تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

۲۷ آبان ۱۴۰۱

منبع: گئورگی دیمیترف، « مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم و جنگ»، ترجمه م. منصوری، انتشارات حزب تودۀ ایران، ۱۳۵۹،ص. ۱۴، ۱۵، ۳۹، ۴۴، ۴۵، ۴۶

 

خصلت طبقاتی فاشیسم

 

«رفقا، فاشیسم در رأس حکومت، همان‌طور که پلنوم سیزدهم هیأت اجرائیه انترناسیونال کمونیستی به درستی توصیف نمود عبارت است از دیکتاتوری تروریستی آشکار مرتجع‌ترین، شووینیست‌ترین و امپریالیستی‌ترین عناصر سرمایه مالی

«ارتجاعی‌ترین انواع فاشیسم، فاشیسم نوع آلمان است. فاشیسم آلمان با آن که هیچ وجه مشترک و مشابهتی با سوسیالیسم ندارد گستاخانه خود را ناسیونال سوسیالست می‌نامد. فاشیسم آلمان فقط ناسونالیسم بورژوایی نیست. این یک شووینیسم ددمنشانه و سبعانه است…»

«فاشیسم به این علت موفق به جلب توده‌ها می‌شود، زیرا با نیازمندی‌های مبرم و مطالبات فوری آن‌ها عوام‌فریبانه سوداگری می‌کند. فاشیسم نه تنها خرافات را که عمیقاً در توده‌ها ریشه دوانیده است دامن می‌زند، بلکه از بهترین احساسات و حس عدالت‌خواهی آن‌ها و گاه حتا سنن انقلابی آنان سوءاستفاده می‌کند… طبقه کارگر آلمان می‌بایست استقرار مجدد و گسترش انواع مختلف کمک‌های اجتماعی را طلب می‌کرد، می‌خواست تا مهلت بازپرداخت قروض دهقانان تمدید گردد، می‌خواست تا از طریق برقرار کردن مالیات بر بانک‌ها و تراست‌ها، برای دهقانان، که در نتیجه بحران دچار ورشکستگی شده بودند، کمک مالی منظور شود. تنها بدین سان طبقه کارگر می‌توانست پشتیبانی دهقانان زحمتکش را به دست بیاورد. ولی این مهم به گناه سوسیال دمکراسی آلمان انجام نگرفت و لذا فاشیسم به پیروزی رسید.»

«نخستین کاری که باید انجام داد، و لازم است که با آن شروع کرد عبارت است از تشکیل جبهه واحد.»

«محتوای اصلی و اساسی جبهه واحد در هر یک از مراحل معین چه باید باشد؟ دفاع از منافع مستقیم اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و نیز دفاع از آن در قبال فاشیسم می‌بایست نقطه آغاز و محتوای عمده جبهه واحد در کلیه کشورهای سرمایه‌داری باشد. تنها دعوت کردن به مبارزه، هر اندازه هم که این دعوت کردن با سر و صدا همراه باشد و مصرّانه انجام گیرد، کافی نیست. باید آن‌چنان شعار‌ها و اشکالی از مبارزه را پیدا و مطرح نمايیم که ناشی از نیازمندی‌های حیاتی توده‌ها و سطح پیکارجويی آن‌ها در مرحله معین از تکامل باشد. مسلّم است که تشکیل جبهه واحد در کشورهای محتلف به طور متفاوت تحقق می‌پذیرد… این اشکال می‌تواند به ترتیب زیر باشد: فعالیت‌های مشترک و هماهنگ کارگران به خاطر این و یا آن حادثه که به علل معین به وقوع پیوسته بر اساس خواسته‌های جداگانه و یا برنامه مشترک؛ فعالیت‌های هماهنگ در مؤسسات و بنگاه‌های جداگانه و یا رشته‌های تولیدی؛ فعالیت‌های مشترک و یکسان در مقیاس محلی، ایالتی، کشوری و یا بین‌المللی؛ فعالیت هماهنگ برای سازمان دادن مبارزۀ اقتصادی کارگران، برای انجام فعالیت‌های توده‌ای سیاسی و سازمان دادن دفاع از خود دسته‌جمعی علیه تجاوزات فاشیسم؛ فعالیت هماهنگ به خاطر کمک رساندن به زندانیان و خانواده‌های آن‌ها و در مبارزه علیه ارتجاع؛ فعالیت مشترک برای دفاع از منافع جوانان و زنان در رشته‌های تعاونی، فرهنگ، ورزش و غیره… به هنگام تجهیز و بسیج توده‌های زحمتکش در پیکار علیه فاشیسم، تشکیل جبهه وسیع خلقی ضدفاشیستی بر اساس جبهه واحد پرولتری یکی از وظایف عمدۀ ما به شمار می‌آید. موفقیت مجموعه مبارزۀ پرولتاریا با برقرار کردن اتحاد پیکارجویانه میان پرولتاریا و دهقانان و نیز تودۀ اصلی خرده بورژوازی شهر (که حتا در کشور‌های صنعتی رشدیافته اکثریت سکنه را تشکیل می‌دهند) پیوند ناگسستنی دارد.»

***

مجله هفته

ا. م. شیری

ناسیونالیسم چه تفاوتی با نازیسم دارد؟

 

پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیدایش سریع دولت ملت در جمهورهای پس از انحلال، علاقه‌مندی به مسئلۀ ملی به شدت افزایش یافته است. پرسش‌ها و چالش‌های جدیدی که به وجود آمده، پاسخ‌های جدیدی می‌طلبد. پاسخ به آن‌ها، به ویژه با آغاز رویدادهای اخیر در اوکراین ضرورت یافته است. مثلاً ناسیونالیسم چه تفاوتی با نازیسم دارد؟

پیشنهاد می‌کنم این موضوع خاص را از منظر معنوی و اخلاقی، بر اساس عشق و نفرت مورد بررسی قرار دهیم. هر انسان معمولاً وقتی هویت ملی خود را احساس می‌کند، در اصل هویت ملی دارد.
در این حالت، ناسیونالیسم ایدئولوژی مبتنی بر عشق به ملیت (ملت) و افتخار به ملیت (ملت) خود است. فرقی نمی‌کند که منظور ما ناسیونالیسم قومی (مثل ملیت) باشد یا ناسیونالیسم مدنی (مانند یک ملت). در صورت وجود یک دولت تک قومی (تک قومی)، ناسیونالیسم معتدل ممکن است یک ایدئولوژی دولتی قابل قبول باشد و هیچ کس این کشور را محکوم نخواهد کرد و حتی متوجه این پدیده نخواهد شد. علاوه بر این، در بالاترین نقطۀ عشق به خلق، ملی‌گرایی می‌تواند وطن‌پرستی تلقی شود.

ما همانطور که می‌گویند از عشق تا نفرت فقط یک قدم فاصله است. وقتی عشق مرز معقول را پشت سر می‌گذارد، به اشتیاق بی‌حد و حصر و اعتیاد دردناک تبدیل می‌شود. و حس افتخار به حس غرور تبدیل می‌شود. در اینجا قیاس ناسیونالیسم با مادر مهربانی که فرزند خود را بهترین و استثنایی می‌داند، مناسب است و با عنایت بیش از حد به فرزند خویش، به اخراج فرزندان دیگران از جعبۀ بازی شروع می‌کند

به این نحو، ناسیونالیسم افراطی نیز به تبلیغ و ترویج برتری ملی و ملت استثنایی دست می‌زند و از اینجا به بعد با انواع بیگانه‌هراسی (خصومت با بیگانگان) مانند نژادپرستی (ایده برتری نژادی) و نازیسم ادغام می‌شود.

نازیسم – یک ایدئولوژی مبتنی بر نفرت به دیگر ملیت‌ (ملت‌) تا محو فیزیکی آ‌ن‌ است. اصطلاح «نازیسم» برای نخستین بار به عنوان مترادف «ناسیونال سوسیالیسم»- ایدئولوژی حاکم بر آلمان هیتلری- استفاده شد. اما بعداً انواع و گونه‌های جدید آن مثل نئونازیسم و غیره پدید آمد. اساسی‌ترین مسئله‌ای که همۀ این جریان‌ها را متحد می‌کند، نفرت بر مبنای ملی است. نازیسم به عنوان یک ایدئولوژی دولتی پیروز، آشکارا ایدئولوژی جنگ است.

مزیت رویکرد اخلاقی-معنوی به این موضوع عبارت از این است که می‌توان انواع مختلف نازیسم و ناسیونالیسم را بمنظور وجه تمایز واضح‌‌تر و دقیق‌تر آن‌ها مورد توجه قرار داد.

علاوه بر ناسیونالیسم معتدل فوق‌الذکر در یک دولت تک قومی که ممکن است کاملاً قابل قبول باشد، دقیقاً همان ناسیونالیسم معتدل در یک دولت چند قومی (چند ملیتی) می‌تواند وجود داشته باشد. در این صورت آن هم ممکن است باعث بروز برخی درگیری‌ها و تنش‌های بین قومی بشود. به خصوص اگر پیروز شود و خود را به عنوان یک ایدئولوژی سراسری تثبیت کند.

در این حالت، کل دستگاه دولتی برای پشتیبانی از یک ملیت خاص با تمام قابلیت‌های قدرتمندش هم در حمایت و هم در سرکوب، امتیازات و مزایا به آن ارائه می‌دهد.
به نسبت رادیکال شدن، ناسیونالیسم سرکوبگرتر می‌شود. از شدت عشق به ملیت خود و حمایت از آن، به طور فزاینده‌ای به سمت تعدی و ظلم به ملیتی دیگر روی می‌آ‌ورد. و در اینجا ناسیونالیسم می‌تواند با نازیسم همکاری کند، اما نه لزوماً.
اگر ناسیونالیسم در داخل کشور با نازیسم ترکیب شود و با آن همکاری کند، سرکوب تا نابودی فیزیکی یک ملت دیگر یا حتی چند ملت تشدید می‌شود. در صورت پیروزی ناسیونالیسم در اتحاد با نازیسم در مقیاس ملی، یک دولت نازی بوجود می‌آید که معمولاً به اقدامات خصمانه علیه همسایگان خود دست می‌زند.

اما نازیسم می‌تواند بدون ناسیونالیسم نیز به عنوان یک پدیدۀ مستقل وجود داشته باشد. علاوه بر این، ممکن است نازیسم بین‌المللی هم وجود داشته باشد. وقتی با وجود ملی‌گرایی، در میان چند ملت روحیۀ نفرت علیه یک ملیت خاص نه علیه یک فرد، پدید می‌آید، به اصطلاح «انترناسیونال نازی» شکل می‌گیرد.

همچنین نازیسم می‌تواند بر پایۀ گروهی یا بر مبنای مذهبی (اعترافی) به عنوان ایدئولوژی برخی گروه‌های ملی و جوامع دیگر وجود داشته باشد. نمونۀ آن اقدامات خصمانۀ مشترک چند کشور غربی علیه روسیه و روس‌ها می‌باشد. ورود داوطلبان نازی‌ها به جنگ علیه روسیه در اوکراین و همچنین، اقدامات از سوی تک تک ساختارها و سازمان های غربی مثال دیگر این مدعاست.

در طول جنگ جهانی دوم، اگر هدف نفرت نازی‌های آلمان (ناسیونال سوسیالیست‌ها) عمدتاً یهودیان، اسلاوهای شرقی (روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلاروس‌ها) و کولی‌ها بودند. اکنون هدف نفرت نازی‌های اوکراینی و غربی در درجۀ اول روس‌ها هستند. و یهودیانی که در اوکراین زندگی می‌کنند، گاهی اوقات به عنوان نازی‌های سرسخت ضد روسیه نیز عمل می‌کنند. چنین چرخش‌های تاریخی، به نظر می‌رسد، کاملاً ممکن است.

نقل از: تارنمای جنگ و صلح

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yxcvwdpr