انقلابيگری کاذب خرده بورژوايی خيلی پر سر و صدا، خيلی پر زرق و برق است، ولی پوک و حادثهجو است، نيروها را به عبث تلف میکند، انرژیهای عالی انقلابی را بر باد میدهد، نادانسته آب به آسياب ضدانقلاب میريزد. متأسفانه ما با اين بليه در جامعه روبهرو هستيم. انقلابيگری کاذب خرده بورژوايی، با انکار اصل لنينی «داوطلبی» در کار سياسی و انقلابی و تحميل روش خود به ديگران و استفاده از «رودربايستیها»، و «حس همبستگی رفيقانه» و «لوطیگری» افراد، آنها را به جاده ماجرا سوق میدهد.
تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
نامه مردم، دوره هفتم، سال اول، شماره ۱۹۲، شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۵۸
احسان طبری
گزینش و تایپ: ع. سهند
انقلابيت اصيل و انقلابيگری کاذب
جهانبينی علمی مارکس و لنين، تعريف تازهای در قياس با تعريفهای گذشته در باره «انقلابی بودن» ايجاد کرده، که سابقه نداشته است. در سابق انقلاب با عصيان، شورش، طغيان، قيام، ياغیگری، اقدامات توطئهگرانه و تروريستی، همه و همه مخلوط میشد و با هم يکسان بود. اين جهانبينی مفاهيم را از هم جدا کرد و هر واژهای را در جای خود نشاند.
انقلاب در دانش مارکسيستی فقط يک معنی دارد و آن عبارتست از تحقق بخشيدن به تحول کيفی جامعه از طريق انتقال قدرت حاکمه از دست طبقه يا طبقاتی به دست طبقه يا طبقاتی مترقیتر. اين تحول میتواند گاه بين دو نظام يا صورتبندی (فرماسيون) انجام گيرد، مثلاً بين نظام فئودالی و نظام سرمايهداری (که انقلاب بورژوايی نام دارد) و بين نظام سرمايهداری و نظام سوسياليستی (که انقلاب سوسياليستی نام دارد) يا میتواند در درون يک نظام واحد انجام گيرد، که به اشکال بسيار متنوعی درمیآيد و از آنجمله مانند انقلابهای ملی-دمکراتيک نوع جديد است که راه رشد غيرسرمايهداری را در پيش میگيرد و قدرت حاکمه را از دست قشرهای ارتجاعی به دست قشرهای مترقیتر و تحولجوتر منتقل میکند.
اين انقلاب (که در هر حال تحميل اراده انقلابيون بر ضدانقلاب است) میتواند مسلحانه باشد و غيرمسلحانه، درازمدت باشد يا کوتاهمدت.
قيام فقط لحظهای از روند انقلاب و نقطه اوج آنست، يعنی زمانی است که انقلاب به صورت تعرض همگانی مسلحانه انقلابيون عليه دژ ضدانقلاب درمیآيد. مارکسيسم انقلاب را در مبارزه مسلحانه، قيام و روشهای کار مخفی و تدارکات مسلحانه و امور فنی ديگر خلاصه نمیکند و به اين امور بر حسب ضرورت نسبی آن توجه دارد.
انقلابی، به معنای مارکسيستی، يعنی کسی که به انقلاب خدمت میکند و خود را، تا حد ايثار جان، وقف اين خدمت میسازد و برای ايجاد تحول انقلابی، به تئوری انقلابی مجهز است و بدان ايمان دارد، اين و لاغير.
اما در کنار انقلابيت اصيل، انقلابيگری کاذب خرده بورژوايی قرار دارد، که متأسفانه در کشور ما از جانب برخیها به جای انقلابيت اصيل جا زده شده است و میشود. انقلابيگری کاذب خرده بورژوازی دارای مختصات زيرين است:
۱- مفهوم قيام و انقلاب را مخلوط میکند و انقلاب را تنها قيام مسلحانه میداند.
۲- معمولاً به تئوری انقلابی و انطباق آن بر نسج واقعيت بیاعتناست، يا از آن کم خبر دارد، يا اطلاعش از آن کلی است. به روشها و سخنان عاطفی و شعارمانند بيشتر اهميت میدهد.
۳- انقلابی بودن را به مشتی ژست و ظاهر و الفاظ پُرجلوه تقليل میدهد. در صورتیکه انقلابی بودن ابداً و اصلاً به اين حرکات ربطی ندارد. البته ما توجه داريم که در ميان تودههای فقير يا عقبمانده، يا در ميان جوانان عاطفی، میتوان با اين روشهای سادهشده نفوذ کرد، ولی اين نفوذ و تأثير امری گذراست و ما مخالف آن هستيم که اين روشها به معنای انقلابی بودن جا زده شود يا به آنها مطلقيت و اصالت خاصی داده شود.
۴- بين شور و شوق شعلهور انقلابی از سويی و دلمردگی و شک و لعن و نفرين تودهها از سوی ديگر، نوسان میکند، زيرا شکست روشهای نادرست خود را به حساب «فرهنگ بورژوايی» يا «قشری» تودهها میگذارد و حاضر نيست نقص خود را در شيوه خويش بجويد.
۵- عامل شکيب، ترصد و عقبنشينی را در حساب خود وارد نمیسازد. طرفدار تعرض دايمی است. «قهرمانی» را مطلق میسازد. مفهوم قهرمانی را به نوعی به «تهور حسابنشده» بدل میکند. و حال آنکه مفهوم قهرمانی بسيار عميق است. قهرمانی، يعنی ايستادگی سرسخت و خردمندانه در سنگر رزم و طلب تا حد ايثار. قهرمان هم میتواند سکوت و تحمل کند و هم میتواند خروش برآورد و به تعرض دست زند. هم میتواند سياستمدار و مدير باشد و هم میتواند پاکباز و خويشتنسوز. و همه اينها بر حسب ضرورتهای استراتژيک و تاکتيک علماً تنظيم شده و از روی منتهای خلوص نيت به مردم و به حقيقت انقلابی.
انقلابيگری کاذب خرده بورژوايی خيلی پر سر و صدا، خيلی پر زرق و برق است، ولی پوک و حادثهجو است، نيروها را به عبث تلف میکند، انرژیهای عالی انقلابی را بر باد میدهد، نادانسته آب به آسياب ضدانقلاب میريزد.
متأسفانه ما با اين بليه در جامعه روبهرو هستيم. انقلابيگری کاذب خرده بورژوايی، با انکار اصل لنينی «داوطلبی» در کار سياسی و انقلابی و تحميل روش خود به ديگران و استفاده از «رودربايستیها»، و «حس همبستگی رفيقانه» و «لوطیگری» افراد، آنها را به جاده ماجرا سوق میدهد.
اين ديگر واقعاً رسوايی است. فردی که قربانی اين روش است، زمانی از خواب بيدار میشود که در مخمصه اعمال خود گير کرده و دچار ترديد و پشيمانی است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3zkr67ka