گزارش جلسه پرسش و پاسخ رفیق شهید محمد نجیب‌الله با نمایندگان خبرگزاری‌های جهان در حاشیه نهمین نشست جنبش عدم تعهد در بلگراد در سپتامبر ۱۹۸۹. شخصیت انقلابی، و احاطه کامل نجیب‌الله بر مسائل ملی و بین‌المللی، و ابتکار مردمی و میهنی او برای حل مسأله افغانستان از طریق تشکیل یک دولت فراگیر، خارق‌العاده و تحسین برانگیز است‌. پاسخ او به پرسش مداخله‌جویانه نماینده خبرگزاری جمهوری اسلامی در دقیقه ۶ گزارش، و اشاره او به مداخله پاکستان و ایران در امور داخلی دولت حزب دمکراتیک خلق افغانستان، از جمله برجسته‌ترین بخش‌های این سند تاریخی است. این سند به تنهایی رویزیونیسم تاریخی را که برخی از سایت‌ها در انکار فاکت‌های تاریخی چهل سال گذشته افغانستان به راه انداخته‌اند، بر ملا می‌نماید.

 

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

 

سایت «۱۰مهر» در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، گزارش نمایشی «گفت‌وگو با دکتر مصطفی دانش در مورد رویدادهای اخیر افغانستان» را منتشر کرده است. بررسی کامل مطالب ضد و نقیضی که در این گزارش مطرح شده است را به پس از انتشار بخش دوم این «گفت‌و‌گو» موکول می‌کنیم. در اینجا، توجه را به دو محک، مقاله زیر از جان پیگلر و پرسش و پاسخ زنده یاد نجیب‌الله در بالا جلب می‌نماییم.

***

منبع: دمکراسی مردم، نشریه حزب کمونیست هند (مارکسیست)
۵ سپتامبر ۲۰۲۱

نویسنده: جان پیلگر

 

افغانستان، بازی بزرگ ویران‌سازی کشورها

 

در حالی که سونامی اشک تمساح سیاستمداران غربی را در بر می‌گیرد، تاریخ سرکوب می‌شود. بیش از یک نسل پیش، افغانستان آزادی خود را به دست آورد، آزادی که ایالات متحده، انگلیس و «متحدین» آن‌ها آن را نابود کردند.

در سال ۱۹۷۸، یک جنبش رهایی‌بخش تحت رهبری حزب دمکراتیک خلق افغانستان دیکتاتوری محمد داوود، پسر عموی ظاهر شاه را سرنگون کرد. این یک انقلاب فوق‌العاده مردمی بود که موجب تعجب انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها شد.

«نیویورک تایمز» گزارش داد روزنامه‌نگاران خارجی در کابل از دیدن این‌که «تقریباً هر افغانی که آن‌ها با او مصاحبه کردند گفت از کوتاه خوشحال است» متعجب شدند. «وال استریت ژورنال» گزارش داد که «۱۵۰ هزار نفر… به افتخار پرچم جدید راه‌پیمایی کردند… شرکت‌کنندگان واقعاً شوق‌زده به نظر می‌رسیدند.»

«واشنگتن پست» گزارش داد که «وفاداری افغان‌ها به دولت را به سختی می‌توان زیر سؤال برد.» دولت سکولار، مدرنیست و، تا حدی سوسیالیست، یک برنامه اصلاحات آرمان‌گرایانه را که شامل حقوق برابر برای زنان و اقلیت‌ها می‌شد اعلام کرد. زندانیان سیاسی آزاد شدند و پرونده‌های پلیس در ملاء عام آتش زده شد.

در دوران سلطنت ، متوسط عمر ۳۵ سال بود؛ از هر سه کودک یک نفر در خردسالی می‌مرد. ۹۰ درصد مردم بی سواد بودند. دولت جدید مراقبت‌های پزشکی رایگان را معرفی کرد. کارزار سوادآموزی گسترده آغاز شد.

برای زنان، دستاوردها بی‌سابقه بود؛ تا اواخر دهه ۱۹۸۰، نیمی از دانشجویان دانشگاه‌ها دختر بودند، و زنان ۴۰ درصد پزشکان افغانستان را تشکیل می‌دادند، ۷۰ درصد آموزگاران و ۳۰ درصد کارمندان افغانستان زن بودند.

تغییرات چنان بنیادی بود که در خاطره کسانی که از آن سود بردند زنده است. سایرا نورانی، جراح زنی که در سال ۲۰۰۱ از افغانستان فرار کرد، به یاد می‌آورد: «هر دختر می‌توانست وارد دبیرستان و دانشگاه بشود. ما می‌توانستیم هر جا که می‌خواستیم برویم و هر چه دوست داشتیم بپوشیم … ما به کافه می‌رفتیم و روز جمعه برای دیدن آخرین فیلم‌های هندی به سینما می‌رفتیم … زمانی که مجاهدین پیروز شدند همه چیز خراب شد… این‌ها افرادی بودند که غرب از آن‌ها حمایت می‌کرد.»

برای ایالات متحده، مشکل با حزب دمکراتیک خلق افغانستان این بود که به وسیله اتحاد شوروی حمایت می‌شد. اما هرگز آنطور که در غرب گفته می‌شد «دست‌نشانده» نبود، و یا آنطور که مطبوعات آمریکایی و انگلیسی در آن زمان ادعا کردند کودتا علیه سلطنت «از جانب شوروی حمایت» نشد.

سایروس ونس وزیر امور خارجه رییس‌جمهور جیمی کارتر بعدها در خاطرات خود نوشت: «ما هیچ مدرکی مبنی بر دخالت شوروی در کودتا نداشتیم.»

در همان دولت، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر بود، یک لهستانی مهاجر و ضدکمونیست و یک افراط‌گرای اخلاقی که نفوذ دائم وی بر روسای جمهور آمریکا تنها با مرگ وی در سال ۲۰۱۷ به پایان رسید.

در ۳ ژوئیه ۱۹۷۹، بدون اطلاع مردم و کنگره آمریکا، کارتر مجوز یک برنامه ۵۰۰ میلیون دلاری «عملیات مخفی» برای سرنگون کردن نخستین دولت سکولار، مترقی افغانستان را صادر کرد. «سیا» نام رمز «عملیات گردباد» را برای این انتخاب کرد.

این ۵۰۰ میلیون دلار، گروهی از متعصبین قبیله‌ای و مذهبی معروف به مجاهدین را خرید و مسلح کرد. باب وودوارد خبرنگار «واشنگتن پست» در تاریخ نیمه- رسمی خود نوشت که «سیا» تنها در یک مورد ۷۰ میلیون دلار رشوه داد. او ملاقات بین مأمور «سیا» به نام «گری» و یک جنگ‌سالار به نام «امنیت ملی» را توصیف می‌کند:

«گری یک بسته پول نقد را روی میز گذاشت: ۵۰۰ هزار دلار در ستونی به ارتفاع یک فوت از اسکناس‌های ۱۰۰ دلاری. او معتقد بود که این مبلغ از ۲۰۰ هزار دلار معمول چشم‌گیرتر خواهد بود، بهترین راه برای گفتن این‌که ما اینجا هستیم، جدی هستیم، این پول است، می‌دانیم به آن نیازدارید… گری به زودی از مقر سیا ۱۰ میلیون دلار درخواست و آن را دریافت کرد.»

ارتش سری آمریکا که از سراسر جهان اسلام بسیج شده بود، در اردوگاه‌هایی در پاکستان به وسیله «اطلاعات پاکستان»، «سیا» و «ام.آی.۶» اداره می‌شد. دیگران در یک «آموزشگاه اسلامی» در بروکلین نیویورک در نزدیکی برج‌های دوقلو بکار گرفته شدند. یکی از آن‌ها یک مهندس سعودی به نام اسامه بن لادن بود.

هدف گسترش بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی و بی‌ثبات‌سازی و در نهایت نابودی اتحاد جماهیر شوروی بود.

در اوت ۱۹۷۹، سفارت ایالات متحده در کابل گزارش داد که «علی‌رغم هرگونه عقب‌گردی که برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی آتی در افغانستان داشته باشد، منافع بزرگ‌تر ایالات متحده … با از بین رفتن دولت حزب دمکراتیک خلق افغانستان تأمین خواهد شد.»

کلمات بالا را که من مورب کرده‌ام یک‌بار دیگر بخوانید. اغلب چنین قصد خبیثانه‌ای به وضوح بیان نمی‌شود. ایالات متحده می‌گفت دولت واقعاً مترقی افغانستان و حقوق زنان افغان به دَرَک.

شش ماه بعد، اتحاد جماهیر شوروی در واکنش به تهدید جهادیون خلق‌شده به وسیله آمریکا در مرزهای خود، حرکت مرگبار خود به درون افغانستان را انچام داد. مجاهدین مسلح به موشک‌های استینگر که توسط «سیا» تأمین و به وسیله مارگارت تاچر به عنوان «مبارزان آزادی» تحسین می‌شدند ، سرانجام ارتش سرخ را از افغانستان بیرون کردند.

مجاهدینی که خود را «ائتلاف شمال» می‌نامیدند تحت سلطه جنگ‌سالارانی قرار داشتند که تجارت هروئین را کنترل می‌کردند و زنان روستایی را آزار می‌دادند. طالبان جناح پاک‌دین‌هایی‌ بود که سیاه می‌پوشیدند و راهزنی، تجاوز و قتل را مجازات می‌کردند اما زنان را از زندگی عمومی منع می‌نمودند.

در دهه ۱۹۸۰، من با «انجمن انقلابی زنان افغانستان» موسوم به «راوا»، که تلاش می‌کرد جهان را از رنج زنان افغان آگاه کند، تماس گرفتم. آن‌ها در زمان طالبان دوربین‌هایی را زیر برقع خود پنهان می‌کردند تا شواهدی از جنایات را تهیه کنند، و همین کار را برای افشای وحشیگری مجاهدین مورد حمایت غرب انجام می‌دادند. مارینا از «راوا» به من گفت: «ما ویدئوها را به همه گروه‌های رسانه‌ای بزرگ بردیم، اما آن‌ها نمی‌خواستند بدانند…»

در سال ۱۹۹۶، دولت روشن‌ فکر حزب دمکراتیک خلق افغانستان سرنگون شد. نجیب‌الله نخست‌وزیر، برای درخواست کمک به سازمان ملل رفته بود. در بازگشت، او از تیر چراغ برق حلق‌آویز شد.

لرد کرزون در سال ۱۸۹۸ گفت: «من اعتراف می کنم که (کشورها) مهره‌های روی یک صفحه شطرنج هستند»، که بر روی آن یک بازی بزرگ برای سلطه بر جهان انجام می‌شود.

نایب‌السلطنه هند بطور مشخص به افغانستان اشاره می‌کرد. یک قرن بعد، نخست‌وزیر تونی بلر از کلمات کمی متفاوت استفاده کرد.

وی پس از ۱۱ سپنامبر گفت: «این لحظه‌ای است که باید از آن بهره‌برداری کامل کرد.»

لوله شکل‌نما (کِلایدِسکوپ) تکان داده شده است. قطعات در حال جابجایی هستند. آن‌ها به زودی دوباره ساکن خواهند شد. پیش از آن‌که آن‌ها دوباره ساکن شوند، بیایید به جهان اطراف خود نظم نوینی بدهیم.

وی در مورد افغانستان افزود: «ما تا برای (تصمین) برون‌رفت از فقری که هستی تیره‌‌بخت شما است راهی پیدا نکنیم، دست برنخواهیم داشت.»

بلر کلمات مربی خود، رئیس‌جمهور جورج دبلیو بوش را، که از کاخ سفیدخطاب به قربانیان بمب‌ها صحت کرد تکرار نمود: «مردم ستم‌دیده افغانستان سخاوتمندی آمریکا را خواهند دید. ما در حالی که هدف‌های نظامی را بمباران می‌کنیم، برای گرسنگان و رنج‌دیدگان نیز غذا، دارو و لوازم مورد نیاز پرتاب خواهیم کرد…»

تقریباً همه کلمات دروغ بود. اعلام نگرانی آن‌ها توهمی بی‌رحمانه بود زیرا وحشی‌گری امپریالیستی «ما» در غرب به ندرت چنین چیزی را به رسمیت می‌شناسد.

در سال ۲۰۰۱، افغانستان دچار مصیبت شد و به کاروان‌های امدادرسانی از پاکستان وابسته بود. همانطور که روزنامه‌نگار جاناتان استیل گزارش داد، این حمله به طور غیرمستقیم باعث مرگ حدود ۲۰ هزار نفر شد، زیرا تأمین مواد مورد نیاز قربانیان خشکسالی متوقف شد و مردم خانه‌های خود را ترک کردند.

هجده ماه بعد، من بمب‌های خوشه‌ای منفجر نشده آمریکایی را در زیر آوار کابل دیدم که اغلب با بسته‌های زرد امداد که از هوا پرتاب شده بود اشتباه گرفته می‌شد. آن‌ها اعضای بدن کودکان گرسنه در جستجوی خوراکی را منفجر می‌کردند.

در روستای بی‌بی مارو، زنی به نام اوریفا را دیدم که بر سر مزار شوهرش، گل احمد که قالیباف بود، و هفت نفر دیگر از اعضای خانواده‌اش، از جمله شش کودک، و دو کودک همسایه، زانو زده است.

یک هواپیمای جنگنده اف-۱۶ در آسمان آبی ظاهر شده بود و یک بمب «ام.ک» ۸۲ هزار پوندی را بر روی خانه خشتی و کاهی اوریفا انداخته بود. اوریفا در آن زمان در خانه نبود. او زمانی که بازگشت، اعضای بدن‌ها را جمع کرد.

چند ماه بعد، یک گروه آمریکایی از کابل آمد و به او یک پاکت حاوی پانزده اسکناس داد: مجموعاً ۱۵ دلار. او گفت « دو دلار برای هر یک از خانواده من که کشته شدند.»

حمله به افغانستان یک تقلب بود. پس از ۱۱سپتامبر، طالبان سعی کرد از اسامه بن لادن فاصله بگیرد. آن‌ها از بسیاری جهات مشتری آمریکا بودند و دولت بیل کلینتون با آن‌ها یک سری معاملات محرمانه انجام داده بود تا اجازه ساختن خط لوله انتقال گاز طبیعی به ارزش ۳ میلیارد دلار توسط یک کنسرسیوم شرکت‌ نفتی آمریکایی را به دست آورد.

با سّریت بسیار بالا، رهبران طالبان به ایالات متحده دعوت شده بودند و مدیر کل شرکت «یونوکال» در قصر خود در تگزاس، و «سیا» در مقر آن در ویرجینیا از آن‌ها استقبال و پذیرایی کردند. یکی از معامله‌گران دیک چینی بود، که بعداً معاون رییس‌جمهور جورج دبلیو بوش شد.

در سال ۲۰۱۰، من در واشنگتن بودم و قرار گذاشتم با مغز متفکر عصر جدید رنج افغانستان، با زبیگنیو برژینسکی مصاحبه کنم. من از زندگی‌نامه خود او این را نقل کردم که در آن اعتراف کرد که طرح بزرگ او برای کشاندن شوروی به افغانستان «تعدادی مسلمان عصیان‌زده» بوجود آورده است.

پرسیدم: «آیا پشیمان هستید؟»

پشیمان! چه پشیمانی؟

هنگامی که صحنه‌های کنونی وحشت‌زدگی را در فرودگاه کابل می‌بینیم و به روزنامه‌نگاران و ژنرال‌هایی گوش می‌دهیم که در استودیوهای تلویزیونی دوردست برای خروج «حفاظت ما» زاری می‌کنند، آیا وقت آن نیست که به حقیقت گذشته توجه کنیم تا این همه رنج هرگز دوباره رخ ندهد؟

برگرفته از: «مینت پرس نیوز»
۲۴ اوت ۲۰۲۱

https://peoplesdemocracy.in/2021/0905_pd/afghanistan-great-game-smashing-countries

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2dhfjazs