تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
گزینش و تایپ: ع. سهند
استقلال سياسی، در عين بقاء وابستگی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره، دوامپذير نيست… استقلال سياسی پايگاهی است برای کسب و تأمين استقلال در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی، و برعکس، استقلال در اين عرصهها پايگاه تحکيم استقلال سياسی، تأمين مصونيت آن است. اگر کشوری استقلال سياسی خود را از دست بدهد، قهراً به دنبال آن استقلال خود را در ديگر عرصههای زندگی نيز از دست خواهد داد. و برعکس، اگر در کشوری عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره در معرض رخنه و نفوذ وابستگی قرار گيرند، اين کشور طبعاً استقلال سياسی خود را نيز از دست خواهد داد.
برنامه حزب را بياموزيم
استقلال ملی
بخشی از برنامه حزب تودۀ ايران، که در هفدهمين پلنوم (وسيع) کميته مرکزی حزب تودۀ ايران به تصويب رسيد، به «استقلال ملی» اختصاص يافته است. ما خواهيم کوشيد، در حدودی که در يک مقاله میگنجد، به برخی جوانب مقوله «استقلال ملی» بپردازيم، تا مضمون مواد برنامه حزب در مورد «استقلال ملی» بهتر و ژرفتر معلوم گردد.
مفهوم استقلال ملی
خلقی که بتواند احترام به تماميت ارضی و حق حاکميت خود را تمام و کمال در محدوده کشور خويش تأمين کند، بتواند در سياست خارجی و در سياست داخلی کشور خويش راساً و فارغ از هر گونه تحميل اراده و فشار و نفوذ غرضآلود خارجی تصميم بگيرد، بتواند مصون از رخنه غارتگرانه خارجی، امکانات خود را، به دلخواه خود، در جهت پيشرفت و تکامل به کار گيرد، بتواند مناسبات با ديگر کشورهای جهان را بر مبنای برابری حقوق و سود متقابلاً عادلانه، بر مبنای مصالح و در جهت رشد و ترقی همهجانبه مادی و معنوی کشور خويش برقرار کند، استقلال ملی خود را تأمين کرده است. استقلال ملی شامل استقلال سياسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، استقلال نظامی و استقلال در همه ديگر عرصههای زندگی است. استقلال، يعنی عدم وابستگی، و وابستگی چنان مناسباتی است که امکان تصميمگيری مستقل را در جهت تکامل و تعالی از کشوری توسط کشور و يا کشورهای خارجی سلب کند.
استقلال سياسی- اهرمی برای کسب استقلال همهجانبه
کشور ما، پس از پيروزی انقلاب شکوهمند ۲۲ بهمن، که با قيام يکپارچه خلق زحمتکش زير پرچم اسلام و به رهبری امام خمينی انجام گرفت، استقلال سياسی خود را به دست آورده است. اين دستآوردی بسيار بزرگ و بزرگترين دستآورد انقلاب است. حاکميت در کشور ما، اکنون میتواند و بايد در هر عرصهای و نسبت به حل هر مشکل و مسألهای، بر مبنای منافع و مصالح خلق و کشور ايران، تصميم اتخاذ کند. البته هنوز امپرياليسم جهانی، به سرکردگی آمريکا، مجدانه و با تشبث به همه وسايل ممکن، از جمله به وسيله جادادن عمال خود در دستگاه حاکميت و يا کمک به بقاء و گسترش نفوذ بورژوازی ليبرال، که خواستار احياء مناسبات وابستگی است، در صدد رخنه و اعمال نفوذ در استقلال سياسی کشور ماست، ولی اين ديگر مسألهايست مربوط به وظيفه تحکيم استقلال سياسی، که از سوی حاکميت انقلابی بايد پيگيرانه دنبال و اجرا شود.
استقلال سياسی اهرم نيرومندی است برای کسب استقلال در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره، که هنوز از وابستگی رهايی نيافته اند. بر خلاف استقلال سياسی، نمیتوان استقلال را در ديگر عرصههای زندگی اقتصادی- اجتماعی به طور «ضربتی» به دست آورد. اما با در دست داشتن اهرم نيرومند استقلال سياسی، ما میتوانيم و بايد در راه قطع وابستگی در همه عرصههای زندگی، با اتخاذ سياستی درست، طبق برنامه دقيق مدون، با گامهای استوار پيش رويم و به استقلال تام و تمام، استقلال در همه عرصهها، به استقلال ملی دست يابيم.
در اين جا نکته مهمی را بايد موکداً خاطر نشان کرد: همانطور که استقلال سياسی اهرم و پايگاهی است برای کسب استقلال در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره، کسب استقلال در اين عرصهها نيز باعث استحکام و خللناپذيری استقلال سياسی است. استقلال سياسی، در عين بقاء وابستگی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره، دوامپذير نيست. به نسبتی که عدم وابستگی در اين عرصهها تأمين شود، به همان نسبت استقلال سياسی مستحکمتر، استوارتر و آسيبناپذيرتر خواهد شد. و برعکس، به همان نسبتی که وابستگی در عرصههای نامبرده ژرفتر باشد، به همان نسبت استقلال سياسی در معرض خطر قرار خواهد داشت. چرا؟ برای اين که وابستگی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره آفريننده نيروی اجتماعی- سياسی ضد استقلال و هوادار بقاء و گسترش وابستگی است. مثلاً در عرصه اقتصادی، صاحبان مؤسسات توليدی وابسته، صاحبان صنايع مونتاژ، همه سرمايهدارانی که سرمايههای آنها با سرمايههای انحصارات امپرياليستی «مخلوط» است و يا سرمايههای آنها در پيوند با سرمايههای انحصارات امپرياليستی «کار» میکند، خواستار نفوذ و حتا سلطه سياسی امپرياليسم در کشور خويشند، چون که با چنين نفوذ و سلطهای دوام غارتگری آنها، که بخشی از غارتگری انحصارات امپرياليستی است، تأمين میشود. به همين دليل، مبرمترين وظيفه انقلابی حاکميت انقلابی و مؤثرترين وسيله شکستن کمر نيروی ضد انقلابی در کشور ما، لغو بزرگ سرمايهداری وابسته و بزرگ مالکی، پيشرفت در جهت لغو وابستگیهای اقتصادی، فرهنگی، نظامی است. فقط بدين وسيله است که میتوان خطر ضد انقلاب را به طور عمده برطرف ساخت، زحمتکشان را هر چه بيشتر، در صفوف هر چه فشردهتر، به سود انقلاب بسيج کرد، انقلاب را حفظ، تثبيت و تحکيم کرد و سرانجام آسيبناپذير ساخت.
استقلال سياسی پايگاهی است برای کسب و تأمين استقلال در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی، و برعکس، استقلال در اين عرصهها پايگاه تحکيم استقلال سياسی، تأمين مصونيت آن است. اگر کشوری استقلال سياسی خود را از دست بدهد، قهراً به دنبال آن استقلال خود را در ديگر عرصههای زندگی نيز از دست خواهد داد. و برعکس، اگر در کشوری عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره در معرض رخنه و نفوذ وابستگی قرار گيرند، اين کشور طبعاً استقلال سياسی خود را نيز از دست خواهد داد.
به همين دليل امپرياليسم، برای استقرار سلطه خود، برای وابسته ساختن ديگر کشورها و غارت آنها، يا ابتدا قدرت سياسی را در اين کشورها، از جمله به وسيله کودتا به چنگ میآورد، و سپس به وسيله قدرت سياسی همه شئون اين کشور را وابسته به خود میکند و کشور را به ميدان چپاول خود بدل میسازد، و يا ابتدا در اقتصاد، در فرهنگ، در نيروهای مسلح و در ديگر شئون حاکميت سياسی رخنه میکند و سپس به سوی حاکميت سياسی میخزد و آن را به چنگ میآورد. فرق سيستم استعمار کهن با استعمار نوين، به طور عمده، اينست که در سيستم کهن استعماری، ابتدا قدرت حاکمه سياسی از سوی دولتهای امپرياليستی به قهر تصرف میشد و سپس همه عرصههای اقتصادی- اجتماعی کشور مستعمره زير سلطه غارتگرانه و مخرب دولت استعمارگر قرار میگرفت. ولی در سيستم استعمارنوين، معمولاً، ابتدا انحصارها و دولتهای امپرياليستی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره نفوذ میکنند و سپس به کمک اين نفوذ، قدرت سياسی را نيز در کشور نواستعمارزده تصرف میکنند. گفتيم «معمولاً»، زيرا هماکنون نيز امپرياليسم شيوه تصرف «ضربتی» (کودتايی) قدرت سياسی را رها نکرده است، منتها اين کودتا ظاهراً به وسيله عمال «بومی» امپرياليسم انجام میگيرد، تا به اصطلاح ظاهر استقلال سياسی کشور نواستعمارزده حفظ شود.
نظريات غلط دربارۀ عدم وابستگی
مجموعه نظرياتی که به غلط و يا به غرض در مورد استقلال و عدم وابستگی بيان گرديده و يا بيان میگردند، منجر به اين نتيجهگيری واحد میشوند که: دستيابی به عدم وابستگی و کسب استقلال ممکن نيست.
مثلاً میگويند: داد و ستد با ديگر کشورها مظهری است از نيازمندی به ديگر کشورها و نيازمندی به ديگر کشورها، يعنی وابستگی. میگويند: هر گونه رابطه با ديگر کشورها در زمينههای علوم و فنون ناشی از نيازمندی است، پس وابستگی است. میگويند: تا کشوری به طور مطلق و در همۀ زمينهها و شئون زندگی خودکفا نشود، وابسته خواهد بود. میگويند: همه کشورها به يکديگر وابسته اند، زيرا نيازمند يکديگرند و بنابراين مستقل نيستند و نمیتوانند باشند. میگويند: کشورهای تواناتر کشورهای کمتوانتر را وابسته به خود میکنند، چون اين کشورهای کمتوانتر قهراً و طبعاً مجبور به قبول وابستگی هستند. میگويند: دو کشور، آمريکا و شوروی، همه ديگر کشورهای جهان را به خود وابسته ساخته اند، چون تواناترين قدرتهای جهانند. میگويند: اين دو «ابر قدرت» نيز به هم وابسته هستند، چون لااقل مجبورند بخشی از درآمد ملی خود را، در ارتباط با دفع خطر ديگری، صرف امور نظامی کنند.
همه اين نظريات مغلطه و سفسطه است. و هدف سياسی آن صاف کردن جاده رسوخ نواستعماری از سوی کشورهای امپرياليستی، زمينهسازی برای پذيرش وابستگی از سوی خلقهای کشورهای «جهان سوم» است. اگر امکان رهايی از وابستگی برای هيچ کشوری ممکن نباشد، طبعاً مبارزه در راه استقلال، مبارزهای بیمعنا، بیمحتوا و بیهدف خواهد بود. در نتيجه، از چنين مبارزه بيهودهای بايد دست کشيد و به وابستگی، که امری است محتوم، گردن نهاد. امپرياليسم جهانخوار چه شگردهايی برای تسهيل اجرای سياست سلطهگرانه و غارتگرانه خود، در چنته تبليغاتی دارد!
داد و ستد با ديگر کشورها مظهری است از نيازمندی، ولی اگر اين نيازمندی از طريق داد و ستد برابر حقوق و سود متقابلاً عادلانه رفع گردد، دليل وابستگی نيست. فقط آن داد و ستدی بيانگر و يا موجد وابستگی است، که بر مبنای نابرابر و غارتگرانه، نه برای رفع نيازمندی، بلکه برای ايجاد نيازمندی باشد، نه برای تقويت قدرت توليد داخلی، بلکه برای تضعيف آن باشد.
برقراری رابطه با ديگر کشورها در زمينههای علوم و فنون ناشی از نيازمندی است، ولی اگر اين رابطه چنان برقرار شود که آن نيازمندی رفع گردد، اين رابطه وابستگی نيست. هر کشور مستقلی، تا جايی که میتواند و در هر رشتهای که میتواند، بايد در جهت خودکفايی و بینيازی حرکت کند. ولی خودکفايی مطلق در همه رشتهها برای هيچ کشوری ممکن نيست.
مثلاً کشور ما میتواند و بايد در رشتههای صنايع و توليد نفت و مشتقات آن، در رشته صنايع و توليد چدن و آهن و پولاد، در رشته صنايع توليد مس خودکفا گردد، ولی نمیتواند در رشته صنايع هواپيماسازی به اين زودیها خودکفا شود. هزينههای فوقالعاده گزاف از يک سو و شتاب انقلاب علمی و فنی، که باعث میشود فقط در مدت ٧ سال آخرين مدل مدرنترين هواپيماها «کهنه» شود، به ما امکان نخواهد داد که به اين زودیها بتوانيم در اين رشته خودکفا شويم. ما میتوانيم و ناگزير بايد هواپيما خريداری کنيم، و اگر اين خريد مقيد به هيچگونه قيد و شرط سياسی – اقتصادی – نظامی نباشد، وابستگی نخواهد بود.
همه کشورها، تا حدود معين و در رشتههای معين، به يکديگر نيازمندند. ولی برقراری مناسبات برای رفع اين نيازمندیها فقط زمانی مظهر وابستگی است که بر مبنای نابرابری حقوق، به سود يک طرف و به زيان طرف ديگر، بر مبنای سلطهجويی و سلطهپذيری باشد.
اين حکم کلی، تماماً غلط است که هر کشور تواناتری در صدد وابسته ساختن هر کشور کمتوانتری است. اين هدف کشورهای امپرياليستی است و نه کشورهای سوسياليستی. کشورهای امپرياليستی، ديگر کشورها را وابسته میخواهند، چون که دوام امپرياليسم مستلزم غارت منابع ثروت طبيعی و حاصل رنج زحمتکشان ديگر کشورها است. بدون اين غارتگری نظام سرمايهداری امپرياليستی نمیتواند به موجوديت خود ادامه دهد. کشورهای سوسياليستی، برعکس، ديگر کشورها را مستقل میخواهند، زيرا استقلال آنها باعث زوال نظام سرمايهداری امپرياليستی است، زيرا برقرای مناسبات برابر حقوق و متقابلاً سودمند بين تمام کشورهای جهان، به سود کشورهای سوسياليستی است. اين که کشوری سوسياليستی و يا غيرسوسياليستی برای دفاع از تماميت ارضی و استقلال خود در برابر تجاوز امپرياليسم، مبادرت به تدارک نيروی تدافعی متناسب میکند، علامت وابستگی نيست، برعکس، علامت کوششی ضرور برای حفظ استقلال و صلحی است که در سايه آن میتوان به روند تکامل و پيشرفت، مصون از تعرض امپرياليسم، ادامه داد.
استقلال و شعار «نه شرقی، نه غربی»
شعار «نه شرقی، نه غربی»، که در کشور ما، عنوان و رايج شده، ناگفته پيداست، شعار «جغرافيايی» نيست، شعار سياسی است، بيانگر ضرورت اتخاذ و اجرای چنان سياستی است که کشور ما را به «شرق» (کشورهای سوسياليستی) و به «غرب» (کشورهای امپرياليستی) وابسته نکند، چنان سياستی که استقلال کشور ما را در همه عرصهها و شئون زندگی کسب و تأمين و تثبيت و تحکيم کند.
حزب تودۀ ايران با چنين مضمونی شعار «نه شرقی، نه غربی» را مانند همه ديگر نمايندگان سياسی نيروهای اجتماعی استقلالطلب مورد تأييد قرار میدهد و اجرای کامل آن را خواستار است. اجرای اين سياست به صورت برقراری مناسبات با ديگر کشورها، بر مبانی احترام متقابل به تماميت ارضی و حق حاکميت، برابری کامل حقوق و سود و صرفه متقابل عادلانه، امکانپذير است. اجرای اين سياست در عمل باعث خواهد شد که کشورهای امپرياليستی ديگر نتوانند مناسبات نابرابر و سودجويانه و غارتگرانه، مناسبات تواستعمارگرانه بر ما تحميل کنند، و نيز باعث خواهد شد که مناسبات ما با کشورهای سوسياليستی و نيز با کشورهای مستقل «جهان سوم»، که آنها نيز خواستار برقراری مناسبات بر مبنای اجترام متقابل به تماميت ارضی و حق حاکميت و برابری حقوق و سود متقابلاً عادلانه هستند، گسترش يابد.
اما همگی نيروهای اجتماعی و سياسی که امروز در کشور ما فعاليت میکنند، خواستار اجرای شعار «نه شرقی، نه غربی»، به عنوان شعاری بيانگر سياستی استقلالطلبانه، نيستند، به ويژه نمايندگان سياسی سرمايهداری ليبرال ايران سعی دارند که اين شعار را به معنای سياست «موازنه منفی» وانمود سازند، که مضمون آن گويا «دوری يکسان» از «شرق و غرب»، يعنی از کشورهای سوسياليستی و کشورهای امپرياليستی است، ضمن اين که میدانند «دوری يکسان» از مجموعه کشورهای سوسياليستی و امپرياليستی، يعنی از مجموعه کشورهای رشديافته، برای کشوری نظير کشور ما نه ممکن است و نه مفيد. در نتيجه، هدف اينان، از گنجاندن مضمون «دوری يکسان» از «شرق و غرب» در شعار «نه شرقی، نه غربی»، جلوگيری از برقراری مناسبات با کشورهای سوسياليستی است. تا بدين وسيله کشور ما ناگزير به برقراری مناسبات با کشورهای امپرياليستی گردد، راه برقراری مناسبات نابرابر و استقلالشکن با کشورهای امپرياليستی هموار گردد. در عمل نيز اين نيت و هدف سرمايهداری ليبرال ايران مشهود است. هر گاه مناسباتی با کشورهای سوسياليستی، به ويژه با اتحاد شوروی، از سوی کشور ما برقرار شود، هر چند بر مبنای برابری حقوق و سود متقابلاً عادلانه و حتا بيشتر به سود ما باشد، فرياد برمیآورند که بخش «نه شرقی» شعار «نه شرقی، نه غربی» نقض شد! ولی در مورد حفظ و يا گسترش مناسبات نابرابر با کشورهای امپرياليستی يا سکوت میکنند، يا تاييد میکنند و يا با کوشش گستاخانه آنها برای توسعه اين مناسبات روبور هستيم، زيرا از نظر آنها، بدون چنين مناسباتی، کشور ما «منزوی» میشود!
شعار «نه شرقی، نه غربی» هماکنون چگونه اجرا میشود؟ با در نظر گرفتن عدم تعادل واردات کالا از «غرب» و از «شرق»، به سود «غرب»، مسافرت به کشورهای غربی، که در چارچوب محدوديتهای ناشی از جنگ و صرفهچويی در ارز عملاً آزاد است، ولی مسافرت به کشورهای «شرقی» عملاً ممنوع، تعداد دانشجويان ايرانی در کشورهای غربی، که بالغ بر صدهزار نفرند و در کشورهای «شرقی» ناچيز، خلاصه با در نظر گرفتن وسعت ميدان مناسبات کشور ما در عرصههای مختلف با کشورهای «غربی» و با کشورهای «شرقی»، پاسخ روشن به اين پرسش آسان است: شعار «نه شرقی، نه غربی» در حال حاضر عملاً به صورتی اجرا میشود که خطر حفظ و گسترش مناسیات نابرابر با کشورهای امپرياليستی، که به زيان مصالح و منافع کشور ما است، از يک سو، و خطر حفظ محدوديت در مناسبات برابر حقوق و متقابلاً سودمند که به سود مصالح و منافع کشور ماست، از سوی ديگر را در بر دارد.
شعار «نه شرقی، نه غربی»، به معنای سياستی که بايد به کمک استقلال به دست آمده سياسی، بتواند کشور را به سوی کسب و تأمين و تحکيم و تثبيت استقلال در ديگر عرصههای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غيره فعالانه هدايت کند، سياستی که مناسبات با ديگر کشورها را، اعم از «غربی» و «شرقی»، قطع نظر از نظام سياسی- اجتماعی – اقتصادی آنها، بر مبانی احترام به تماميت ارضی و حق حاکميت، برابری حقوق و سود و صرفه متقابلاً عادلانه، برقرار نمايد، بايد اجرا گردد و نه به صورت سياستی که انقلاب و جمهوری اسلامی ايران را از کشورهای سوسياليستی دوست جدا نگاه دارد و يا جدا کند و در عين حال «پنجره» بازگشت امپرياليسم را به کشور ما باز نگاه دارد و يا بگشايد.
خلاصه کنيم: استقلال ملی، يعنی استقلال همهجانبه کشور ما در تمام عرصههای زندگی، مهمترين هدف انقلاب و جمهوری اسلامی ايران است. استقلال سياسی، به عنوان بزرگترين دستآورد انقلاب ۲۲ بهمن، با واژگون شدن حکومت طاغوت و برقراری نظام جمهوری اسلامی ايران به دست آمده است. از استقلال سياسی بايد به مثابه اهرم نيرومندی برای کسب استقلال در همه ديگر عرصهها (که امری است ممکن و لازم) از طريق برقراری مناسبات با ديگر کشورها، بر مبانی احترام متقابل به تماميت ارضی و حق حاکميت، برابری کامل حقوق و سود متقابلاً عادلانه، در جهت رشد و پيشرفت و تکامل جمهوری اسلامی ايران، استفاده کرد.
***
به خوانندگان اين مقاله توصيه میکنيم که برای احاطه بيشتر به مقوله «استقلال» به مقالههايی که در توضيح همين مقوله، در شمارههای ٣۹١، ۴١۶، ۴۲۴ «نامه مردم» چاپ شده اند، مراجعه کنند.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/58zss32b