تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: مارکسیسم – لنینیسم امروز
۲۷ مه ۲۰۲۲
نویسنده: خورخه کادیما*
تارنگاشت «۱۰ مهر» در ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ مطلب «نگاهی به گفتههای “سخنگوی” حزب تودهٔ ایران دربارهٔ اوکرائین» را منتشر کرده است. در آن نوشتار، از موضعی غیرعلمی – غیرطبقاتی مواضع نادرستتر مخاطب دربارۀ جنگ اوکرائین به نقد کشیده شده است.
مشخصه اصلی جدل «۱۰ مهر» با مخاطب خود این است که، دانسته و حسابشده، پیوستگی موضعگیری مخاطب درباره جنگ اوکرائین را با موضعگیریهای وی طی سه دهه گذشته، پیرامون جنگها و تعرضات نظامی آشکار محور آمریکا/ ناتو/ اتحادیه اروپا/ اسراییل علیه افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن؛ و جنگهای پنهان آنها علیه کوبا، ایران، ونزوئلا، نیکاراگوئه، جمهوری دمکراتیک خلق کره، ناگفته نهاده است.
***
یادداشتهای پراکنده پیرامون بحران جدی جهانی
جهان در یک آشوب عمیق است. سه دهه پس از پیروزی ضدانقلابها در اروپای شرقی، بشریت با خطر یک فاجعه روبهرو است
تهاجم برای تحمیل سلطه جهانی ایالات متحده، با حملات و تعرضات بدون مجازات به قانونمندی بینالمللی توسط ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا/ اسرائیل، و نظام غارت جهانی که توسط سرمایههای بزرگ مالی «غربی» در پی ضدانقلابهای پایان قرن بیستم ایجاد شد، به بحرانی با ابعاد عظیم، که جنگ در اوکرائین آنرا تشدید مینماید، انجامیده است.
بحران جهانی سرمایهداری
بستر این وضعیت، بحران جهانی نظام سرمایهداری است که بهویژه در سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۷ آشکار گردید، و علیرغم میلیاردها پول عمومی که برای تقویت مصنوعی یک نظام مالی ورشکسته هزینه میشود، هرگز بر آن غلبه نکرده است. عنصر مرکزی این بحران نیز افول نسبی قدرتهای امپریالیستی قدیم در مواجهه با ظهور قدرتهای اقتصادی جدید، به ویژه چین، و امتناع طبقات حاکم امپریالیست قدیم از پذیرش توازن جدید نیروهای اقتصادی جهان است.
تعیین مسیر وقایع و جلوگیری از فاجعهای که پیش روی ماست، در دست خلقهای جهان است.
ریاکاری بی حد و مرز
مداخله نظامی روسیه در اوکرائین، که در ۲۴ فوریه ۲۰۲۰ آغاز شد، در خلاء اتفاق نیفتاد. این نه آغاز بحران، بلکه یکی از مظاهر آن بود. امروز هر کس به سخنان رهبران قدرتهای بزرگ امپریالیستی گوش بدهد فکر خواهد کرد که آنها مدافعان معصوم صلح و قانونمندی بینالمللی هستند و مراقب حاکمیت کشورها میباشند. اما واقعیت دقیقاً برعکس است.
ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا به طور مکرر و آشکار قوانین بینالمللی را نقض کردهاند. این در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و جاهای دیگر انجام شد. این جنگها و تجاوزات همیشه بهعنوان «عادلانه»، «بشردوستانه»، «ضروری» – یا صرفاً از یاد رفته، مانند یمن – معرفی میشدند، اگرچه دستآویزهایی که برای به راه انداختن آنها به کار میرفت، اوهاماتی عظیم و نتایج آنها تراژدیهای بزرگی بود.
علاوه بر جنگهای کمابیش متعارف، این در عملیات متوالی «جنگ ترکیبی» و براندازی چند وجهی علیه هر کشوری که حاکمیت خود را اعمال میکرد، مانند کوبا، ونزوئلا، بولیوی، ایران، جمهوری دموکراتیک خلق کره و بسیاری دیگر انجام میشد. تخریب سیستماتیک حقوق بینالملل توسط ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا بود که در را به روی بحران اوکرائین باز کرد.
بدیهی است که مداخله نظامی روسیه در اوکرائین ناقض حقوق بینالملل است. اما هیچ کس نمیتواند ادعا کند که روسیه کاری انجام داده است که در طول چندین دهه بارها توسط ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا و متحدانش انجام نشده است.
در برابر ریاکاری بی حد و مروزی که امروز حاکم است باید قاطعانه مقاومت کرد. نه فقط به این دلیل که ریاکاری است، بلکه مهمتر از همه به این دلیل که در پشت آن – و رژه معمول دروغ و تبلیغات – حزب جنگ امپریالیستی قرار دارد، که مدتهاست خود را برای رویارویی با هرکس که تسلیم دستوراتش نشود آماده میکند، و آماده است از هر وسیلهای، از جمله یک جنگ جهانی فاجعهبار، برای دستیابی به اهداف خود، یعنی سلطه جهانی استفاده کند. در دهان رهبران و خدمتگزاران امپریالیسم، سخنرانیها درباره صلح در اوکرائین، استراتژی بالا بردن جنگ را به سطوح جدید و بسیار خطرناکتر پنهان مینمایند.
از پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تا حمله به روسیه
جنگ در اوکرائین صرفاً یک درگیری بین روسیه و اوکرائین نیست. این یک قسمت از برخوردی است که پس از مرحلهای که بوریس یلتسین روسیه را رهبری میکرد [در دهه۱۹۹۰]، تقریباً سه دهه به طول انجامیده است، برخورد بین روسیه سرمایهداری که از ضدانقلاب در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۹۱ پدید آمد و قدرتهای امپریالیستی قدیم، بسرکردگی آمریکا.
در زمان فروپاشی غمانگیز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ایالات متحده و اقمار آن، به جای اینکه برای روسیه جدید سرمایهداری نقشی را به مثابه شریک در نظر بگیرند، با روسیه به مثابه کشوری که باید غارت، و در صورت امکان تجزیه شود رفتار کردند. از جمله دلایل چنین گزینهای تمایل اجتنابناپذیر امپریالیسم به تصاحب ثروت دیگران – حتا بطرزی شدیدتر در کشوری به وسعت و منابع غنی مانند روسیه – و همچنین تمایل به انتقام تاریخی و «مجازات عبرتآموز» کشوری است که وارث نخستین تجربه تاریخی بزرگ از دگرگونی انقلابی جامعه و ساختمان سوسیالیسم است.
هدفِ تصرف ثروت طبیعی عظیم روسیه باعث شد که با مصلحتاندیشی سیاسی «فراموش شود» که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۹۱ ویران شد و دههها تبلیغات خشونتبار ضد شوروی به تبلیغات ضد روسیه تعییر جهت داد.
حمله مستقیم به روسیه سرمایهداری، با توجه به زرادخانه اتمی این کشور که از دوران شوروی به ارث رسیده بود، غیرممکن بود، اما این امر مانع از روند تهاجم تدریجی با هدف فروپاشی روسیه نشد. روسیه در اواسط دهه ۱۹۹۰ به یک نخ آویزان بود.
این فروپاشی تقریبی نه تنها به دلیل تراژدی اجتماعی و اقتصادی عظیمی رخ داد که با پایان سوسیالیسم و نابودی و غارت منابع آن توسط «شوک درمانیهای» امپریالیسم، به پیدایش الیگارشهای بدنام روسیه (و همچنین الیگارشهای اوکرائینی که به غارت آن کشور ادامه میدهند بدون اینکه رسانهها آنها را به یاد آورند)، انجامید. در نهایت، همه آنها توسط الیگارشهای غربی آفریده شدند.
بقای روسیه نیز در نتیجه مداخله سیستماتیک ایالات متحده و سایر قدرتها که چندین جنگ را در قلمروهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق (ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، مولداوی) و در داخل خود روسیه (چچن) تغذیه میکردند، از نخ آویزان بود. از همان ابتدا، امپریالیسم با تهاجم به روسیه به مثابه یک هدف استراتژیک، با حمایت تسلیحاتی و مالی، طرح براندازی را پیش میبرد.
این واقعیت که قدرت روسیه توانسته است این روندهای فروپاشی را متوقف و سپس معکوس نماید و یک روسیه مستقل و مقتدر را ایجاد نماید، «جرم» واقعی است که امپریالیسم «غربی» هرگز پوتین را به خاطر آن نخواهد بخشید.
تهاجم چندجانبه علیه روسیه همچنین در پنج موج گسترش ناتو به کشورهای سوسیالیستی سابق و حتا کشورهای شوروی سابق، همراه با ایجاد پایگاههای نظامی، منابع نظامی و مانورهای نظامی مکرر با مشارکت هزاران سرباز ناتو، هرچه نزدیکتر به مرزهای روسیه تجلی یافت.
به طور همزمان، ایالات متحده توافقنامه های کنترل تسلیحات را رد کرد. در سال ۲۰۱۹، ایالات متحده «پیمان منع موشکهای اتمی میان برد» (INF) را تمدید نکرد، و متعاقب آن، بیانیه رسمی وزارت خارجه اوکرائین حق خود را برای داشتن سلاحهای اتمی اعلام نمود. این قصد توسط رئیسجمهور ولودیمیر زلنسکی در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۲ تکرار شد.
در سال ۱۹۶۲ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی موشکهایی را در کوبای سوسیالیستی، که ایالات متحده یک سال پیش (با نیروهای نیابتی) به آن (در خلیح خوکها) حمله کرده بود، مستقر نمود. ایالات متحده حضور تسلیحات اتمی شوروی در نزدیکی مرزهای خود را غیرقابل قبول دانست و کرۀ زمین را به آستانه جنگ هستهای رساند. اما نصب تسلیحات اتمی حتا نزدیکتر از آن به مسکو [از سوی غرب] به مثابه «آزادی» معرفی میشود.
نقشههای جنگ امپریالیستی
تهاجم محور ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا فقط علیه روسیه نیست. [زبیگنیو] برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده در کتاب خود به نام «صفحه بزرگ شطرنج – برتری آمریکا و الزامات ژئواستراتژیک آن» در سال ۱۹۹۷ توضیح داد که «سه الزام بزرگ ژئواستراتژیک امپریالیستی عبارتند از جلوگیری از تبانی و حفظ وابستگی امنیتی در میان دستنشاندگان، راضی نگه داشتن خراجگزاران و حفاظت از آنها، و جلوگیری از گرد هم آمدن وحشیها (barbarians).» از نظر ابرقدرت امپریالیستی، برای هر ملت و هر کشور فقط دو گزینه وجود دارد: دستنشانده و مطیع شوید، یا مانند وحشیها با شما برخورد میشود.
در طول این سال ها رفتار ددمنشانه با «وحشیهایی» که حاکمیت خود را اعمال میکردند، چه در آمریکای لاتین، خاورمیانه، آسیا، آفریقا یا اروپا، اصل بوده است. در سال ۱۹۹۹، در جریان جنگ ناتو علیه یوگسلاوی، ایالات متحده حتا سفارت چین در بلگراد را بمباران کرد.
اما جهان از حرکت باز نماند. چین، در چهارچوب قوانین اقتصادی بینالمللی که عمدتاً توسط ایالات متحده دیکته میشوند و ساختارهای مالی سلطه جهانی تحت رهبری آن، به یک تولید ناخالص داخلی قابل مقایسه با ایالات متحده دست یافته است و با سرعت بیشتری در حال رشد است، و توانایی توسعه بخشهای فناوری پیشرفته را نشان میدهد.
این بالا آمدن اقتصادی خارقالعاده برای ایالات متحده، که دکترینهای نظامی آن چین را به مثابه دشمن اصلی معرفی میکنند، غیرقابل قبول است و یک تهدید تلقی میشود. محور چین – روسیه، که در اوایل فوریه، زمانی که پوتین از چین بازدید کرد، مجدداً بر آن تأیید شد، برای قدرتهای امپریالیستی قدیم یک کابوس است.
زمانی که سلطه جهانی ایالات متحده بلامنازع بود، ژنرال [پرتغالی] لوریرو دوس سانتوس (General Loureiro dos Santos) هدف ایالات متحده را برای به راه انداختن یک جنگ تمام عیار علیه هر کشور یا گروهی از کشورهایی که «ظرفیت مخالفت با ایالات متحده یا به چالش کشیدن آنرا دارند» فاش کرد (گزارشهای خبری، ۱۳ مارس ۲۰۰۰). آن گزارش گفت «ایالات متحده نیاز به عمل خواهد داشت. این بلافاصله رخ نخواهد داد، اما در ۲۰-۱۵ سال، عملاً اجتنابناپذیر است.»
جنگ جهانی «اجتناب ناپذیر» پیشبینیشده توسط لوریرو دوس سانتوس صرفاً ناشی از وجود کشورهای مستقلی است که با ایالات متحده آمریکا«مخالفند» یا آنرا «به چالش میکشند». ژنرال گفت: «نمیتوانیم فراموش کنیم که پایه همه اینها اختلاف بر سر منابع جهان است.»
ژنرال لوریرو دوس سانتوس، محتملاً با کاربست مفاهیمی که به مثابه یکی از اعضای عالیرتبه نیروهای مسلح ناتو به آنها دسترسی داشت، احتمال اتمی شدن جنگ را پیشبینی کرد (و کم اهمیت جلوه داد) و رویای آسیبناپذیریهای غیرممکن را در سر میپروراند: «اما فناوریهای جدید در حال ظهور هستند. به ویژه در ایالات متحده، که این امکان را فراهم میکنند که عرصههای عملیات را در برابر حملات موشکی دشمن غیرقابل نفوذ نمود. […] باید راههای جدیدی برای جنگ وجود داشته باشد. احتمالاً دیگر سلاحهای کشتار جمعی، به ویژه سلاحهای بیولوژیک، نقش بسیار مهمتری ایفا خواهند کرد. سلاحهای اتمی همچنان سلاحهای بسیار مهمی خواهند بود که میتوانند از قلمرو قدرتهای متوسطی که این فناوریهای جدید را ندارند محافظت نمایند، اما برای قدرتهای بزرگ دیگر مانعی نخواهند بود.»
با توجه به محکومیتهای مصرانه اخیر روسیه و چین در مورد صدها آزمایشگاه بیولوژیک که توسط ایالات متحده آمریکا در سراسر جهان ایجاد و تأمین مالی شدهاند، و بسیاری از آنها در نزدیکی مرزهای این دو کشور قرار دارند، به اشاره به سلاحهای بیولوژیک توجه کنید. و همچنین به این جمله توجه کنید که، با توجه به اینکه سلاحهای اتمی «مانعی برای قدرتهای بزرگ نخواهند بود»، تلویحاً اعتراف میکند که چه کسی به فکر شروع جنگ است.
فاشیسم در اوکرائین … و فراتر از آن
در ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، مجمع عمومی سازمان ملل متحد به قطعنامهای که توسط روسیه ارائه شده بود، رای داد تا «تجلیل از نازیسم، نئونازیسم و دیگر اعمال مشابه را محکوم کند». این طرح با اکثریت قاطع و با ۱۳۰ رای موافق (از جمله کشورهایی که علناً با هم درگیر هستند، مانند اسرائیل و سوریه) به تصویب رسید. تنها دو کشور ایالات متحده و اوکرائین به این قطعنامه رأی منفی دادند. چگونه میتوان اهمیت این واقعیت را انکار کرد؟ کشورهای اتحادیه اروپا (از جمله پرتغال) با تایید بردگی که از آن زمان جهشی کیفی داشته است، از محکومیت نازیسم- فاشیسم خودداری کردند.
امروز انکار یا به حداقل رساندن نفوذ فاشیسم در بالاترین حوزههای قدرت در اوکرائین مُد شده است. این انکار از این واقعیت ناشی نمیشود که فاشیسم اوکرائینی یک داستان تخیلی است. فاشیسم وجود دارد و در نیروهای مسلح آن، که رسماً شبهنظامیان نازی – فاشیست مانند گردان آزوف را در خود جای داده است، جایگاه برجستهای دارد.
همدستان فاشیست در جنگ جهانی دوم و مسئول قتل عامهای عظیم، مانند سمیون باندرا، به قهرمانان ملی اوکرائین مبدل شدهاند. هدف انکار گذشته این است که این واقعیت آزاد دهنده را بپوشانند، که فاشیستهای اوکرائینی متحدین «غرب» در استراتژی سلطه جهانی ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا میباشند، متحدینی که به مثابه نیروهای شوک رژیم و به مثابه گوشت دم توپ در جنگ علیه روسیه مورد نیاز میباشند.
ایالات متحده در بستر جنگ ترکیبی علیه روسیه، در تلاشهای ویژهای در اوکرائین سرمایهگذاری کرده است. این به خاطر عشق به مردم اوکرائین، که رهبران امپریالیست آنها را به اندازه دیگر مردمان تحقیر میکنند نیست، بلکه به این دلیل است که ایالات متحده میخواهد تا آخرین اوکرائینی با روسیه بجنگد.
در سال ۲۰۱۳، ویکتوریا نولند، معاون وزیر امور خارجه ایالات متحده اعتراف کرد که ایالات متحده تا آن زمان ۵ میلیارد دلار برای «حمایت از دموکراسی» در اوکرائین، اختصاص داده بود. اهمیت آن «دموکراسی» با کودتای «میدان» که در ۲۴ فوریه ۲۴، رئیسجمهور منتخب یانوکوویچ را سرنگون کرد، آشکار شد.
جرقه کودتای «میدان»، کشتار معترضان ضددولتی و پلیس بود. رسانههای طرفدار امپریالیست دولت را مقصر دانستند. اما داستان پیچیدهتر است و نشان دهنده تحریکاتی است که توسط تک تیراندازهایی که در بام «هتل اوکرائینا» که تحت کنترل فاشیستهای اوکرائینی مستقر شده بودند، و به دو طرف تیراندازی می کردند، صورت گرفت.
خشونت فاشیستی که پس از کودتای ۲۰۱۴ به راه افتاد بر سرکوب مقاومت مردمی در برابر کودتا در اکثر مناطق روسیزبان کشور (که اکثریت قاطع انتخاباتی را به رئیسجمهور مخلوع داده بود) متمرکز شد.
در اودسا، دست کم ۵۰ نفر پس از حمله گروههای فاشیست به معترضان ضد کودتا و سوزاندن مرکز اتحادیههای کارگری که در آن پناه گرفته بودند، به قتل رسیدند.
در دونباس، مقاومت مردمی جمهوریهای خلق دونیتسک و لوگانسک را اعلام کرد. پاسخ نظامی به وسیله فاشیستهای اوکرائینی رهبری میشد. «توافقنامههای مینسک» در سال ۲۰۱۵، که یک راهحل سیاسی برای حفظ خودمختاری دونباس در درون اوکرائین را در نظر میگفت، پیوسته توسط دولت اوکرائین نادیده گرفته شده است. بدون در نظر گرفتن جنگ در دونباس که در برابر بیتفاوتی رسانههای غربی در طول هشت سال باعث کشته شدن ۱۴۰۰۰ شد، درک آنچه امروز رخ میدهد غیرممکن است.
اتحاد ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا با فاشیسم «غیرطبیعی» نیست. فاشیسم همیشه خشنترین و وحشیانهترین بیان قدرت سرمایه بزرگ بوده است، که در لحظات بحرانی سلطه طبقاتی خود را با زور تحمیل میکند. در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بخش بزرگی از طبقات حاکم کشورهای سرمایهداری اروپا و ایالات متحده، سمپاتی شدیدی نسبت به فاشیسم داشتند.
پس از شکست نازی – فاشیسم در جنگ جهانی دوم، که عمدتاً از برکت اتحاد شوروی بود، امپریالیسم ایالات متحده یک اتحاد جهانی ضد کمونیستی را ترویج کرد که در آن نازی – فاشیستهای شکست خورده نقش برجستهای داشتند. بسیاری از فاشیستهای اوکرائینی برای جنگ (نه همیشه سرد) علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کمونیستها استخدام شدند.
استفاده از ارتشهای تروریستی حقیقی که قادر به انجام وحشیانهترین جنایات هستند، ویژگی همیشگی مداخلات امپریالیسم در چهار گوشه جهان است. در دهه ۱۹۸۰ با کنتراهای نیکاراگوئه، یونیتا [در آنگولا] یا رنامو [در موزامبیک]، مجاهدین افغان یا اخیراً با باندهای بنیادگرا و تروریستی از نوع داعش در لیبی، سوریه، عراق و دیگر کشورها چنین بود. امروز در اوکرائین چنین است.
در زیر روکش «دموکراتیک» قدرت سرمایه بزرگ و امپریالیسم، انگشت همیشه آماده فشار دادن ماشه است. در لحظات بحران حاد، این انگشت فاشیستی بکار گرفته میشود.
مداخله نظامی روسیه
گرچه این درست است که رهبری روسیه، رویدادهای دهههای گذشته را، و نه بدون دلیل، به مثابه یک تهدید مرگبار برای بقای کشور خود میبینید، به همان اندازه این یک واقعیت است که ماهیت طبقاتی قدرت روسیه در عمل نظامی، که امروز دقیقاً هشت سال پس از کودتای ۲۰۱۴ آغاز شد، منعکس است.
روسیه با انتخاب یک عملیات نظامی خارج از قوانین بینالمللی، جایگاه خود را در صحنه بینالمللی تضعیف نموده است. روسیه با تمرکز پاسخ خود بر سطح کاملاً نظامی، و نه بر نقش یا مداخله نیروهای مردمی در قلمرو اوکرائین، بیاعتمادی به مردم را نشان میدهد. با حمله به میراث تاریخی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در به رسمیت شناختن و دفاع از حقوق ملی خلقها – یعنی مردم اوکرائین – به تغذیه اسطوره های ناسیونالیسم فاشیستی اوکرائینی کمک میکند. با مشروعیت بخشیدن مجدد به امپراتوری تزاری، خود را خارج از تاریخ قرار میدهد و پایگاه حمایت داخلی و خارجی خود را محدود میسازد.
این محدودیتها، که وزن آنها در آشکار شدن رویدادها هنوز ارزیابی نشده است، ماهیت سرمایهداری و مفاهیم طبقاتی در روسیه امروز را آشکار مینمایند، اما، مانع از آن نمیشوند که حزب کمونیست پرتغال ایالات متحده، ناتو و اتحادیه اروپا را به مثابه مقصران اصلی وضعیت وخیمی که در اروپای شرقی به وجود آمده است معرفی نکند.
نظم جهانی جدید؟
اما هیستری «غربی» نیز استیصال را منعکس مینماید. استیصال از درک این نکته گرچه این درست است که رهبری روسیه، رویدادهای دهههای گذشته را، و نه بدون دلیل، به مثابه یک تهدید مرگبار برای بقای کشور خود میبینید، به همان اندازه این یک واقعیت است که ماهیت طبقاتی قدرت روسیه در عمل نظامی، که امروز دقیقاً هشت سال پس از کودتای ۲۰۱۴ آغاز شد، منعکس است.
ایالات متحده/ ناتو/ اتحادیه اروپا بر خلاف آنچه که تبلیغات جنگی اعلام میکنند، نه تنها «قویتر و متحدتر از همیشه» نیستند، بلکه (به ویژه اتحادیه اروپا) بحران بیسابقهای را تجربه میکنند. «تحریمهای جهنمی» اعلام شده علیه روسیه خیلی زود محدودیتهای خود را نشان دادند، و به نظر می رسد اقدامات متقابل روسیه (مطالبه روبل برای خرید نفت و همچنین وصلکردن روبل به طلا) مانع از فروپاشی اقتصاد روسیه، که مراکز امپریالیستی آنچنان خواهان آن بودند، شده است.
تحریمها روند تورمی را (که قبلاً خود را نشان میداد) در مراکز سرمایهداری، با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی اجتنابناپذیر تشدید میکنند. این روند اگر ادامه یابد میتواند به نابودی سلطه دلار به مثابه ارز ذخیره بینالمللی و پایان دادن به نظام مالی که غارت ثروتهای کره زمین به وسیله مراکز امپریالیستی بر آن استوار است، منجر شود.
مصادره داراییهای بانک مرکزی و شهروندان روسیه در غرب، به دنبال اقدامات مشابه غارت داراییهای دولتی ونزوئلا، ایران، افغانستان و سایر کشورها، بیاعتمادی عمومی نسبت به اعتبار نظام مالی تحت ایالات متحده را تسریع خواهد کرد.
یک واقعیت بارز بحران کنونی، دشواری است که مراکز امپریالیستی در متحد کردن بسیاری از کشورها، از جمله برخی از بزرگترین کشورها در جهان، با استراتژی خود دارند. علیرغم رایگیری در مجمع عمومی سازمان ملل، کشورهایی که روسیه را تحریم کردند به آمریکای شمالی، اتحادیه اروپا و برخی از نزدیکترین «متحدین» آنها محدود میشوند. کشورهایی مانند چین، هند، پاکستان، برزیل، اندونزی و حتا کشورهای ناتو مانند ترکیه از پیوستن به جنگ تحریمها خودداری کردهاند.
اگر این اظهارات جسورانه به نظر میرسند، «فایننشال تایمز» ۷ آوریل را بخوانید: «شاید به نظر برسد که اکثر جهان در محکومیت جنگ در اوکرائین متحد است، اما گرچه یک ائتلاف به رهبری غرب علیه روسیه وجود دارد، اما هیچ ائتلاف جهانی وجود ندارد. این واقعیت ممکن است پیامدهای مهمی برای آینده مالی بینالمللی داشته باشد زیرا کشورهای جهان به تصمیم دراماتیک ایالات متحده و متحدانش برای مسدود کردن ذخایر ارز خارجی روسیه واکنش نشان میدهند [….].»
«با این حال، ایالات متحده و متحدین آن با مبدل کردن این چنین آشکار دلار به سلاح، در معرض خطر تحریک واکنشی هستند که میتواند ارز ایالات متحده را تضعیف نماید و نظام مالی جهانی را به بلوکهای رقیب تقسیم کند. […] اما اگر در سالهای آینده دور شدن دائمی از دلار وجود داشته باشد، تحریمهای بانک مرکزی روسیه ممکن است نه به مثابه روشی جسورانه و جدید برای اعمال فشار بر حریف، بلکه به مثابه لحظهای که نزول سلطه دلار آغاز شد، تلقی شود.»
چشمانداز برای کارگران و خلقها چیست؟
خطرات برای بشریت واضح میباشند. جنگ به نفع خلقها، که نخستین قربانیان آن هستند، نیست. متوقف نمودن جنگ در اوکرائین فوریت دارد و جلوگیری از گسترش آن حتا از فوریت بیشتری برخوردار است.
حتا اگر بتوان جلوی جنگافروزان را گرفت و از یک فاجعه جلوگیری کرد، در سرتاسر مرکز امپریالیستی، تعرض به استانداردهای زندگی کارگران و خلقها، با دستآویز بحران کنونی، با انحراف منابع عظیم به سمت ماشینهای جنگی و تقویت گرایش اقتدارگرایانه و فاشیستی که هماکنون قابل مشاهده است، تشدید خواهد شد. برنامههایی که مدتهاست وجود دارند (تروئیکا و اقدامات انجام شده به بهانه همهگیری را به یاد بیاورید) اکنون دوباره، در مقیاسی بزرگتر، مورد آزمایش قرار خواهند گرفت.
کمونیستها مانند گذشته این مسئولیت تاریخی را دارند که بدانند چگونه رویدادها را بخوانند و جهتگیریهای منطبق با موقعیت را شناسایی کنند – از تئوری ما، که حاصل تجربیات انباشته شده توسط جنبش کارگری در طول چندین دهه است، به خوبی استفاده نمایند. و درک کنند که هر وضعیت ملموس باید مطابق با تحلیلهای مشخص، متناسب با شرایط، با شناسایی دشمن اصلی و تلاش برای ایجاد بهترین توازن نیروها برای منزوی کردن و مبارزه با آن دشمن اصلی باشد. یک چیز مسلم است: این مبارزه مردم است که میتواند مانند گذشته، تحریککنندگان جنگ امپریالیستی را شکست دهد.
—————————————–
پینویسها:
Brzezinski was National Security Advisor between 1977 and 1981 and the artisan of the policy of arming and legitimizing Islamic fundamentalist terrorism to fight the popular government of Afghanistan in 1979, six months before Soviet troops were sent to that country, as he confessed in 1998 in an interview with Le Nouvel Observateur magazine.
Among the numerous recent references, see the following articles in the Chinese newspaper Global Times:
– U.S. biolabs need exposure and investigation: U.S. scholar
– Chinese FM raises six key questions on U.S. bio labs in Ukraine, demanding truth
– U.S. biolabs unacceptable: Putin
– New evidence shows U.S.-funded biolabs used to attack Donbass, Russia: RT
The systematic censorship introduced in the EU in the aftermath of the war makes it harder to access sources, but here is a detailed fact-finding: “The Buried Maidan Massacre and Its Misrepresentation by the West” in Consortium News.
Among many other sources is U.S. journalist Christopher Simpson’s book, “Blowback: America’s recruitment of Nazis and its effects on the Cold War,” Weidenfeld & Nicolson, 1988.
* این مقاله برای نخستینبار در «o militante»، مجله حزب کمونیست پرتغال منتشر شد. ترجمه انگلیسی آن به وسیله جان کاتالینوتو در روزنامه «جهان کارگران» منتشر شد.
https://mltoday.com/loose-notes-on-the-serious-global-crisis/
https://www.omilitante.pcp.pt/pt/378/Internacional/1894/?tpl=142
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/y9bxvwd4