تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: The Communist Review، نشريه حزب کمونيست بريتانيا*
ژانويه ۱۹۲۴، جلد ۴، شمارۀ
۹

برگردان: ع. سهند

کارل ليب‌کنشت و رزا لوکزامبورگ: واپسين ساعات

 

در روز چهارشنبه، پانزدهم ژانويه ۱۹۱۹، کارل ليب‌کنشت و رزا لوکزامبورگ به قتل رسيدند. گارد مدنی  از ويلمرسدروف در حومه برلين، به مسکن غيرقانونی ليب‌کنشت و رزا لوکزامبورگ حمله کرد و آن‌ها را دستگير نمود و هر دو را به هتل ايدن در برلين، که مقر فرماندهی بخش گارد سواره بود، منتقل کرد.

جنايت‌کاران دست به کار می‌شوند. دشمنان آن‌ها اسيرند. ليب‌کنشت يهودی، ليب‌کنشت اسپارتاکيست، ليب‌کنشت تهيج‌‌کننده و شورشی، مرد بدون کشور، مردی که می‌خواهد همه چيز را اشتراکی کند، مردی که می‌خواهد زنان را ملی کند، مردی که می‌خواهد پول را از ميان بردارد. او، ليب‌کنشت ، اسير آن‌هاست.

رزا لوکزامبورگ اسير آن‌هاست. رزا لوکزامبورگ، زن يهودی لهستانی، رزا لوکزامبورگ اسپارتاکيست، تهيج‌کننده، شورشی، رزا لوکزامبورگ، رزا سرخ، رزا لعنتی. رزا لوکزامبورگ اسير آن‌هاست.

و افسران امپرياليستی جمهوری آلمان دست‌های خود را بهم می‌مالند. سروان پفلونک-هارتونگ، گروهبان‌ها استيگ، ليپمان، وُن رايتنگ، شولتز و هاينز پفلونگ-هارتونگ دست‌های خود را بهم می‌مالند. سروان‌ها هافمان، پابست و پتری و گروهبان وگل و جاگر زو پفرد‌ رونگ دم در ايستاده اند. همه چيز برای جنايت‌کاران آماده است.

«خوک! او زنده دستش به تپانچه نخواهد رسيد»، «رزا هم همينطور».

جاگر رونگ با قنداق تفنگ از پست سر دو بار بر سر ليب‌کنشت که در اتومبيل نشسته می‌کوبد. او همچنين بر سر رزا لوکزامبورگ می‌کوبد. رزا می‌افتد. رونگ ضربه دوم را می‌زند و او را در حال مرگ رها می‌کند. اتومبيل در دل شب، با ليب‌کنشت، اما نه بسمت موابيت، بلکه بسمت تيرگارتن (يک پارک پُر درخت در مرکز برلين) دور می‌شود. اتومبيل در يک خيابان کناری تاريک توقف می‌کند. نيمه جان. به مرد گفته می‌شود که موتور از کار افتاده است، و از او خواسته می‌شود راه بيافتد. سربازان مسلح او را احاطه کرده اند، و او به درون پارک جنگلی تاريک هدايت می‌شود. سپس در اثر ضربه به زمين می‌افتد، يک شليک و در جايی در دل شب جنگل از خشم می‌غرد.

گروهبان ليپمان، ليب‌کنشت را بعنوان «مردی ناشناس، که مرده پيدا شده» به يک ايستگاه کمک‌های اوليه تحويل می‌دهد.

رزا لوکزامبورک، بی‌جان، به داخل اتومبيل ديگری کشيده می‌شود، سرگروهبان وگل در کنار زن غرقه به خون می‌نشيند. مردی با ته تبانچه دوباره بر سر او می‌کوبد. سرگروهبان وگل تبانچه خود را بر سر او می‌گذارد و با يک گلوله مفز او را بيرون می‌ريزد. و آنها به کانال لندوهر می‌رانند و تن بی‌جان او را از بالای يک پل به درون آب‌های تاريک آن می‌اندازند.

جنايت‌کاران گزارش خود را می‌نويسند. «به ليب‌کنشت در حال فرار شليک شد.» آن‌ها در ادامه می‌نويسند، «رزا لوکزامبورک به دست يک جمعيت خشمگين تکه‌تکه شد.»

جنايت‌کاران در هتل ايدن يک مسابقه مشروب‌خوری ترتيب می‌دهند. عکس‌هايشان گرفته می‌شود. آن‌ها می‌خندند. دست‌های خود را بهم می‌مالند. آن‌ها مصونيت دارند، کسی جرأت ندارد به آن‌ها دست بزند. همه چيز برای جنايت‌کاران خوب پيش می‌رود.

* برگرفته از «آرشيو مارکسيستی اينترنتی»

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/ynkxnsdn