تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: نامه مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ۱۵، ۲٩ ارديبهشت ١٣۵۸

احسان طبری

گزینش و تایپ: ع. سهند

«شرک»، که در مقابل «توحيد» است، در نظر او عبارتست از تثليث يا پرستش سه خدای اهريمنی «زور و زر و تزوير». در دوران موسی، مظهر زور فرعون، بود، مظهر زر قارون و مظهر تزوير، بلعم باعور (که زهد و دين را در خدمت صاحبان زر و زور نهاده بود).  او نقشی را که مذهب تزويرآميز در خدمت خداوندان زر و زور در تاريخ ايفا کرده اند می‌ديد. به عقيده دکتر شريعتی، استعمار و استثمار و استحمار مظاهر اين تثليث، اين شرک است. او لحظه‌ای سمت اصلی ضدامپریالیستی مبارزه را رها نکرد و هرگز به فکر سازش نیفتاد و به گفته خویش «حسین‌وار» تا پایان رزمید. او حاضر نشد تسلیم تصورات بی‌‌ مایه و بی‌پایه آنان شود که می‌‌خواستند احزاب را منحل کرده و جبهه را جایگزین حزب سازند.

يادی از دانشمند شهيد دکتر علی شريعتی

 

برای ما افراد حزب تودۀ ايران، نام شادروان دکتر علی شريعتی محترم است، زيرا وی از پيشتازان و بنيادگذاران ايدئولوژی سياسی- اجتماعی- اسلامی «بينش توحيدی» است، که در انقلاب اخير ما، نقش اهرم معنوی نيرومندی را ايفا کرده است.

در بحبوحه قدرت استبدادی شاه مخلوع، اين دانشمند جوان، در حسينيه ارشاد، با دادن تعبيری انسان‌گرايانه و مردم‌گرايانه از قرآن و اسلام، آن را به حربه‌ای برای مبارزه بر ضد قدرت سيطره‌مند زمان بدل کرد و در اين راه دچار عذاب مهيب تا حد شهادت شد.

نکته مهم در تلاش معنوی دکتر علی شريعتی آنست که، وی کوشيد تا مذهب را به پل رابط مابين اقليتی که خواستار تحول اجتماعی بود و اکثريتی که از دين تنها مراسم عبادی آن را می‌فهميد، بدل کند. و بدين سان، به گفته خود او، کوشيد تا «جزيرۀ روشنفکران» را به «ساحل مردم» متصل سازد.

نکته ديگر در اين تلاش معنوی اين بود که، وی مابين مفهوم خدا (الله) و انسانيت (ناس) در قرآن، هماهنگی شگرفی می‌ديد و اين دو مفهوم را از هم جدا نمی‌دانست، چيزی که عمق انسان‌گرايی او را نشان می‌دهد. اثر مهم و بزرگ شادروان دکتر علی شريعتی موسوم به «حج»، در واقع حماسه دلآويز انسانيت است، که با انديشه‌ای ژرف‌کاو و زبانی شاعرانه نگاشته شده.

باز هم نکته مهم ديگر در اين تلاش معنوی، تعبيری است که دکتر شريعتی از «شرک» داده است. «شرک»، که در مقابل «توحيد» است، در نظر او عبارتست از تثليث يا پرستش سه خدای اهريمنی «زور و زر و تزوير». در دوران موسی، مظهر زور فرعون، بود، مظهر زر قارون و مظهر تزوير، بلعم باعور (که زهد و دين را در خدمت صاحبان زر و زور نهاده بود). دکنر علی شريعتی نقشی را که مذهب تزويرآميز در خدمت خداوندان زر و زور در تاريخ ايفا کرده اند، نيک می‌ديد. به عقيده دکتر شريعتی، در دوران ما، استعمار و استثمار و استحمار مظاهر اين تثليث، اين شرک است.

به قول مولوی:
«ما برون را ننگريم و قال را – ما درون را بنگريم و حال را».

به همين جهت نظريات دکتر علی شريعتی و ديگر انديشه‌وران امروزی بينش توحيدی که با انسان‌گرايی (هومانيسم) و مردم‌گرا‌يی (دمکراتيسم) همراه است، برای ما دلپذير و جاذب است و ما ميان انديشه‌های انقلابی خود و اين انديشه‌ها، خويشاوندی معنوی بسياری احساس می‌کنيم.

بدون ترديد نام دانشمند شهيد زنده‌ياد، دکتر شريعتی، در تاريخ تفکر انقلابی و جنبش انقلابی مردم ايران، به شکل نمايانی باقی خواهد ماند. ما به نوبه خود اين نام را گرامی می‌داريم و محترم می‌شماريم و به همه دوستداران شريعتی می‌گوييم: «دست دوستی ما به سوی شما دراز است.»

اگر به گفته آيت‌الله طالقانی، «داستان اوزوم، عنب و انگور» بين مردم تفرقه نيافکند، آنگاه اتحاد معنوی و عملی آن‌ها می‌تواند اعجاز انقلاب را به اعجاز تحول بنيادی سراپای جامعه ما بدل کند. ما شعاری را که امام خمينی، رهبر انقلاب مرتباً تکرار می‌کند، يعنی شعار ضرورت «وحدت کلمه» را به همين نحو درک می‌کنيم.

***

منبع: کیهان، ٢۵ اردیبهشت ١۳۵۹

نورالدین کیانوری

در بارۀ دکتر علی شریعتی، به مناسبت سومین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی

 

دکتر علی شریعتی یکی از شخصیت‌های برجسته جنبش انقلابی اسلامی ایران است که از سال‌ها پیش توجه ما را به خود جلب کرده و مورد احترام ماست. زمانی که شریعتی در زندان شاه بود، ما به وسعت از او دفاع کردیم و رادیوی پیک ایران بدین مناسبت برنامه‌های ویژه‌ای پخش کرد. ما از خبر مرگ مشکوک و نابهنگام شریعتی به شدت متأثر شدیم. روزنامه ما پس از دریافت این خبر – تیرماه ۱۳۵۶- این تأثر ما را منعکس کرد و ضمن تجلیل از مبارزات انقلابی و ترقی‌خواهانه شریعتی، «روشنگری‌های او در حسینه ارشاد»، و پیوند او با محافل «ملی و مترقی ایران»، ساواک را مسؤول مرگ این دانشمند مبارز دانست و به این جنایت اعتراض کرد. سال گذشته در اریبهشت ماه نیز نامه مردم که پس از ده‌ها سال برای نخستین بار آزادانه در تهران منتشر می‌شد، سالگرد شریعتی را گرامی داشت.

ما شریعتی را هم به عنوان مبارزی پر شور و هم به عنوان دانشمندی صاحب‌نظر ارج می‌نهیم.

در عرصه مبارزۀ سیاسی آن‌چه به ویژه احترام ما را نسبت به شریعتی برمی‌انگیزد، صداقت، پیگیری و روشن‌بینی اوست که لحظه‌ای سمت اصلی ضدامپریالیستی مبارزه را رها نکرد و هرگز به فکر سیاست‌بازی و سازش نیفتاد و به گفته خویش «حسین‌وار» تا پایان رزمید.

او حاضر نشد تسلیم تصورات بی‌مایه و بی‌پایه آنان شود که می‌خواستند احزاب را منحل کرده و جبهه را جایگزین حزب سازند. شریعتی ضرورت وجود احزاب متشکل و مسلح به ایدئولوژی را درک می‌کرد.

در این لحظه که این سطور را می‌نویسم، کم‌ترین تردیدی ندارم که اگر شریعتی زنده بود، امروز در کنار قاطع‌ترین انقلابیون آزادی‌خواه علیه سازشکاران لیبرال می‌رزمید. این چهرۀ سازش‌ناپذیر و پیکارجوی شریعتی برای من چهره‌ای آشنا و دوست داشتنی است. و زمانی که می‌گوید: «هیچ بندی و باری بر دوش ندارم و در “خوب مردن” چیزی ندارم که دغدغه از دست دادنش مرا زبون کند» به یاد بهترین هم‌رزمان می‌افتم که با همین روح سرشار و مستغنی و چنین سرفراز و آگاه مرگ انقلابی، «مرگ خوب» را در پای چوبه اعدام استقبال کردند. در چشم من شریعتی و دیگر مبارزان نظیر او از این هم‌رزمان نزدیکم جدا نیستند. آن‌ها همه از یک تبارند.

شریعتی، به عنوان اندیشمند و دانشمند اجتماعی نیز برای من قابل درک و مورد احترام است.

شریعتی جامعه بشری را نهادی ثابت که یک بار برای همیشه ساخته شده باشد، نمی‌داند. برای او جامعه در حال تغییر و تکامل است و این تغییر برخلاف تصور خرافه‌پرستان در جهت تشدید مداوم ظلم و فساد نیست، بلکه با کمک انسان آگاه در جهت تکامل پیش می‌رود. در نظر شریعتی انسان آگاه به هدف‌ها و وظایفش، در مرکز تحول اجتماعی قرار دارد و اوست که باید سرنوشت خود را به دست گیرد و بسازد.

شریعتی نبرد طبقاتی را در صورت کلی خود می‌پذیرد و می‌گوید: «جنگ بین فقیر و غنی است و نه شیعه و سنی و علی و عثمان». شریعتی در این جنگ با تمام وجود خود در جانب فقرا و علیه اغنیاست تا جايی که «لومومبای مسیحی، گاندی گاوپرست و سارتر ماده‌پرست را فقط به عنوان این‌که طرفدار آزادی و دشمن استثمار و استعمارند و می‌خواهند در این دنیا برای مردم بهشت درست کنند از شاه عباس و شاه سلطان حسین علوی موسوی» به شیعه شبیه‌تر می‌داند. برای او گاندی صد بار شیعه‌تر است تا «آیت‌الله بهبهانی».

برجسته‌ترین سیمای مبارز صدر اسلام که شریعتی آرزو می‌کند مثل او باشد ابوذر غفاری است. تصویری که شریعتی از ابوذر دارد اینست که این مرد انقلابی دشمن آشتی‌ناپذیر سرمایه، دوست جان بر کف بینوایان، «سوسیالیست خداپرست» و هوادار «اشتراک اقتصادی و سیاسی» بود. شعار او اینست: «نابود باد طلا»، «نابود باد سرمایه‌داری». البته تصوری که شریعتی از سوسیالیسم دارد با سوسیالیسم علمی منطبق نیست. سوسیالیسم او بیش‌تر عرصه توزیع را در بر می‌گیرد و نه عرصه تولید و مناسبات اجتماعی را …

در اندیشه شریعتی بازگشت به خویشتن به معنای یک رستاخیز و یا تولد نوين فرهنگ و تمدن خلقی ایران و اسلام جای خاص دارد. او از سلطه فرهنگ استعماری به شدت رنج می‌برد و می‌خواهد جامعه ایرانی خود را بیابد و آن بخش از فرهنگ ملی گذشته را که قابلیت حیات دارد، تکیه گاه خود قرار دهد. شريعتی به ویژه به تمدن اسلامی ایران توجه دارد. ولی نه اسلامی که «به صورت یک موجود منجمد و متحجر در آمده و مسخ شده است»، نه اسلامی که «در سنت‌های منجمد و خرافه پوچ» خلاصه می‌شود. بلکه «اسلام انقلابی» و «عدالت‌خواه»، اسلامی که «یک رستاخیز به معنی سازنده و تغییردهنده» است. تغییری که «سیر طبیعی و قطعی حرکت تاریخ و جبر زمان» به سود آنست.

این اندیشه شریعتی نیز از بسیاری جهات با نظریات ما و برنامه ما شباهت دارد و برای من قابل درک است. کشور ما واقعاً هم به یک تحول بنیادی فرهنگی نیاز دارد و طبیعی است که این تحول نمی‌تواند و نباید از خلاء، از صفر شروع شود. این تحول الزاماً باید به صورت تولد نوين فرهنگی باشد، از سکوی بهترین دست‌آوردهای فرهنگ ملی آغاز شود و در ضمن همان‌طور که شريعتی هم قبول دارد در این عرصه تنگ باقی نماند، از «ایدئولوژی، فلسفه، اقتصاد، متد تحقیق، علم، سیاست، تجربه های انقلابی، دست‌آوردهای انقلابی در سطح جهان» بهره گیرد. به «آینده‌نگری وسیع بشری مجهز باشد.» وقتی شریعتی ضمن تأکید بر بازگشت به خویشتن اعلام می‌کند که: «ادبیات انقلابی عصر انقلاب کبیر فرانسه، ادبیات انقلابی عصر انقلاب اکتبر و امروز، ادبیات انقلابی آمريکای لاتین و به ویژه ادبیات انقلابی عرب که از آتش فلسطین سر زده است مایه‌هایی است برای تجدید تولد انسان‌هایی که باید بر اساس جنبش اسلامی جانشین خدا و همانند خدا شوند» احساس می‌کنم که به زبان بسیار نزدیکی سخن می‌گويیم.

شريعتی مردم گراست. او انسان را در زمین جانشین خدا و همانند خدا می‌داند و مفهوم خدا و انسانیت را در مسايل اجتماعی در قرآن هماهنگ و همانند می‌یابد. مردم‌ گرایی شریعتی با توجه به درک درستی که او از مفهوم مردم دارد، بسیار با ارزش است. شریعتی کار را آفریننده می‌شناسد و می‌گوید «کار برای آدمی آفریننده است، تکامل دهنده است، صیقل‌بخش هر موجودی است.» بنابراین، او از کلمه انسان، انسان زحمتکش، انسان سازنده و آفريننده را اراده مي‌کند و نه انسان بهره‌کش و مفتخور را. انسان شريعتی کارگر و دهقان است، با دست‌های پینه بسته‌ای که «پیغمبر بر آن بوسه زد.»

شريعتی با مارکسیسم میانه خوبی ندارد. او همواره به این آموزش و به سوسیالیسم واقعاً موجود با دیدۀ انتقادی می‌نگرد. ولی آنچه در این مورد نظر مرا به خود جلب می‌کند، نفس انتقاد نیست، بلکه دو نکته زیر است:
نخست این‌که شریعتی در همه نوشته ها و گفته‌هایش – تقریباً بدون استثناء – از مارکسیسم یاد می‌کند و نمی‌تواند در هیچ زمینه‌ای اظهارنظر کند مگر این‌که به مارکسیسم- ولو با دید انتقادی – بپردازد. و این می‌رساند که مارکسیسم همواره شريعتی را به خود مشغول می‌داشته است.

دوم این‌که شريعتی با آن‌که این‌همه به مارکسیسم پرداخته، کم‌ترین بررسی مستقلی در بارۀ این علم ندارد. همه نظریات انتقادی او متأسفانه اکتسابی است. تکرار مطالبی است که جامعه‌شناسان بورژوايی اروپا به ویژه در دهه ۱۳۵۰-۱۳۴۰ می‌گفتند. برای شريعتی مارکوزه‌ها، هایدگر‌ها، آرون‌ها آدم‌های مهمی هستند. تا جايی که او نظر این‌گونه افراد را در این باره که گویا پیروزی انقلاب سوسیالیستی در شرق و تأخیر آن در غرب نشانه شکست مارکسیسم است، سرمایه‌داری انحصاری غرب توانسته است خود را از انقلاب برهاند، مارکسیسم آيین متحجری است و غیره و غیره، با خیال راحت تکرار می‌کند و در کتاب اساسی خود «اسلام‌شناسی» ساخته‌ها و پرداخته‌های ذهنی و غیرجدی آنان را در بارۀ تناقضی که گویا مارکس جوان با مارکس پیر داشته است (این مطالب در همان دهه ۶۰  کهنه شد و امروز کم‌تر کسی به آن می‌پردازد) در کنار مطالب اساسی و جدی خود می‌آورد و در سرتاسر آثارش تکامل مارکسیسم را از زمان مارکس تا امروز و حتا مرحله مهم لنینی آن را یکسره نادیده می‌گیرد.

روشن است که این‌ها محصول مطالعه شخصی و آزادانه او نیست. حرف‌هایی است که در دهه ۶۰ عده‌ای پیرامون آن جنجال به پا کردند و حالا کهنه شده و حرف‌های «مد روز» دیگری جای آن‌ها را گرفته است. به نظرم شريعتی این‌گونه مطالب تکراری و اکتسابی را تا حدود زیادی زیر فشار رژیم استبداد و محافل تاریک‌اندیش پذیرفته و در یک بحث سازنده می‌توان بر بسیاری از این سوءتفاهمات فايق آمد و زمینه را برای همکاری – و نه یکسانی – فراهم کرد. هر وقت به این بخش از نوشته‌های شریعتی برخورد می‌کنم و به طور کلی وقتی با آثار او و امثال او آشنا می‌شوم، ضرورت تماس هر چه بیش‌تر و شناخت متقابل هر چه بیش‌تر را احساس می‌کنم. بسیار متأثرم که شریعتی در میان ما نیست، ولی اطمینان دارم که اگر بود، و اگر ما موفق می‌شدیم «پرده آهنینی» را که عمال امپریالیسم و استبداد و ارتجاع میان نیروهای انقلابی کشیده اند کنار بزنیم و در چشم یکدیگر بدون عینک پیشداوری نگاه کنیم و صدای همدیگر را بشنويم زمینه گسترده‌ای برای گفت‌وگو و درک متقابل در اختیار می‌داشتیم.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/mrrmb7yv