«منازعه جاری، نبرد بر سر این است که چه کسی در اروپای شرقی اعمال نفوذ میکند: آلمانها یا روسها. این جنگ قدرت منجر به تشدید درگیری اوکرایین شد، درگیری که بطور قطع به نفع طرف آلمانی/اروپایی یا غربی سرانجام نیافته است، و خود این، تمایل به افزایش فشار نظامی بر روسیه را افزایش میدهد. این خود را در نقش رهبری ارتش آلمان در ایجاد سر نیزه ناتو و استقرار نیروهای ناتو در شرق اروپا نشان میدهد. در این منازعه با روسیه، ناتو متحد ایدهآل برای حکومت آلمان است، زیرا به وزنه نظامی ایالات متحده دسترسی پیدا میکند… و بهاصطلاح بیطرفی اتریش یا کشورهای شمال اروپا و همچنین ایرلند، فنلاند و سوئد فاقد ارزش است. بیطرفی واقعاً متعلق به گذشته است. امپریالیسم اروپایی در حال پیشروی است و برای جنگ آماده میشود. مبارزه ضدامپریالیستی باید از تجمع خزنده تسلیحات در منطقه اروپا جلوگیری کند.» [تاریخ این تحلیل، حدود یک سال و نیم پیش از آغاز جنگ اوکرایین است – عدالت] برای اصل این سخنرانی به نشانی زیر مراجعه نمایید:
http://www.gegen-den-hauptfeind.de/
***
تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: نیوز کلیک
نویسنده: فرانزیسکا کلاینر
۱۲ اکتبر ۲۰۲۰
امپریالیسم آلمان و جاهطلبیهای اروپایی فراتر از ناتو
در کنفرانس «تضادهای درون کشورهای امپریالیستی و خطر جنگ»، یورگ کرونور، روزنامهنگار و سردبیر «سیاست خارجی آلمان» درباره امپریالیسم آلمان و جاهطلبیهای نظامی آن سخنرانی کرد. این گزیدهای از آن سخنرانی است.
در این گزیده، دیدگاههای او درباره نحوه عملکرد امپریالیسم آلمان در اتحاد ناتو و در اروپا ارائه میشود. او همچنین درباره (همکاری ساختاریافته دائمی- پسکو») (Permanent Structured Cooperation – PESCO) صحبت میکند.
ارتش آلمان (بوندسور) قادر به پشتیبانی از ماموریتهای نظامی است، اما بسیار ضعیف میباشد و تجربه عملی بسیار کمی دارد و نمیتواند تهدیدی باشد، چه رسد به اینکه یک ماموریت را به تنهایی، برای منافع خود انجام دهد. بنابراین، ناتو اتحادی است که در سطح جهانی علیه قدرتهای بزرگ و در حال حاضر، بهویژه در برابر روسیه مفید است.
منازعه جاری، نبرد بر سر این است که چه کسی در اروپای شرقی اعمال نفوذ میکند: آلمانها یا روسها. این جنگ قدرت منجر به تشدید درگیری اوکرایین شد، درگیری که بطور قطع به نفع طرف آلمانی/اروپایی یا غربی سرانجام نیافته است، و خود این، تمایل به افزایش فشار نظامی بر روسیه را افزایش میدهد. این خود را در نقش رهبری ارتش آلمان در ایجاد سر نیزه ناتو و استقرار نیروهای ناتو در شرق اروپا نشان میدهد. در این منازعه با روسیه، ناتو متحد ایدهآل برای حکومت آلمان است، زیرا به وزنه نظامی ایالات متحده دسترسی پیدا میکند.
تهدید دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا مبنی بر خروج از ناتو یا عدم شرکت در فعالیتهای آن، مگر اینکه کشورهای اروپایی، و به ویژه آلمان، سهم خود را بپردازند چندان غیرعادی نیست. اگر ناتو، با عملیات خود در اروپای شرقی، به تامین منافع آلمان علیه روسیه کمک میکند، هر دولت ایالات متحده – برخی محتاطانهتر، برخی دیپلماتیکتر از ترامپ – بر دریافت پول بیشتر پافشاری میکنند. بنابراین، با پیروی از منطق سلطه امپریالیستی، آلمان باید بیشتر در ناتو سرمایهگذاری کند.
و این پیشنهاد با منافع نخبگان آلمانی که به نوبه خود خواهان افزایش هزینههای نظامی هستند در تضاد نیست، آنها اکنون میتوانند بگویند: ما باید به سهم خود، هزینههای نظامی خود را افزایش دهیم، ترامپ این را میخواهد، ما نمیتوانیم غیر از این عمل کنیم. اما، دیگر به نفع آنها نیست که ایالات متحده مسیر وقایع، سرعت و جهت هر گونه عملیات نظامی را تعیین کند. در درون ناتو، نیرومندترین قدرت نظامی، نیرومندترین قدرت سیاسی نیز هست. این بدین معنی است که نخبگان آلمانی نفوذ کمی بر ناتو دارند و باید به منافع ایالات متحده در این اتحاد تسلیم شوند. نخبگان آلمانی به دنبال جایگزینهایی در سطح اروپا بودهاند.
اما اگر یک اتحاد نظامی دارید، چرا به اتحاد نظامی دوم نیاز دارید؟ فرانتس یوزف اشتراوس (سیاستمدار راستگرا) در اوایل دهه ۱۹۷۰ این موضع را برای محافل حاکم در آلمان فرموله کرد که آلمان منافع نظامی-سیاسی خود را دارد و در صورت لزوم باید قادر به انجام عملیات باشد حتا اگر آن عملیات با منافع ایالات متحده مطابقت نداشته باشند. این به معنای جنگ علیه ایالات متحده نیست، بلکه جنگ علیه منافع ایالات متحده است. برای این سناریو، آلمان به نیروهای مسلح خود نیاز دارد. در حال حاضر، هنوز موانع تاریخی و قانونی بر سر راه یک بوندسور قوی، فعال و مستقل در سطح بینالمللی وجود دارد. از اینرو، یک اتحاد گستردهتر سودمند خواهد بود. بنابراین، آلمان از طریق ایجاد ارتش اتحادیه اروپا به دنبال این اتحاد در داخل اروپا است.
طی ۲۰-۱۵ سال گذشته یک ارتش اروپایی مورد تقاضا بوده است. گامهای کوچکی در این راستا برداشته شده است، به عنوان مثال، گروههای رزمی اتحادیه اروپا تشکیل شدهاند. آنها تاکنون به دلیل منافع متضاد بین قدرتهای اتحادیه اروپا، هرگز مستقر نشدهاند. در حال حاضر، این طرح به ایجاد ارتشی از اروپاییها شامل کشورهای غیر اتحادیه اروپا مانند بریتانیای و نروژ، که برخلاف تصور عمومی قدرت نظامی بسیار قویتری است، بسط مییابد.
«همکاری ساختاریافته دائمی» (پسکو)، که ۲۵ کشور از ۲۸ کشور اتحادیه اروپا عضو آن هستند، به عنوان یک استراتژی، راجع به ساختن زیرساختهای بزرگ اتحادیه اروپا که بعداً با سرباز «پر» شوند، نیست.. این رویکرد کار نخواهد کرد زیرا در نهایت، هم آلمان و هم فرانسه، و همچنین سایر کشورها، کنترل نیروهای مسلح خود را به طور کامل رها نخواهند کرد.
از اینرو، استراتژی این است که این ارتش اروپاییها، گام به گام از پایین به بالا با طرحهای کوچک ساخته شود. برای مثال، قطارهای آمبولانس مشترک یا طرحهای مشترک در بخش لجستیک در حال راهاندازی است یا طرحهای تسلیحاتی خاص در حال پیشبرد است. همه اینها در چارچوب «پسکو» رخ میدهد و غیرقابل رویت است. هیچکس از قطار آمبولانس آلمان-مجارستان گزارش نمیدهد. این از آستانه ورود به یک روزنامه مهم روزانه یا اخبار تلویزیونی عبور نمیکند. اما در حال وقوع است! و تا ۱۵ سال دیگر این ارتش میتواند به اروپاییها یک نقش جهانی و رهبری بدهد.
برای اینکه «پسکو» کار کند شرایط مشخصی لازم است: لازم است کشورها ظرفیاهای خود را، بویژه، با شرکت در تحهیزات و برنامههای تسلحاتی چندملیتی توسعه دهند، و نیروهای مسلح باید در صورت لزوم در مدت زمان مشخصی در دسترس قرار گیرند. اعضای «پسکو»، کشورهایی مانند اتریش هستند که رسماً بیطرف است. «پسکو»در واقع به عنوان آرایش جنگی مخفی و دائمی برای کل اروپا کار میکند، و در نهایت، آلمان ذینفع آن است است و بر نقش رهبری پافشاری خواهد کرد.
و بهاصطلاح بیطرفی اتریش یا کشورهای شمال اروپا و همچنین ایرلند، فنلاند و سوئد فاقد ارزش است. بیطرفی واقعاً متعلق به گذشته است. کشورهای شرکت کننده در «پسکو»، و این عملاً همه آنها را دربرمیگیرد، باید برای حمایت از جنگهایی که در راه است آماده باشند – این هدف این طرح است. آلمان در واقع در «پسکو» رهبر است، که باعث ایجاد اصطکاک بین آلمان و فرانسه، دو قدرت نیرومند اتحادیه اروپا میشود. فرانسه در «پسکو» درگیر است، اما نقش رهبری ایفا نمیکند. از دیدگاه محافل حاکم در فرانسه، جنگها در آینده نیستند، این جنگها به طور مداوم، اخیراً در مالی، وجود داشتهاند. دیدگاه فرانسه این است که اگرچه داشتن ارتشی از اروپاییها در ۱۰ سال آینده خوب است، اما تا آن زمان، نیروهای مسلح آن کاملاً خسته شدهاند یا در صورت لزوم، باید مبالغ هنگفتی را هزینه کنند. نخبگان فرانسوی به یک راهحل سریعتر برای مالی یا ماموریت بعدی آن در آفریقا نیاز دارند. بنابراین، در سطح اتحادیه اروپا، ابتکار دوم در کنار «پسکو» وجود دارد.
«پسکو» که یک طرح آلمانی است – حداقل در آلمان، تا حدی توجه مطبوعات را بخود جلب میکند، اما دومین «ابتکار مداخله اروپا»، متفاوت عمل میکند و اصلاً به عنوان یک طرح عمدی واقعی گزارش نمیشود.
اکنون دوازده کشور اروپایی در ابتکار دوم شرکت میکنند، و در زمینههایی مانند قطار آمبولانسها و طرحهای تسلیحاتی مشترک آموزش نمیبینند. بجای آن، آنها نیروهای مسلح موجود خود را به سمت عملیات مشترک هدایت میکنند. آنچه در حال حاضر در حال وقوع است – مانند تجزیه و تحلیل مشترک وضعیت، و لااقل فکر کردن درباره سناریوهای استقرار مشترک نیرو – در جهت استقرار سریع مشترک نیروها است. الگوی این امر، جنگ لیبی در سال ۲۰۱۱ است که با حمایت آمریکا و مشارکت سایر نیروهای مسلح، در نهایت عمدتاً توسط فرانسه و بریتانیا رهبری شد. و آنها تا سالها آتی یک اتحاد دوجانبهای ایجاد نکردند، اما به سرعت وارد عملیات مشترک شدند و آموختند که چگونه در عمل با یکدیگر جنگ راه بیندازند.
امپریالیسم اروپایی در حال پیشروی است و برای جنگ آماده میشود. مبارزه ضدامپریالیستی باید از تجمع خزنده تسلیحات در منطقه اروپا جلوگیری کند.
https://peoplesdispatch.org/2020/10/12/german-imperialism-european-ambitions-beyond-nato/
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/22j3yhbd