ها مانند یک انقلابی راستین و انترناسیونالیست واقعی که انسان‌دوستی و مبارزه با هرگونه ستمگری سرشت جدايی‌ناپذیر اوست، با سوز دل از مصايب مردم ایران که اسیر چنگال امپریالیست‌های درنده بودند، سخن می‌گوید و با حرارت و شور از حقوق مردم ایران در برابر جلادان تزاری و استعمارگران روبه صفت انگلیسی دفاع می‌کند، با بررسی این آثار و مقالات بهتر می‌توان به سرچشمه سیاست دوستانه اتحاد شوروی نسبت به ایران و به خصوص به انقلاب بزرگ کنونی ما پی برد؛ سیاستی که برپایه همین اندیشه‌های والای انترناسیونالیستی لنینی ریخته شده و با پیگیری اجرا می‌گردد.

مسأله ایران در آثار لنین در چارچوب کلی جنبش‌های انقلابی در آسیا و هم‌چنین در ارتباط با جنبش انقلابی خود ایران، دفاع از استقلال و حق حاکمیت ایران در برابر تجاوزها و مداخله‌های امپریالیستی و یک سلسله مسايل دیگر مطرح می‌گردد.

لنین در مقاله‌ای زیر عنوان «بیداری آسیا» پس از ذکر این مطلب که «انقلاب‌های دمکراتیک تمام آسیا- ترکیه، ایران، چین، هندوستان را دربر گرفته» و درهند هلند (اندونزی) «جنبش انقلابی دمکراتیک زیر پرچم اسلام» آغاز گردیده است، نتیجه می‌گیرد که آسیا بیدار شده است.

«صدها میلیون نفر از اهالی این قاره که در رکود قرون وسطايی به سر می‌برند، در راه یک زندگی نو و برای مبارزه در راه حقوق ابتدايی انسان، در راه دمکراسی به پا خاسته اند. کارگران کشورهای پیشرفته جهان این رشد نیرو و متد جنبش آزادی‌بخش در سراسر جهان و در همه اشکال آن را با شوق و شعف و علاقه دنبال می‌کنند. بورژوازی اروپا که از نیروی جنبش کارگری به هراس افتاده خود را در آغوش ارتجاع و جهالت در آغوش نظامیان و کشیشان افکنده است. اما پرولتاریای کشورهای اروپا و دمکراسی جوان کشورهای آسیا که پُر از ایمان به نیروی خود و سرشار از اعتماد به توده‌هاست جانشین این بورژوازی سراپا پوسیده خواهد شد.

بیداری آسیا و آغاز مبارزه پرولتاریای پیشرو اروپا در راه رسیدن به قدرت سرآغاز مرحله نوی در تاریخ جهان در ابتدای قرن بیستم است.» (مجموعه آثار لنین، به روسی، چاپ چهارم، جلد ۱۹، ص. ۶۵)[۱]

انقلاب مشروطه ایران یکی از نیرومندترین امواج «بیداری آسیا» بود. لنین جریان این انقلاب را از نزدیک دنبال می‌کرد و انقلابیون روسیه را به پشتیبانی و کمک به انقلاب ایران فرا می‌خواند. همسایگی با روسیه انقلابی تأثیر خود را به دو گونۀ متضاد در انقلاب مشروطه ایران نشان می‌داد. از یک سو انقلابیون روسیه با تمام امکانات خود از جهات مختلف (اسلحه، پول، کادر و غیره) به انقلابیون ایران کمک می‌کردند و از سوی دیگر حکومت ارتجاعی تزاری به شاه، دربار و فئودال‌ها برای سرکوب انقلاب یاری می‌رساند. امپریالیسم انگلستان نیز از تمام اقدامات حکومت تزاری در مبارزه علیه انقلاب ایران پشتیبانی می‌کرد. لنین وضع ایران را پس از کودتای ضدانقلابی محمد‌علی شاه چنین شرح می‌دهد:

«در ایران کودتای ضدانقلابی روی داد… ارتش تزار که ژاپونی‌ها آن را مفتضحانه درهم شکستند برای جبران این شکست کمر به خدمت ضدانقلاب بسته است. به دنبال رشادت‌هايی که قزاقان در تیرباران‌ها، آدمکشی‌ها به وسیله دسته‌های سرکوبگر، ضرب و شتم و غارت مردم در روسیه نشان دادند، اکنون همان رشادت‌ها را در سرکوب انقلاب ایران نشان می‌دهند. این‌که نیکلای رومانوف، سردمدار ملاکان مرتجع و سرمایه‌داران روسی که از اعتصاب‌ها و جنگ داخلی به هراس افتاده ‌اند، چرا خشم خود را بر انقلابیون ایرانی خالی می‌کنند کاملاً مفهوم است و این نخستین بار نیست که سپاهیان روس این مدافعان مسیحیت نقش جلادان بین‌المللی را بازی می‌کنند، اما در مورد انگلستان که سالوسانه خود را تطهیر می‌کند و نسبت به مرتجعان و طرفداران استبداد در ایران آشکارا سیاست بی‌طرفی دوستانه اتخاذ کرده است- این پدیده‌ای از نوع دیگر است. بورژوازی لیبرال انگلستان که از رشد جنبش کارگری در کشور عصبانی و از گسترش مبارزه انقلابی در هند هراسناک است هر روز بیش‌تر، آشکارتر و بارزتر نشان می‌دهد که «متمدن‌ترین شخصیت‌های» سیاسی اروپا که عالی‌ترین مکتب نظام مشروطیت را طی کرده اند، هنگامی که کار به مبارزه توده‌ها علیه سرمایه، علیه سیستم استعماری سرمایه‌داری، یعنی سیستم بردگی، غارت و زورگويی می‌انجامد به چه «حیوانات درنده‌ای» تبدیل می‌شوند. وضع انقلابیون ایرانی در کشورشان که اربابان هند از یک سو و حکومت ضد‌انقلابی روسیه از سوی دیگر هم‌اکنون آن را تقریباً بین خود تقسیم کرده‌اند، دشوار است. اما مبارزات مسلحانه تبریز و پیروزی‌های انقلابیونی که به نظر می‌آمد به کلی درهم شکسته شده باشند، نشان می‌دهد که جلادان شاهی حتا با کمک لیاخوف‌های روسی و دیپلمات‌های انگلیسی با یک مقاومت بسیار شدید از پايین روبه‌رو هستند. آن چنین انقلابی که می‌تواند در برابر تلاش مسلحانه برای اعاده رژیم سابق ایستادگی کند و تلاش‌کنندگان را به توسل به بیگانگان برای کمک وارد سازد، نابود شدنی نیست و کامل‌ترین پیروزی ارتجاع در ایران در چنین شرایطی می‌تواند تنها مقدمه‌ای برای قیام تازه توده‌ها باشد.» ( همانجا، جلد ۱۵، ص. ۱۶۰- ۱۵۹)[۲]

حزب لنین در کنفرانس خود در پراک قطع‌نامه مخصوصی در مورد ایران تصویب نمود و جنایات دولت‌های استعماری روسیه تزاری و انگلستان را محکوم کرد. در این قطع‌نامه که به قلم لنین نوشته شده بود چنین می‌خوانیم:
«حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه علیه سیاست راهزانانه دار‌و‌دسته تزار که در صدد اختناق آزادی خلق ایران است و در این کار از هیچ‌گونه عمل وحشیانه و کثیفی روبرگردان نیست، اعتراض می‌کند. کنفرانس اعلام می‌دارد که اتحاد دولت روسیه و دولت انگلستان که لیبرال‌های روس با انواع وسایل آن را تبلیغ و از آن پشتیبانی می‌کنند قبل از هرچیز علیه جنبش دمکراسی آسیا متوجه است و این اتحاد حکومت لیبرال انگلیس را به شریک جرم در جنایات خونین حکومت تزاری تبدیل می‌کند. کنفرانس همبستگی کامل خود را با مبارزه مردم ایران و به خصوص با حزب اجتماعیون عامیون ایران که در مبارزه علیه ستمگران تزاری متحمل این همه تلفات شده است، اعلام می‌دارد.» (همانجا، جلد ۱۷، ص. ۴۳۴)[۳]

لنین نمایندگان حزب طبقه کارگر دردومای (پارلمان) روسیه را مؤظف می‌کرد که:
«نسبت به سیاست خارجی دولت روسیه به طور کلی، به خصوص با تأکید روی تمایلات اشغالگرانه دولت (که هم‌اکنون آغاز شده) در مورد بُسفُر، ارمنستان ترکیه، ایران، مغولستان، اعتراض کنند.» (همانجا، جلد ۱۸، ص. ۳۸۷)[۴]

موج انقلاب‌های ضد‌امپریالیستی و آزادی‌بخش ملی که در سراسر آسیا در اوایل قرن بیستم برخاست، منافع تمام دولت‌های استعماری و امپریالیستی را به مخاطره افکنده بود. کشورهای استعمارگر به منظور رو‌یارويی با این خطر از اختلافات دیرین خود دست برداشته برای مقابله دسته‌جمعی با انقلاب‌های آسیا به یکدیگر نزدیک می‌شدند. لنین این سیاست ضد‌انقلابی دولت‌های استعمار‌گر را افشا کرده چنین می‌نویسد:
«ماهیت حوادثی که اکنون در بالکان، ترکیه و ایران می‌گذرد عبارت است از ائتلاف ضد‌انقلابی دولت‌های اروپا بر ضد دمکراتیسم رشدیابنده در آسیا. تمام تلاش دولت‌های ما، هدف تمام تبلیغات روزنامه‌های «بزرگ» اروپا آنست که این واقعیت را پرده‌پوشی کنند، افکار عمومی را منحرف سازند، ائتلاف ضد‌انقلابی ملل به اصطلاح متمدن اروپا بر ضد آن‌ها را که تمدن کم‌تری دارند و با شور بیش‌تری در آرزوی دمکراسی هستند، زیر نطق‌های ریاکارانه و حقه‌بازی‌های دیپلماتیک بپوشانند. تمام ماهیت سیاست پرولتاریا نیز در لحظه کنونی آنست که از چهره ریاکارانه بورژوازی نقاب برگیرد تا ماهیت ارتجاعی حکومت‌های بورژوايی را که از ترس مبارزه پرولتاریا در کشور خودشان نقش ژاندارم را در قبال انقلاب آسیا بازی می‌کنند و یا به ايفای چنین نقشی کمک می‌نمایند، در برابر چشم وسیع‌ترین توده‌های خلق آشکار سازند.» (همانجا، جلد ۱۵، ص. ۱۹۸)[۵]

لنین به مقاله‌ای که ماکس شیبل در مجله «ماهنامه سوسیالیستی» نوشته و ادعا کرده است که روسیه را دیگر نمی‌توان مانند روسیه سال‌های ۵۰ قرن نوزدهم دشمن دمکراسی نامید، اشاره کرده می‌نویسد:
«این نادانک لیبرال که ماسک سوسیالیستی به صورت زده نه ضربه روسیه را بر انقلاب ترکیه می‌بیند و نه اقدامات آن را بر ضد انقلاب ایران. او کلمات فوق را در ۱۸ اکتبر در مجله نامبرده می‌نویسد و مجله «نوویه ورمیا» ارگان نیمه رسمی دولت ۴ روز قبل مقاله بزرگی در صفحات خود راجع به ایران چاپ کرده، مداخله در امور ایران را تبرئه می‌کند. ارتش تزاری در همان روز که ماکس شیپل زوزه‌های مطبوعات لیبرال و پلیسی را برده‌وار تکرار کرد و به کارگران آلمانی گفت تأثیر روسیه مانند یک بهمن ارتجاعی سپری شده و روسیه را به هیچ‌وجه نمی‌توان به چشم یک دشمن دید، از مرز گذشت.

انقلابیون ایرانی هنوز کشتارهای تازه‌ای به دست نیکلای خون‌آشام در پیش دارند. در گذشته روسیه نقش ژاندارم را بر ضد کشورهای اروپايی به عهده داشت و اکنون تمام دولت‌های بزرگ اروپا از جمله جمهوری «دمکراتیک: کلمانسوی سرخ» که از هرگونه گسترش دمکراسی در کشور خویش می‌ترسد و آن را به سود پرولتاریا می‌داند به روسیه در ایفای نقش ژاندارم آسیا کمک می‌کند. کوچک‌ترین تردیدی نیست که «آزادی عمل» روسیه بر ضد انقلاب ایران جزيی از توطئه ارتجاعی ماه سپتامبر روسیه، اتریش ، آلمان، ایتالیا، فرانسه و انگلستان بوده‌ ست. به هیچ‌وجه اهمیت ندارد که این توطئه در سند محرمانه‌ای که پس از چندین سال در مجموعه‌ای از مدارک تاریخی منتشر خواهد شد، که نوشته شده است و یا اینرولسکی به هم‌صحبتان گرامی خودش شفاهاً گفته است. مسأله اساسی آنست که … این توطئه یک واقعیت است و تأثیر آن هر روز بیش‌تر و بیش‌تر ظاهر می‌گردد. این یک توطئه علیه پرولتاریا و علیه دمکراسی است. این یک توطئه به خاطر سرکوب مستقیم انقلاب در آسیا و یا ضربه‌های غیرمستقیم بر این انقلاب است. این یک توطئه به منطور ادامه غارت استعماری و تصرف اراضی، امروز در بالکان، فردا در ایران و پس‌فردا، شاید در آسیای صغیر، مصر و غيره است. تنها یک انقلاب جهانی پرولتاریا قادر است این نیروی متحد دزدان تاجدار و سرمایه‌داران بین‌المللی را درهم بشکند.» (همانجا، جلد ۱۵، ص. ۲۰۴- ۲۰۳)[۶]

لنین با توجه به این توطئه‌ها، برنقش تزاریسم تأکید کرده می‌نویسد:
«زمانی بود که حکومت سلطنتی تزاری از طریق حفظ ارتجاع در روسیه و کمک به سرکوب قهرآمیز هرگونه جنبش آزادی‌خواهانه در اروپا زاندارم اروپا محسوب می‌شد. نیکلای دوم کار را به آنجا رساند که تزار اکنون نه تنها ژاندارم اروپا، بلکه هم‌چنین ژاندارم آسیا به شمار می‌رود و می‌کوشد با دسیسه‌بازی، پول و وحشیانه‌ترین قساوت‌ها، هرگونه جنبش آزادی‌خواهانه را در ترکیه، ایران، چین سرکوب نماید.» (همانجا، جلد  ۱۷، ص. ۴۵۴)[۷]

لنین در پاسخ کسانی که عظمت میهن و غرور ملی را دست‌آویز مقاصد طبقاتی خود برای تجاوز به حقوق سایر خلق‌ها قرار می‌دادند، دیدگاه حزب طبقه کارگر را در مورد غرور ملی شرح داده می‌نویسد:
«ما پرولتارهای آگاه روس به همان دلیل که سرشار از احساسات غرور ملی هستیم از گذشته برده‌وار خود (آنگاه که اعیان زمیندار دهقانان را برای خفه‌کردن آزادی مجارستان، لهستان، ایران، چین به جنگ می‌کشیدند) و زندگی کنونی برده‌وار خود که همان زمينداران همراه با سرمایه‌داران ما را برای خفه‌کردن لهستان و اوکرائین، برای سرکوب جنبش دمکراتیک ایران و چین، برای تقویت دارو‌دسته رومانوف‌ها، بابرینسکی‌ها، پوریشکویج‌ها که حیثیت ملی ما روس‌ها را به ننگ می‌آلایند، به جنگ می‌کشانند به خصوص نفرت داریم. «خلقی که بر خلق‌های دیگر ستم روا می‌دارد خود نمی‌تواند آزاد باشد.» این سخنان مارکس و انگلس بزرگ‌ترین نمایندگان دمکراسی پیگیر قرن نوزدهم، آموزگاران پرولتاریای انقلابی است و ما کارگران روسی که سرشار از احساسات غرور ملی هستیم می‌خواهیم به هر قیمتی باشد یک جمهوری روسیه آزاد و مستقل، دمکراتیک و سرفراز داشته باشیم که روابط خود را با همسایگانش بر اصل انسانی برابری بنا کند نه اصل امتیازات که از حیثیت ملتی بزرگ می‌کاهد.» (همانجا، جلد ۲۱، ص. ۸۵)[۸]

لنین برخورد به مسأله آزادی و استقلال کشورهای ضعیف و کوچک را یکی از بزرگ‌ترین ملاک‌های انترناسیونالیسم پرولتری محسوب می‌داشت و می‌نوشت، انترناسیونالیست واقعی کسی است که بی چون و چرا برای تمام ملت‌ها حق استقلال و تعیین سرنوشت قايل باشد. لنین نه تنها با سیاست‌مداران بورژوا که ملت‌های آسیا و آفریقا را اصولاً ملت به حساب نمی‌آورند، بلکه هم‌چنین با «سوسیالیست‌ها» و شووینست‌هايی که با استدلالات مختلف این حق ملت‌ها را مورد تردید قرار می‌دادند به مبارزه برمی‌خيزد، آن‌ها را خلع سلاح می‌کند و طبقه کارگر روسیه و تمام اروپا را به پشتیبانی از مبارزه ملت‌های آسیا در راه آزادی و استقلال خود فرا‌ می‌خواند. مسأله ایران در آثار لنین بارها در ارتباط با حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خویش به میان می‌آید.

وی در مقاله ای زیر عنوان «راجع به حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خود» به انقلاب‌های آسیا از جمله انقلاب ایران اشاره کرده می‌نویسد هدف این انقلاب‌ها تأمین استقلال ملی است. لنین یادآور می‌گردد که:
«در اروپای شرقی و آسیا دوران انقلابات بورژوا- دمکراتیک تنها در سال ۱۹۰۵ آغاز شده است. انقلاب روسیه، ایران، ترکیه، چین، جنگ‌های بالکان- زنجیر حوادث جهانی دوران ما در «خاور زمین» ماست و تنها نابینایان نمی‌توانند در زنجیر این حوادث، بیداری جنبش‌های ملی بورژوا- دمکراتیک و تمایلات ایجاد ملت‌های ملی مستقل و دولت‌های واحد ملی را ببینند.» (همانجا، جلد ۲۰، ص. ۳۷۸)[۹]

لنین در مقاله دیگر خود به نام «پرولتاریای انقلابی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» یکی از سوسیالیست‌ها به نام یارابلوم (اسم مستعار رادک) را که مدعی است در دوران امپریالیسم سرمایه دیگر چهارچوب دولت‌های ملی را درهم شکسته و در این دوران آرمان تشکیل دولت‌های ملی «بازگرداندن چرخ تاریخ به عقب است» و باید به جای مبارزه در راه ایجاد دول مستقل ملی که مبارزه موهومی است به  «مبارزه انقلابی توده‌های پرولتاریا بر ضد سرمایه» پرداخت مورد انتقاد شدید قرار داد، می‌نویسد:
«اولاً این پارابلوم است که با مخالفت علیه قبول “آرمان دولت ملی” به وسیله طبقه کارگر به عقب می‌نگرد نه به جلو، زیرا انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آلمان یعنی کشورهايی را در نظر می‌گیرد که در آن‌ها جنبش آزادی‌بخش ملی مربوط به گذشته است و به خاورزمین، آسیا، آفریقا و مستعمرات که در آن‌ها این جنبش مربوط به حال و آینده است توجهی ندارد. کافی است ما هندوستان، چین، ایران، مصر را نام ببریم. ثانیاً امپریالیسم به معنای آنست که سرمایه‌داری چارچوب دولت‌های ملی را در نوردیده است یعنی ستم ملی را بر پایه تاریخی نوینی گسترش و شدت داده است. نتیجه‌ای که می‌توان از این گرفت، برخلاف گفته پارابلوم، آنست که ما باید مبارزه انقلابی در راه سوسیالیسم را با برنامه انقلابی در مسأله ملی پیوند دهیم. از گفته پارابلوم چنین برمی‌آید که او برنامه پیگیر انقلابی را به خاطر انقلاب سوسیالیستی با بی‌اعتنايی به دور می‌افکند. این نادرست است. پرولتاریا نمی‌تواند جز از طریق دمکراسی یعنی جز از این راه که به دمکراسی کاملاً تحقق بخشد و خواست‌های دمکراتیک را در قاطع‌ترین شکل آن در مبارزه خود بیان کند پیروزی یابد.» (همانجا، جلد ۲۱، ص. ۳۷۱)[۱۰]

لنین در مقاله دیگری زیر عنوان «کاریکاتوری از مارکسیسم» سوسیالیست‌نمای دیگری به نام پ- کیوفسکی را که منکر شعار حق تعیین سرنوشت برای مستعمرات است انتقاد کرده نظرات او را کاریکاتور مارکسیسم می‌نامد، کیوفسکی می‌نویسد: «در مستعمرات نوع خالص پرولتاریا به معنای واقعی این کلمه وجود ندارد. در این صورت «حق تعیین سرنوشت» را برای که باید مطرح کرد، برای بورژوازی مستعمرات؟ برای فلاح‌ها؟ برای دهقانان؟ البته خیر. برای سوسیالیست‌ها طرح شعار حق تعیین سرنوشت در مورد مستعمرات بی‌معنی است زیرا طرح شعارهای حزب کارگر در کشورهايی که در آن‌ها کارگر وجود ندارد، به کلی بی‌معنی است» . لنین در پاسخ او می‌نویسد:
«تنها اکونومیست‌ها بودند که می‌گفتند «شعارهای طبقه کارگر تنها برای کارگران مطرح می‌گردد» خیر چنین نیست، این شعارها برای تمام زحمتکشان، برای تمام خلق مطرح می‌گردد. ما در بخش دمکراتیک برنامه خودمان ( که پ- کیوفسکی به هیچ‌وجه درباره اهمیت آن فکر نکرده است) به خصوص به تمام مردم مراجعه می‌کنیم و از اینرو در این بخش برنامه از خلق سخن می‌گوییم … از یک میلیارد سکنه مستعمرات و نیمه‌مستعمرات ۷۰۰ میلیون آن در کشورهايی (چین، هند، ایران، مصر) زندگی می‌کنند که در آن‌ها کارگر وجود دارد. اما حتا برای آن کشورهای مستعمره که در آن‌ها کارگر نیز وجود ندارد و در آن‌ها تنها برده‌داران و برده‌ها و غیره هستند نیز مطرح کردن «حق تعیین سرنوشت» برای هر مارکسیستی نه تنها بی‌معنی نیست، بلکه حتمی است. اگر پ- کیوفسکی کمی فکر کند، به احتمال قوی این را خواهد فهمید، همچنان‌که این را نیز خواهد فهمید که «حق تعیین سرنوشت» همیشه «برای» دو ملت: ستمدیده و ستم‌گر مطرح می‌گردد. ما کارگران روس باید از حکومت خودمان بخواهیم که از مغولستان، ترکستان، ایران بیرون برود، کارگران انگلستان باید از حکومت انگلستان بخواهند از مصر، هندوستان، ایران و غیره بیرون برود. ولی آیا این خواست بدان معناست که ما، پرولترها، می‌خواهیم خودمان را از کارگران و فلاحان مصری یا مغولی یا هندی و ترکستانی جدا کنیم؟ اگر ما از حکومت‌های خودمان می‌خواهیم که از مستعمرات بیرون بروند … و به مستعمرات آزادی کامل جدا شدن و حق واقعی تعیین سرنوشت بدهند، اگر ما خودمان به محض آن‌که به حکومت برسیم این حق و آزادی را خواهیم داد، یعنی از حکومت‌های کنونی این ‌را طلب می‌کنیم و خودمان همین‌که به حکومت رسیدیم آن را اجرا می‌کنیم، به هیچ‌وجه برای «توصیه» جدايی خلق‌ها نیست، بلکه برعکس برای تسهیل و تسریع نزدیکی دمکراتیک و اتحاد ملت‌هاست. ما تمام نیروی خود را به کار خواهیم گرفت که با مغول‌ها، ایرانی‌ها، هندی‌ها، مصری‌ها نزدیک شویم و متحد شویم، ما این را وظیفه خود و به نفع خود انجام می‌دهیم زیرا در غیر این صورت سوسیالیسم در اروپا محکم نخواهد بود. ما می‌کوشیم به این خلق‌ها که از ما عقب‌مانده‌تر و ستم‌دیده‌ترند به بیان شیوای سوسیال دمکرات‌های لهستانی «کمک بی‌شائبه فرهنگی» بنمايیم یعنی به آنا‌ن در کاربرد ماشین، آسان‌تر کردن کار، پیشرفت به سوی دمکراسی، به سوی سوسیالیسم کمک کنیم.» (همانجا، جلد ۲۳، ص. ۵۳)[۱۱]

لنین در مقاله دیگری به نام «انقلاب سوسیالیستی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» موضعی را که حزب طبقه کارگر در مورد حق ملل در تعیین سرنوشت خویش باید اتخاذ کند تشریح می‌نماید. وی کشورهای جهان را به سه گروه تقسیم می‌کند و وظیفه پرولتاریا را در هر یک از این کشورها توضیح می‌دهد. ایران در این تقسیم‌بندی جزء گروه کشورهای نیمه‌مستعمره و مستعمره است. دو گروه دیگر کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری اروپای غربی و کشورهای اروپای شرقی هستند. لنین در باره وظیفه سوسیالیست‌ها در گروه کشورهای نیمه‌مستعمره و مستعمره چنین می‌نویسد:
«در کشورهای نیمه‌مستعمره مانند چین، ایران، ترکیه و تمام کشورهای مستعمره که جمعاً تا یک میلیارد جمعیت دارند جنبش‌های بورژوا- دمکراتیک قسماً به تازگی آغاز می‌گردد و قسماً هنوز به هیچ‌وجه پایان نیافته است. سوسیالیست‌ها بايد نه تنها آزادی بدون قید و شرط، بدون بازخرید و فوری مستعمرات را طلب کنند- این خواست در بیان سیاسی آن معنای دیگری جز قبول حق تعیین سرنوشت ندارد- بلکه سوسیالیست‌ها باید هم‌چنین از انقلابی‌ترین عناصر جنبش‌های بورژوا- دمکراتیک آزادی‌بخش ملی در این کشورها پشتیبانی کنند و به قیام آن‌ها (و در مورد لازم به جنگ انقلابی آنان) بر ضد‌ دولت‌های امپریالیستی که آن‌ها را زیر ستم کشیده‌اند کمک نمایند.» (همانجا، جلد ۲۲، ص. ۱۴۰)[۱۲]

لنین در ارتباط با توضیح ماهیت جنگ‌های عادلانه بارها به مسأله ایران بازمی‌گردد و توضیح می‌دهد که جنگ ادامه سیاست به شیوه قهرآمیز است و ماهیت هر جنگی را باید تنها و تنها با این معیار سنجید و اگر با این معیار در باره جنگ کنونی قضاوت کنیم می‌بینیم که:
«حکومت‌ها و طبقات حاکم انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش، روسیه طی ده‌ها سال، تقریباً نیم قرن سیاست‌شان غارت مستعمرات، ستم بر ملت‌های دیگر، سرکوب جنبش کارگری بوده است. در جنگ کنونی نیز همین سیاست، فقط همین سیاست ادامه دارد. از جمله سیاست اتریش و روسیه هر دو چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ اسارت ملت‌ها بوده است نه آزادی آنان. برعکس ما مشاهده می‌کنیم که در چین، ایران، هندوستان و سایر کشورهای وابسته طی چند ده سال اخیر سیاست، سیاست بیداری ده‌ها و صدها میلیون نفر در راه زندگی ملی و رهايی از ستم دولت‌های «بزرگ» ارتجاعی بوده است. جنگ براین زمینه تاریخی اکنون نیز می‌تواند جنگ مترقی بورژوايی و آزادی‌بخش ملی باشد.» (همانجا، جلد ۲۱، ص. ۳۰۹)[۱۳]

لنین در مقاله دیگری زیر عنوان «اپورتونیسم و ورشکستگی انترناسیونال دوم» می‌نویسد مفهوم دفاع از میهن، پس از آن‌که ملت‌های بورژوا از قید فئودالیسم قرون وسطايی آزاد شدند، پدید آمد و سوسیالیست‌ها «دفاع از میهن» را در همین معنا پذیرفتند و «اکنون نیز نمی‌توان به این معنا این دفاع را مثلاً برای ایران یا چین در برابر روسیه یا انگلستان، ترکیه در برابر آلمان یا روسیه، آلبانی در برابر اتریش و ایتالیا و غیره نپذیرفت.» (همانجا، جلد ۲۱، ص. ۴۰۳)[۱۴]

لنین در مقاله دیگر خود به نام «در باره جزوه یونیوس» پس از تذکر برخی از اشتباهات یونیوس (نام مستعار روزا لوکزامبورگ) در مسأله «جنگ‌های ملی» که گویا حتماً به جنگ امپریالیستی منجر خواهد شد، می‌نویسد:
«در دوران امپریالیسم جنگ‌های ملی از جانب مستعمرات و نیمه‌مستعمرات نه تنها محتمل، بلکه ناگزیر است. در مستعمرات و نیمه‌مستعمرات (چین، ترکیه، ایران) در حدود یک میلیارد نفر یعنی بیش از نصف جمعیت زمین زندگی می‌کنند، جنبش‌های آزادی‌بخش ملی در این کشورها يا هم‌اکنون بسیار نیرومند است و یا در حال رشد و تکوین است. هر جنگی ادامه سیاست با وسایل دیگری است. ادامه سیاست آزادی ملی در مستعمرات ناگزیر جنگ‌های ملی از جانب آنان بر ضد امپریالیسم خواهد بود. این‌گونه جنگ‌های ملی از جانب آنان بر ضد امپریالیسم خواهد بود. این‌گونه جنگ‌ها ممکن است به جنگ امپریالیستی دولت‌های «بزرگ» امپریالیستی کنونی بیانجامد، اما ممکن هم هست که نیانجامد، این مسأله وابسته به عوامل بسیار دیگری است.» (همانجا، جلد ۲۲، ص. ۲۹۶-۲۹۷)[۱۵]

مسأله «جنگ‌های ملی» را لنين بار دیگر در مقاله خود زیر عنوان «برنامه نظامی انقلاب پرولتری» مورد بحث قرار داده نظر کسانی را که معتقدند «در دوران امپریالیسم هر جنگ ملی علیه یکی از دولت‌های بزرگ امپریالیستی منجر به مداخله یک دولت امپریالیستی رقیب می‌گردد و به این ترتیب جنگ ملی به جنگ امپریالیستی تبدیل خواهد شد» انتقاد کرده می‌نویسد:
«ممکن است چنین حالتی روی بدهد. اما همیشه این حالت روی نمی‌دهد. بسیاری از جنگ‌های مستعمراتی در سال‌های ۱۹۱۴- ۱۹۰۰ به جنگ امپریالیستی تبدیل نشدند، خنده‌دار است اگر کسی مثلاً بگوید که پس از جنگ کنونی اگر به تحلیل شدید قوای دو طرف درگیر یایان باید هیج «جنگ ملی، مترقی، انقلابی» از جانب مثلاً چین در اتحاد با هندوستان، ایران، سیام و غیره بر ضد دولت‌های بزرگ انجام نخواهد گرفت. انکار هر گونه امکان جنگ‌های ملی در دوران امپریالیسم از نظر تئوری نادرست، از نظر تاریخی اشتباه فاحش و از نظر عملی هم‌سطح شوینسیم اروپايیست: ما که منسوب به ملیت‌هايی هستیم که صدها میلیون نفر را در اروپا، آفریقا، آسیا و غیره زیر ستم کشیده اند، باید به خلق‌های ستم‌دیده بگويیم که جنگ آن‌ها بر ضد «ملت‌های ما غیرممکن» است؟» (همانجا، جلد ۲۳، ص. ۶۶)[۱۶]

لنین در «نامه سرگشاده به بوریس سووارین» باز هم در باره ماهیت جنگ‌ها اظهارنظر کرد. می‌نویسد:
«باید بین جنگ‌های انقلابی و جنگ‌های ارتجاعی فرق گذاشت، حزب ما هراسی ندارد که علناً اعلام کند که از جنگی که ایرلند ممکن است علیه انگلستان بکند، مراکش، الجزایر، تونس علیه فرانسه بکنند، تریپولی بر ضد ایتالیا بکند، اوکرائین، ایران، چین بر ضد روسیه بکنند و جنگ‌های دیگر از این قبیل پشتیبانی خواهد کرد.» (همانجا، جلد ۲۳، ص. ۱۸۹)[۱۷]

مسأله ایران هم‌چنین در ارتباط با ماهیت جنگ جهانی اول در آثار لنین مطرح می‌گردد. لنین ضمن تشریح این مطلب که جنگ میان دول امپریالیستی بر سر غارت کشورهای ضعیف است، ایران را در ردیف سایر کشورهايی‌ که استعمار‌گران امپریالیست چشم طمع به آن دوخته‌اند نام می‌برد. وی چنین می‌نویسد:
«این جنگ که برای بشریت مصايب بی‌شمار به بار می‌آورد بر سر چیست؟ دولت‌ها میلیون‌ها خرج تبلیغات می‌کنند تا گناه را به گردن طرف مقابل بیفکنند و حس نفرت را به دیگری در دل مردم بپرورانند و در این راه از هیچ دروغ و فریبی دریغ نمی‌کنند که خود را «مدافع» طرفی نشان دهند که در معرض تهاجم غیرعادلانه قرار گرفته است. این جنگ در حقیقت جنگی است که سال‌ها دو گروه دولت بزرگ راهزن بر سر تقسیم مستعمرات و اسارت سایر خلق‌ها به خاطر سود و امتیازات در بازار جهانی به راه انداخته اند. این جنگ ارتجاعی‌ترین جنگ‌ها، جنگ برده‌داران معاصر در راه حفظ و تحکیم بردگی سرمایه‌داری است. انگلستان و فرانسه دروغ می‌گویند که گویا به خاطر آزادی بلژیک جنگ می‌کنند. آن‌ها در حقیقت از مدت‌ها قبل برای جنگ تدارک دیده بودند و برای غارت آلمان، گرفتن مستعمرات آن، تقسیم ترکیه و اتریش جنگ می‌کنند. حکومت سلطنتی تزاری در روسیه جنگی غارتگرانه می‌کند و برای تصرف گالیسی، گرفتن اراضی ترکیه، اسارت ایران و مغولستان و غیره تلاش می‌کند، چه آلمان پیروز شود، چه روسیه و چه جنگ «هیچ به هیچ» تمام شود، در هر صورت برای جامعه بشری ستم‌های تازه‌ای برای صدها و صدها میلیون نفر، در مستعمرات، ایران، ترکیه، چین، اسارت نوین ملل، زنجیرهای تازه برای طبقه کارگر تمام کشورها به همراه خواهد آورد.
وظیفه طبقه کارگر در قبال این جنگ چیست؟ … نمونه تاکتیک برای کارگران کمون پاریس سال ۱۸۷۱ و اکتبر- دسامبر سال ۱۹۰۵ یعنی انقلاب است. و نوکران آگاه و ناآگاه بورژوازی دروغ می‌گویند که می‌خواهند مردم را متقاعد کنند که سرنگون کردن نظام سلطنتی تزاری می‌تواند تنها موجب پیروزی و تقویت نظام ارتجاعی سلطنتی آلمان و بورژوازی آلمان گردد.

ما اگر باید بمیریم، در راه مبارزه به خاطر آرمان خودمان، در راه آرمان کارگران، در راه انقلاب سوسیالیستی خواهیم مرد نه در راه منافع سرمایه‌داران، ملاکان و شاهان، اینست آنچه هر کارگر آگاه می‌بیند و احساس می‌کند.» (همانجا، جلد ۲۱، ص. ۳۳۵- ۳۳۴)[۱۸]

انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ نظام سلطنتی را در روسیه برانداخت. حکومت موقت که پس از انقلاب به نمایندگی بورژواهای لیبرال و زمینداران بزرگ زمام امور کشور را به دست گرفت نه تنها در عرصه سیاست داخلی، بلکه هم‌چنین در سیاست خارجی قدم‌به‌قدم همان سیاست تزاری را ادامه می‌داد.

مسأله ایران در آثار لنین در این‌ دوره در ارتباط با ادامه جنگ به وسیله حکومت موقت و وفاداری نسبت به قراردادهای اسارتباری که دولت سابق تزاری با ایران و یا با سایر کشورها بر سر ایران بسته بود مطرح می‌گردد. لنین حکومت موقت را ادامه دهندۀ سیاست غارتگرانه تزارها نسبت به ایران نامیده مصرّانه الغای این قراردادها را طلب می‌نماید. لنین هنوز در مهاجرت بود که در یکی از نخستین آثار خود زیر عنوان «نامه‌هايی از دور» اقدام حکومت را در مورد «وفاداری» به قراردادهای سابق به باد انتقاد گرفته چنین نوشت:
«میلیوکف، وزیر امور خارجه حکومت موقت طی تلگرام خود به نمایندگی‌های روسیه در ۵ (۱۸) مارس ۱۹۱۷ اعلام داشت که حکومت موقت، تمام قراردادهای روسيه با ساير کشورها را به دفت رعايت خواهد کرد. تمام این قراردادها مخفی هستند و میلیوکف و شرکاء نمی‌خواهند آن را فاش کنند، به دو دلیل:
۱) آنان از مردم می‌ترسند که خواهان جنگ غارتگرانه نیستند،
۲) آنان به سرمایه‌های انگلیسی و فرانسوی که خواهان مخفی نگاه داشتن قراردادها هستند، وابسته اند.
اما هر کس که روزنامه‌ها را می‌خواند و به بررسی این امور مشغول است می‌داند که این قراردادها مربوط به غارت چین به وسیله ژاپن، ایران و ارمنستان، ترکیه (به خصوص قسطنطنیه)، گالیسی به وسیله روسیه، آلبانی به وسیله ایتالیا، ترکیه و مستعمرات  آلمان و غیره به وسیله فرانسه و انگلستان است.» (همانجا، جلد ۲۳،  ص. ۳۲۷)[۱۹ّ]

لنین این فکر را در مقاله دیگری به نام «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» بسط داده می‌نویسد:
«حکومت تازه حکومتی است که جنگ امپریالیستی، جنگ در اتحاد با دولت‌های امپریالیستی انگلستان، فرانسه و غیره را به خاطر تقسیم غنايم سرمایه‌داری، به خاطر خفه کردن خلق‌های کوجک و ضعیف ادامه می‌دهد. حکومت تازه که تابع منافع سرمایه‌داری روس و سرمایه‌داری امپریالیستی انگلیس و فرانسه، ثروتمندترین سرمایه جهان، حامی و ارباب سرمایه‌داری روس است، علی‌رغم تمایل اکثریت بی‌تردید خلق‌های روسیه که به صریح‌ترین طرزی به وسیله شوراهای نمایند‌گان کارگران و سربازان اظهار گردیده است، هیج گام عملی برای قطع کشتار خلق‌ها در راه منافع سرمایه‌داران برنداشته است و حتا آن قراردادهای سرّی (در مورد تقسیم ایران، غارت چین، غارت ترکیه، تقسیم اتریش، تصرف پروس شرقی، تصرف مستعمرات آلمان و غیره) را که آشکارا جنبه غارتگری دارد و روسیه را به سرمایه غارتگر امپریالیستی انگلستان و فرانسه آشکارا پیوند می‌دهد، منتشر نکرده است … حکومت تازه این قراردادهای ننگین و راهزنانه را تأيید کرده و علی‌رغم خواست اکثریت خلق‌های روسیه که از طریق شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان اعلام گردید، به خلق‌های درگیر در جنگ پیشنهاد متارکه فوری ننموده است.» (همانجا، جلد ۲۴، ص. ۳۹)[۲۰]

لنین پس از تذکر این مطلب که حکومت تازه جز اعلامیه‌ها و جمله‌پردازی‌های پرطمطراق توخالی که سیاست‌مداران همیشه برای فریب توده‌های ساده‌لوح به کار می‌برند، چیزی تحویل مردم نداده است، می‌نویسد:
«بنابراین حکومت تازه نه تنها در زمینه سیاست خارجی مستحق کوچک‌ترین اعتمادی نیست، بلکه از اپن پس مطرح کردن خواست خلق‌های روسیه در برابر این حکومت که بیانگر اراده صلح آنان باشد و از تصرف اراضی دیگران و غیره دست بردارد در عمل تنها فریب توده‌ها و القای امیدهای تحقق‌ناپذیر … به‌ آنان است.» (همانجا، جلد ۲۴، ص. ۳۹)[۲۱]

لنین موضع حزب طبقه کارگر را در قبال سیاست خارجی دولت موقت و قراردادهای غارتگرانه سابق در پیش‌نویس قطع‌نامه کنفرانس حزبی شهر پتروگراد به شرح زیر تصریح می‌کند:
«۸- طرح قطع‌نامه مربوط به جنگ. جنگ کنونی از طرف هر دو گروه دولت‌های متخاصم جنگ امپریالیستی است یعنی جنگی است که سرمایه‌داران برای سیادت بر جهان، برای تقسیم غنایم بین سرمایه‌داران به منظور به دست آوردن بازارهای سودآور برای سرمایه مالی و بانکی، برای اختناق خلق‌های ضعیف انجام می‌دهند. انتقال حاکمیت دولتی از نیکلای دوم به حکومت ملاکان و سرمایه‌داران نمی‌توانست این خصلت طبقاتی و مضمون جنگ از طرف روسیه را تغییر دهد و تغییر نداد. این واقعیت به خصوص روشن‌تر ظاهر می‌گردد که حکومت تازه همان جنگ امپریالیستی، یعنی جنگ اشغال‌گرانه و راهزنانه را در اوضاع و احوال زیرین ادامه می‌دهد: حکومت تازه نه تنها قراردادهای مخفی را که نیکلای دوم، تزار سابق با دولت‌های سرمایه‌داری انگلستان، فرانسه و غیره منعقد کرده بود منتشر ننموده، بلکه رسماً آن‌ها را نیز تأيید کرده است. این کار بدون پرسیدن نظر خلق و آشکارا به منظور فریب دادن آن انجام گرفته است، زیرا همه می‌داننند که این قراردادهای مخفی تزار سابق از سر تا پا راهزنانه است و به سرمایه‌داران روسی وعده غارت چین، ایران، ترکیه و اتریش و غیره را می‌دهد.

از اینرو حزب پرولتری بدون آن‌که از انترناسیونالیسم به کلی دست بکشد، یعنی همبستگی برادرانه کارگران تمام کشورها در مبارزه علیه یوغ سرمایه را نقض کند، به هیچ‌وحه نمی‌تواند از جنگ کنونی، حکومت کنونی، وام‌هايی که می‌گیرد، بر آن‌ها هر نام پرطمطراق بنهند، پشتیبانی نماید.» (همانجا، جلد ۲۴، ص. ۱۳۲)[۲۲]

لنین در یک مقاله دیگر پس از انتقاد از حکومت موقت «انقلابی» و وزیران «سوسیالیست‌نما» که از دیپلماسی مخفی تزار پشتیبانی می‌کنند، قسمتی از قرارداد مخفی بین روسیه تزاری و ایتالیا را که طبق آن متفقین بخش بزرگی از اراضی کشورهای دیگر را به ایتالیا داده اند، از روی نوشته و. وادووروف در روزنامه «دن» (روز) نقل می‌کند و می‌نویسد: با این‌که از مضمون سایر قراردادهای مخفی تزار اطلاعی در دست نیست:
«ما به خوبی می‌دانیم: قراردادهای مخفی راجع به تقسیم ایران، ترکیه تصرف گالیسی، ارمنستان نیز مانند قرارداد مخفی با ایتالیا به همان اندازه غارتگرانه است. رفقای سرباز و کارگر! به شما می‌گویند که از «آزادی» و «انقلاب» دفاع می‌کنند، اما در عمل شما از قراردادهای سپاه تزار که آن‌ها را مانند یک بیماری شرم‌آور مخفی می‌کنند، دفاع می‌نمايید.» (همانجا، جلد ۲۴، ص. ۳۴۵)[۲۳]

لنین همین فکر را در مقاله دیگری دنبال کرده می‌نویسد:
«توده‌های مردم از پرولترها، نیمه‌پرولترها و دهقانان بی‌چیز تشکیل می‌گردند. آن‌ها اکثریت عظیم خلق را تشکیل می‌دهند. این طبقات واقعاً در تصرف اراضی دیگران ذینفع نیستند، در سیاست امیریالیستی، در سودهای سرمایه بانکی، درآمد راه‌آهن در ایران و … ذینفع نیستند. ماهیت مسأله آنست که کوچکف‌ها، میلیوکف‌ها ، لووف‌ها- حتا اگر آن‌ها شخصاً فرشته‌های نیک‌نفسی، بی‌نظری و محب به انسان‌ها باشند، نمایندگان، رهبران، اشخاص منتخب طبقه سرمایه‌داران هستند و این طبقه در سیاست اشغالگرانه و غارتگرانه ذینفع است.

امیدواری به این‌که طبقه سرمایه‌داران می‌تواند «درست شود»، دیگر طبقه سرمایه‌دار نباشد، از سودهای خود صرف‌نظر کند، امید واهی، از روی خامی است که در عمل به فریب توده مردم تبدیل می‌شود. تنها سیاست‌مداران خرده بورژوا که میان سیاست سرمایه‌داران و پرولتاریا در نوسانند می‌توانند چنین امیدواری‌های فریبکارانه داشته باشند و یا از آن پشتیبانی کنند… اکثریت عظیم خلق می‌گوید: ما در آرزوی تصرف اراضی دیگران نیستیم، ما خواهان صلح دمکراتیک هستیم، ما نمی‌خواهیم برای تصرف قسطنطنیه، برای اختناق ایران، برای غارت ترکیه و غیره جنگ کنیم. ما «طلب می‌کنیم» دولت موقت از تصرف اراضی دیگران دست بردارد.» (همانجا،  جلد ۲۴، ص. ۱۷۵)[۲۴]

لنین در «تزهای آوریل» خود، تزهايی‌که در هفتمین کنفرانس حزب (کنفرانس آوریل) در مورد تبدیل انقلاب بورژوا- دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی مطرح ساخت، سیاست خارجی حکومت موقت را در مورد جنگ غارتگرانه، حفظ قراردادهای اسارتبار در مورد ایران افشا کرد. او می‌نویسد:
«بگذار سربازان روس بدانند که اکنون زیر شعار «جنگ تا پیروزی، تا پیروزی» تلاش انگلستان به تحکیم سلطه خود در بغداد و مستعمرات آلمان در آفریقا، تلاش سرمایه‌‌داران روس به غارت ارمنستان و ایران و سایر کشورها … نهفته است. بگذار سربازان روس در جبهه، در هر پادگان نظامی، در هر هَنگ، در هر گُردان رأی‌گیری کنند که آیا آنان با ادامه جنگ به وسیله سرمایه‌داران موافقند و یا می‌خواهند که برای پایان دادن هرچه سریع‌تر جنگ، همه قدرت دولتی تماماً و منحصراً به دست شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان بیفتد.» (همانجا، جلد ۲۳، ص. ۲۰۳)[۲۵]

لنین پس از انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ موضع حزب طبقه کارگر روسیه را براساس اعلامیه‌هايی‌که قبل از انقلاب منتشر نموده است، توضیح می‌دهد. در این اعلامیه‌ها نیز از حق استقلال ایران و رفع هرگونه ستمگری بر خلق ایران با قاطعیت دفاع شده است. برخی از نکات این اعلامیه‌ها را نقل می‌کنیم:
«به این سؤال که اگر انقلاب حزب پرولتاریا را در جنگ کنونی به حکومت برساند، چه خواهد کرد ما چنین پاسخ می‌دهیم: ما به همه طرف‌های درگیر در جنگ به شرط آزادی مستعمرات و تمام خلق‌های وابسته، تحت ستم و غیر تام‌الحقوق پیشنهاد صلح می‌کنیم. نه آلمان، نه انگلیس و فرانسه با حکومت‌های کنونی خودشان این پیشنهاد را نخواهند پذیرفت. در آن صورت ما باید برای یک جنگ انقلابی تهیه ببینیم و آن را اجرا کنیم، یعنی نه تنها تمام برنامه حداقل خودمان را با قاطع‌ترین اقدامات کاملاً اجرا خواهیم کرد، بلکه تمام خلق‌ها نیز که اکنون تحت ستم روس‌ها هستند و تمام مستعمرات و کشورهای وابسته آسیا (هند، چین، ایران و غیره) و هم‌چنین قبل از هر چیز پرولتاریای سوسیالیست اروپا را علی‌رغم سوسیال شوینیست‌ها، بر ضد حکومت‌های آن به قیام دعوت خواهیم کرد.» (همانجا، جلد ۲۴، ص. ۳۵۷)[۲۶]

لنین در یک رشته از آثار خود برنامه حزب طبقه کارگر روسیه را در صورت رسیدن به حکومت نسبت به کشورهای مستعمره و وابسته از جمله ایران شرح می‌دهد. رئوس این برنامه عبارتند از:
● این حزب از «انتشار فوری قراردادهای غارتگرانه (راجع به اختناق ایران، تقسیم ترکیه و اتریش و غیره) که نیکلای تزار سابق با سرمایه‌داران انگلستان، فرانسه و غیره منعقد نموده است، پشتیبانی می‌کند.»
● این حزب خواهان «الغای فوری تمام این قراردادها» است.
● خلق روس، کارگران، دهقانان نمی‌خواهند بر هیچ خلقی ستم کنند و نخواهند کرد، نمی‌خواهند هیج خلق غیر روس را در داخل دولت روسیه نگاه دارند و نگاه نخواهند داشت. آزادی برای تمام خلق‌ها، اتحاد برادرانه کارگران و دهقانان تمام خلق‌ها.»
● حکومت روسیه بی‌درنگ و بدون هیچ شرط ‌و ‌قیدی و بدون کوچک‌ترین تأخیری به تمام طرف‌های درگیر در جنگ به شرط آزادی تمام خلق‌های ستم‌دیده و نابرابر پیشنهاد صلح می‌کند… روس‌ها متعهد می‌شوند طبق شرایط این صلح ارتش خود را از کالیسی، ارمنستان، ایران بلادرنگ خارج کنند.»

حزب لنین پس از آن‌که در اثر انقلاب کبیر اکتبر به حکومت رسید تمام وعده‌های خود را در مورد ایران اجرا نمود. در تاریخ روابط سیاسی ایران با کشورهای خارجی از همان ابتدای قرن نوزدهم تاکنون نمی‌توان موردی یافت که یک دولت بزرگ روابط خود را بر پايه برابری با ایران برقرار کرده باشد. تنها دولت اتحاد شوروی بود که پس از انقلاب اکتبر تمام قراردادها و مناسبات غیربرابر را که دولت سابق روسیه با ایران داشت ملغا نمود و تمام اموال متعلق به دولت تزاری و سرمایه‌داران روسی را بلاعوض به ایران واگذار کرد. قرارداد ۱۹۲۱ میان ایران و اتحاد شوروی نخستین قراردادی بود که ایران با یک دولت بزرگ بر پایه اصل برابری منعقد می‌کرد. لنین در کنگره هشتم شوراهای روسیه (۲۲ دسامبر ۱۹۲۰) با خرسندی یادآور شد که به زودی این قرارداد به امضاء خواهد رسید. وی گفت:
«ما می‌توانیم هم‌چنین امضای قریب‌الوقوع قرارداد با ایران را تبریک بگويیم، روابط دوستانه با ایران به دلیل تطابق منافع بنیادی تمام خلق‌هايی که از ستم امپریالیسم رنج می‌کشند، تأمین شده است.» (همانجا، جلد ۳۱، ص. ۴۶۰)[۲۷ّ]

لنین در گزارش خود به سومین کنگره کمینترن با نبوغ سیاسی خود نقش توده‌های زحمتکش کشورهای مستعمره و وابسته را در «ویران‌سازی انقلابی امپریالیسم» پیش‌بینی نموده و چنین نوشت:
«توده‌های زحمتکش کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره که اکثریت مردم جهان را تشکیل می‌دهند از اوایل قرن بیستم، به خصوص پس از انقلاب‌های روسیه، ترکیه، ایران، چین به راه زندگی سیاسی گام نهاده اند. جنگ امپریالیستی سال ۱۹۱۸- ۱۹۱۴ و برقراری حاکمیت شوروی در روسیه این توده‌ها را به طور قطعی به عامل فعال سیاست جهانی و ویران‌سازی انقلابی امپریالیسم تبدیل نمود. هر چند این را روشنفکران خرده‌ ورژوازی اروپا و آمریکا از جمله پیشوایان انترناسیونال ۲ و ۲٫۵ نمی‌بینند.»

حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی پیوسته به این سیاست انترناسیونالیستی لنین بزرگ وفادار بوده و اکنون بزرگ‌ترین پشتیبان همه خلق‌های ستم‌دیده مبارز در سراسر جهان هستند.

اقدامات لنین در باره ایران پس از پیروزی انقلاب در روسیه را از روی مقاله «لنین و ایران» (در کتاب انقلاب اکتبر و ایران، چاپ دوم سال ۱۳۵۲) عیناً نقل می‌کنیم تا از نویسنده آن مقاله، رفیق فقیدمان محمدرضا قدوه یادی و به فضل متقدم اعتراف کرده باشیم.

اقدامات لنین نسبت به ایران پس از پیروزی انقلاب
۱) لنین در اولین خطابیه خود به عنوان صدر شورای کمیسرهای خلق به تمام زحمتکشان مسلمان روسیه و شرق چنین می‌گوید:
«ما اعلام می‌داریم که قرارداد تقسیم ایران از هم دریده و یا نابود شده است. از جانب روسیه و دولت انقلابی وی اسارت در انتظار شما نیست، بلکه از جانب درندگان امپریالیست یعنی از جانب آن‌هايی است که میهن شما را به مستعمره توهین شده و تاراج رفته خویش مبدل ساخته اند.»

۲) در در ۱۵ دسامبر ۱۹۱۷ در قرارداد متارکه جنگ بین بلغارستان، آلمان، اتریش- هنگری و ترکیه از یک طرف و روسیه شوروی از طرف دیگر در ماده ۱۰ چنین می‌خوانیم:
«بنا به اصل آزادی، استقلال و تمامیت ارضی ایران بی‌طرف، فرماندهی عالی روسیه و فرماندهی عالی ترکیه آمادگی خود را برای تخلیه قوای خود از ایران اعلام می‌کنند و برای تنظیم جزيیات مربوط به تخلیه قوا و تأمین اصل فوق فرماندهی عالی روسیه و فرماندهی عالی ترکیه فوراً وارد مذاکره با ایران می‌شوند.»
در جریان مذاکرات فوق ایران شرکت نداشت و ماده ۱۰ به دستور لنین از طرف نمایندگی روسیه شوروی پیشنهاد و در قرارداد قید گردید. در اجرای ماده فوق در دسامبر ۱۹۱۷ دولت شوروی با دولت ایران وارد مذاکره شد، قوای تزاری را از ایران باز خواند و به ترکیه فشار آورد که ایران را تخلیه کند.

۳) در ۴ ژانویه ۱۹۱۸ وزیر خارجه شوروی یادداشتی برای دولت ایران فرستاد که هدف از آن تشریح سیاست شوروی در باره ایران است. در این یادداشت عزم راسخ روسیه شووی به استقرار روابط برابر با ایران و لغو تمام قراردادهای سری و نابرابر تأکید و تصریح می‌شود که دولت شوروی برای اخراج قوای انگلیس و ترکیه از ایران اقدامات ممکن را به عمل خواهد آورد.

۴) در ۲۹ ژانویه ۱۹۱۸ شورای کمیسرهای ملی به رهبری لنین اعلام داشت که کلیه قراردادهايی که علیه استقلال ایران و از آنجمله قرارداد ۱۹۰۷، با روسیه تزاری بسته شده، ملغا و بی‌اعتبار است.

۵) در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ دولت شوروی در اعلامیه‌ای خطاب به خلق ایران و دولت وی از کلیه حقوق و مطالبات و امتیازات خود و اتباع روسیه تزاری در ایران صرف‌نظر کرد و حقوق کاپیتولاسیون را ملغا نمود. در این اعلامیه گفته می‌شود:
«مردم روسیه ایمان دارند که خلق پانزده میلیونی ایران نخواهد مرد، زیرا وی دارای سابقه‌ای بس افتخارآمیز و سرشار از قهرمانی است و بر صحایف تاریخ و فرهنگش نام‌هايی ثبت است که جهان تمدن به حق در برابر آن سر تکریم فرود می‌آورد.»

۶) در یادداشت دیگری وزیر خارجه شوروی سیاست فوق را بدین نحو تفسیر می‌کند:
«اصول سیاست شوروی در مورد ایران عبارتست از رد هر گونه قراردادی که علیه آزادی و استقلال ایران باشد، عدم مداخله در امور داخلی ایران، تخلیه کامل ایران از قوای تزاری و سایر دول امپریالیستی، باز گرداندن به مردم ایران تمام آن چیزی که تزاریسم و مستخدمینش به زور از آن گرفته اند… دولت کارگر- دهقانی روسیه می‌خواهد با ایران مناسبات دوستی و حسن همجواری داشته باشد.»

۷) ایران حکومت شوروی را در دسامبر ۱۹۱۷ به رسميت شناخت و با آن وارد مذاکره شد. ولی سه سال طول کشید تا علی‌رغم مخالفت انگلستان و فئودال‌ها و گروهی از اشراف قرارداد ۱۹۲۱ بسته شد.

۸) انگلستان برای مقابله با قراردادی‌ که در ۱۹۲۱ به امضاء رسد و برای تحکیم موقعیت خود در ایران قرارداد ۱۹۱۹ را با حکومت وثوق‌الدوله بست و قبل از تصویب مجلس اجرای آن را آغاز کرد. طبق این قرارداد ایران عملاً به صورت کشور تحت‌الحمایه انگلیس درمی‌آمد. حکومت جوان شوروی تحت رهبری لنین در بیانیه‌ای خطاب به مردم ایران ماهیت قرارداد ۱۹۱۹ را افشاء نمود و اعلام کرد که آن را به رسمیت نمی‌شناسد. این بیانیه تأثیر شگرفی در تجهیز افکار عمومی علیه کابینه وثوق‌الدوله نمود. پیروزی ارتش سرخ در قفقاز و آسیای میانه نیروهای ملی را تقویت کرد و کابینه وثوق‌الدوله در ژوئیه- اوت ۱۹۲۰ ساقط شد و کابینه مشیرالدوله بر سر کارآمد و با اعزام مشاور‌الممالک به مسکو مذاکرات برای عقد قرارداد ۱۹۲۱ که ضامن واقعی استقلال سیاسی ایران بود آغاز گردید. دولت جوان شوروی در مقابل اعتراضات و تهدیدهای انگلستان برای جلوگیری از پشتیبانی بی‌دریغ او از استقلال ایران نهراسید و نتیجه تمام این‌ها اعلام ملغا بودن قرارداد ۱۹۱۹ و تصویب قرارداد ۱۹۲۱ و خروج نیروی انگلیس از ایران بود.

۹) در کنفرانس لوزان، چیچیرین ريیس هیأت نمایندگی شوروی علیه ممانعت فرانسه و انگلیس از شرکت ایران در کنفرانس اعتراض کرد و توطئه انگلستان را در مورد ایجاد «کانون» آشوری و کلدانی در مغرب ایران و شرق ترکیه که به تجزیه قسمتی از خاک ایران منجر می‌شد، بر هم زد.

بدین طریق لنین بزرگ تمام آنچه را که در دوران قبل از انقلاب گفته بود عملی کرد و تا آنجا که در قدرت دولت شوروی بود به مردم ایران یاری رساند.

لنین محبوب مردم ایران
پشتیبانی لنین از انقلاب مشروطیت، مبارزه پیگیر او علیه ستم روسیه تزاری بر خلق‌های ایران، دفاع او از استقلال و تمامیت ارضی ایران، آزاد کردن ایران از کلیه قیودی که استعمار تزاری بر دست‌و‌پای ایران گذاشته بود و سپس پشتیبانی او از حق مردم ایران در مقابل استعمار انگلستان چنان حق‌شناسی و محبت و احترام عمیق مردم ایران را نسبت به لنین برانگیختت و نام او را به حق به عنوان «ناجی»، «فرشته رحمت»، «کاوه قرن بیستم»، دوست صمیمی و وفادار مردم در تاریخ سیاسی و ادبی قرن بیستم ایران ثبت کرد. نویسندگان و شعرای ما در دوران انقلاب اکتبر هر یک به نوعی لنین را ستایش کردند و احساسات شورانگیز مردم خود را به پیشوای انقلاب بزرگ اکتبر ابراز داشتند.

شالوده دوستی مردم ایران و کشور شوراها و اساس مناسبات دو کشور اتحاد جماهیر شوروی و ایران را لنین کبیر گذاشته و اینک حکومت اتحاد شوروی در راه تحکیم این دوستی، حسن هم‌جواری، کمک‌های بی‌شائبه فنی و اقتصادی برای آزادی ایران از یوغ سرمایه‌های انحصاری و تضعیف مواضع امپریالیست‌ها در ایران از هر لحاظ کوشش می‌کند. به این دلیل پرولتاریای ایران و حزب آن، حزب تودۀ ایران، همان ایمان و علاقه‌ای را که نسبت به لنین داشت نسبت به اتحاد جماهیر شوروی ادامه دهندۀ راه و رسم لنین دارد، علاقه‌ای که در آن خللی راه نخواهد یافت.

خلل‌پذیر بود هر بنا که می‌بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است

——————————————————
توضيح ع. سهند: جهت کمک به علاقمندان در پژوهش پيرامون مباحث و موضوعات مطروحه در اين مقاله، در زير پيوندهای بايگانی اينترنتی آثار لنين در باره ايران منتشر می‌شود.

۱- «بیداری آسیا»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1913/may/07b.htm
۲- «بیداری آسیا»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1913/may/07b.htm
۳- «حمله دولت‌های روسيه به ايران»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1912/6thconf/rgap.htm
۴- «پيرامون وظايف نمايندگان کارگران در دوما و اظهارات آن‌ها»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1912/nov/00c.htm
۵- «رويدادها در بالکان و در ايران»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1908/oct/16.htm
۶- «مواد محرقه در سياست‌های جهانی»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1908/jul/23.htm
۷- «حمله دولت‌های روسيه به ايران»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1912/6thconf/rgap.htm
۸- «پيرامون غرور ملی روس‌های کبير»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1914/dec/12a.htm
۹- «حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خود»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1914/self-det/ch01.htm
۱۰- «پرولتاریای انقلابی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1915/oct/16.htm
۱۱- «کاریکاتوری از مارکسیسم و اکونوميسم امپرياليستی»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/carimarx/index.htm
۱۲- «انقلاب سوسیالیستی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/jan/x01.htm
۱۳- «پرولتاریای انقلابی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1915/oct/16.htm
۱۴- «اپورتونیسم و ورشکستگی انترناسیونال دوم»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1915/dec/x01.htm
۱۵- «جزوه یونیوس»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/jul/junius-pamphlet.htm
۱۶¬- «برنامه نظامی انقلاب پرولتری»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/miliprog/index.htm
۱۷- «نامه سرگشاده به بوريس سووارین»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/dec/15b.htm
۱۸- «فراخوان پيرامون جنگ»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1915/aug/x04.htm
۱۹- «نامه‌هايی از دور»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/lfafar/second.htm#v23pp64h-309
۲۰- «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/04.htm
۲۱- ‌همانجا.
۲۲- «طرح قطع‌نامه در باره جنگ»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/petcconf/x01.htm#v24zz99h-161-GUESS
۲۳- «اسرار سياست خارجی»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/may/10.htm
۲۴- «نظرات ما»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/18.htm
۲۵- «تزهای آوريل»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/04.htm
۲۶- «سازش طبقاتی با سرمايه، يا مبارزه طبقاتی با سرمايه؟»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/may/06.htm
۲۷- «هشتمين کنگره سراسری شوراهای روسیه»:

http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1920/8thcong/index.htm

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yckt5v9f