تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دنيا، نشريه سياسی و تئوريک کميته مرکزی حزب تودۀ ايران، سال دوم، دورۀ سوم، شمارۀ ۳، خرداد ماه ١٣۵۴
نویسنده: نورالدين کيانوری
گرینش و تایپ: ع. سهند


باز هم گفت‌وگويی با چریک‌های فدايی خلق 

 

در شماره‌های ۲ و ۳ نشریه «۱۹ بهمن» که به نام چریک‌های فدايی خلق منتشر می‌شود، دو مقاله، که در آن‌ها به طور جامع موضع‌گیری‌های یکی از جناح‌های چریک‌های فدايی خلق تا پايیز سال ۱۳۵۲ بازتاب یافته، به چاپ رسیده است. ما از آن نظر این مقالات را نظر یکی از جناح‌های چریک‌های فدايی خلق می‌دانیم که محتوای آن‌ها با آنچه که در نشریه «نبرد خلق»، که به عنوان ارگان سازمان چریک‌های فدايی خلق منتشر می‌شود، تفاوت محسوسی دارد. در حالی‌که در مقالات منتشره در «۱۹ بهمن» سعی می‌شود از موضع مارکسیستی- لنینيستی خط اساسی اقدامات چریکی مورد دفاع و آنارشیسم به عنوان یک جریان ضد‌مارکسیستی و ضد‌انقلابی مورد حمله قرار بگیرد و از گرایش‌های چپ‌روانه در داخل جنبش چریکی به عنوان خطر جدی برای تمام جنبش چریکی یادآوری بشود، «نبرد خلق» (شماره ۵ دی‌ماه ۱۳۵۳- صفحه ۵۹) در بخش اخبار، همان طور که بعداً اشاره خواهد شد، همان شیوه‌هايی را به عنوان نمونه‌های بارز مبارزه مسلحانه انقلابی می‌ستاید که در مقاله تئوریک به عنوان چپ‌روی و آوانتوریسم مورد انتقاد قرار گرفته است و یا از جمله بدون هیج قید‌و‌شرطی از اقدامات ماجراجویانه گروه آنارشیست‌های آلمان غربی به نام «بادِر- ماینهوف» پشتیبانی کرده، آنان را به عنوان انقلابیون می‌ستاید.

از تاریخ نوشتن این مقالات مدت زیادی می‌گذرد و ما این طور می‌اندیشیم که در این فاصله روند گرایش به طرف روشن‌بینی سیاسی در میان بخشی از چریک‌های فدايی خلق بیش از ‌پیش گسترش یافته است و برای بسیاری از آنان اکنون نادرستی بسیاری از احکام این نوشته‌ها روشن شده است. ولی از آنجا که بدون تردید هنوز هم کم نیستند مبارزان پرشور و کم‌تجربه‌ای که هم‌چنان در مواضع این نوشته‌ها جای دارند، می‌کوشیم نظر خودمان را در باره این مطالب در این شماره و شماره‌های آینده مجله دنیا بازگو کنیم.

بیماری چپ‌روانه در درون جنبش چریکی و یا جنبش چریکی خود به منزله بیماری جپ‌روانه
از آغاز رواج اقدامات چریکی حزب ما نظر خود را در باره مجموعه نظریات تئوریک و سمت‌گیری سیاسی هواداران این شیوه مبارزه و تأثیر آن در روند گسترش جنبش انقلابی ایران، مشخص نمود. محتوای مشخص نظر حزب ما، که ممکن است در مواردی شیوه بیان آن به اندازه کافی رسا و درست نبوده باشد، اینست که:
اولاً- حزب ما به هیچ‌وجه اعمال قهر انقلابی و شیوه مسلحانه مبارزه توده‌ای را به عنوان یکی از اشکال مبارزه سیاسی که می‌تواند در مرحله معینی از گسترش جنبش به شیوه عمده و تعیین کننده مبدل شود، نفی نمی‌کند و هر گونه ادعا که گویا حزب تودۀ ایران معتقد است که تنها با شیوه‌های مسالمت‌آمیز می‌توان به هدف‌های انقلاب ملی و دمکراتیک ایران رسید، اتهامی بیش نیست که یا ناشی از بی‌اطلاعی مدعیان و یا غرض‌ورزی آنان می‌باشد.

ثانیاً- با ارزیابی تناسب نیروهای موجود در جامعه کنونی ایران، حزب ما برآنست که جنبش چریکی کنونی، چه به صورت کوهی و یا شهری آن، مبارزه مسلحانه توده‌ای نیست و تنها تظاهری است از نوعی چپ‌گرايی در جنبش انقلابی ایران، و در اکثر موارد عمل آن اقداماتی است خارج از چهارچوب ضروریات مبارزه انقلابی در شرایط موجود تناسب نیروهای بالفعل انقلاب و ضدانقلاب، اقداماتی استثنايی از بی‌حوصلگی عناصر انقلابی قشرهای خرده‌بورژوايی. نتیجه این اقدامات به طور عمده تلفات سنگین و غیرقابل مقایسه برای نیروهای انقلابی و ایجاد دشواری‌های زیاد در راه گسترش طبیعی جنبش دمکراتیک و انقلابی است.

ثالثاً- صرف‌نظر از اتخاذ این شیوه نادرست، ما برای آن عناصر انقلابی که آماده اند برای هدف‌های عالی انسانی حتا جان خود را، که بزرگ‌ترین سرمایه زندگی است، به خطر بیندازند و فدا کنند ارزش بسیار زیادی قايل هستیم و به پیروی از آموزش لنین بزرگ برآنیم که از دست دادن ده‌ها و صدها از این مبارزان دلیر و فداکار انقلابی برای وارد آوردن خراش‌های بی‌اهمیتی به دشمن، نشانه عدم درک درست تاکتیک لنینی در مبارزه انقلابی است. لنین حتا از دست دادن یک انقلابی جوان را در مقابل نابودی یکی از مهم‌ترین مهره‌های ارتجاع تزاری، یعنی وزیر کشور آن زمان روسیه که در پلیدی دست‌کمی از شاه آدمکش و نصیری قصاب نداشته است، ماجراجويی می‌داند.

حال ببینیم چریک‌ها در مورد چریک‌ها چه می‌گویند:
در صفحه ۸۸، مقاله‌ای که زیر نام «مبرم‌ترین مسايل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی» در شماره سوم فروردین ۱۳۵۴، مجله «۱۹ بهمن» انتشار یافته چنین می‌خوانیم:
«از آنجا که جنبش دردوره‌های گذشته به اپورتونیسم راست و در مجموع به سازشکاری و بی‌عملی دچار شده است، از آنجا که دیکتاتوری رژیم، ما را به هر گونه اعمال خشونت می‌کشاند، از آنجا که گرایش‌های تند و رادیکال خرده‌بورژوايی که در بخش‌های مهمی از جهان روشنفکران را در برگرفته و کم‌تجربه است، در شرایط حاضر ما در معرض گرایش‌های چپ‌روی، این بیماری کودکانه قرار داریم و نه در معرض اپورتونیسم راست، به نظر ما این گرایش‌ها عملاً دردرون جنبش ما وجود داشته و هم‌اکنون ما با این گرایش‌ها درگیر هستیم. وجود همین گرایش‌ها به سهم خود به رشد جنبش آسیب رسانده و چنان‌چه با آن مبارزه جدی نشود می‌تواند کل جنبش را به خطر بیندازد. ظهور این گرایش‌ها محدود به دو سال اخیر نمی‌شود و تقریباً از همان دوره جنینی رشد جنبش با آن همراه بوده است. با همه این‌ها در سال‌های اخیر … این گرایش‌ها در یک رشته مسايل و پدیده‌ها شکل نسبتاً مشخصی به خود گرفته است.»

در مقاله پس از آن‌که اهمیت تبلیغی اقدامات قهرآمیز به عنوان عامل تعیین کننده در شکسته شدن یخ رکود توده‌ها و به حرکت درآوردن توده‌ها ادعا می‌شود، در باره گرایش‌های چپ‌روانه این طور می‌گوید:
«۲- خصلت دیگر مبارزه مسلحانه سرشت تبلیغی اعمال قهر انقلابی در این مرحله است. مفهوم سرشت تبلیغی اینست که با وارد ساختن ضربات نظامی به رژیم در روحیه توده‌ها به سود مبارزه اثر می‌گذاریم. حال ببینیم که اگر سرشت تبلیغی از عملیات نظامی گرفته شود چه چیزی می‌تواند جانشین آن گردد. به نظر ما با دو برداشت می‌توان این خلاء را پر کرد. اول با این اعتقاد که می‌توان از طریق وارد ساختن ضرباتی به رأس رژیم آن را ساقط کرد و احیاناً جانشین آن شد. دوم با این اعتقاد که از راه این عملیات می‌توان نیروی نظامی و ساختمان اقتصادی سیستم را منهدم کرد و جای آن را گرفت. هر دو اعتقاد نادرست است.

در مورد اول تقریباً هیچ مارکسیستی یافت نمی‌شود که رسماً از این عقیده جانبداری کند… پس از آن‌که لنین مشی ماجراجویانه سوسیالیست‌های انقلابی (اس. ار.) را افشا کرده است دیگر جریان‌های مارکسیست- لنینيست از نظریه حمله به رأس و توطئه‌گری به خاطر انتقال قدرت دفاع نمی‌کنند. معذالک می‌توان انتظار داشت که این تمایلات در بخشی از جنبش حاضر به طور رسمی یا غیررسمی طرفدارانی داشته باشد. نقش خرده‌بورژوازی در جنبش حاضر و فقدان رهبری همه‌جانبه و قدرتمند کارگری از عواملی است که می‌تواند امکان ظهور به این گرایش‌ها بدهد.»

این‌ها اعترافاتی است از طرف خود چریک‌ها، ولی این اعتراف‌ها یک کمبود اساسی دارد. هیچ خواننده‌ای نمی‌تواند منظور نویسندگان را به دقت دریابد که کدام‌یک از اقدامات چریکی به نظر نویسندگان چپ‌روی و ماجراجويی است و کدام‌یک از این اقدامات منطبق با تاکتیک صحیح انقلابی در شرایط کنونی است. این سردرگمی را خود نویسنده مقاله به شکل دیگری اعتراف می‌کند و در صفحه ۲۱ همین مقاله یادآور می‌شود:
«ظاهراً این مسأله عجیب به نظر می‌رسد که بگويیم چند سال است “مبارزه مسلحانه” در سرزمین ما شروع شده ولی هنوز اتفاق‌نظر در باره تعریف آن وجود ندارد. واقعیت اینست در همین سال‌ها برداشت‌های متفاوتی، خواه رسمی و یا غیررسمی، از مبارزه مسلحانه ارايه شده که نه تنها در حیطه نظر مسايل جدی را به وجود آورده، بلکه در جریان عمل نیز نتایج مهمی به سود یا زیان مردم به وجود آورده است.»

نویسندگان مقاله می‌کوشند تعریف خود را از مبارزه مسلحانه بدهند و در همان صفحه می‌نویسند: «در شرایط معین که جامعه ما دارد، مبارزه مسلحانه شکلی از مبارزه‌ایست که اساساً متکی بر اعمال قهر بر ضد دشمنان خلق است. این عملیات اساساً ماهیت آگاه سازنده ندارد.» و برای تعیین جای این شکل مبارزه در مجموعه جنبش در صفحه ۳۱ می‌نویسند:
«مشی جنبش انقلابی در این مرحله تلفیقی است از اشکال نظامی، سیاسی و اقتصادی مبارزه که در آن شکل نظامی نقش اساسی و محوری را بازی می‌کند» و برای اثبات این‌که چرا شکل نظامی محور و اساس جنبش است در صفحه ۳۲ این طور توضیح داده می‌شود:
«در شرایطی که از راه مبارزه صرفاً سیاسی امکان ادامه حیات و رشد هیچ جریان انقلابی میسر نیست و فشار و اختناق فاشیستی بنا بر تجربه طولانی تاریخی در جامعه ما امکان رشد و تکامل به پروسه‌های سیاسی پنهانی، نمی‌دهد و آن‌ها را به خرده‌کاری، بی‌عملی و سرانجام به پوسیدگی و یا نابودی می‌کشاند، گروه‌ها و سازمان‌های پیشرو مردم که متعهد ایفای نقش پیشاهنگ هستند تنها در شکل سیاسی- نظامی آن می‌توانند به رسالت تاریخی خود عمل کنند. از این حیث اعمال قهر انقلابی که عنصر اساسی سازمان سیاسی- نظامی است نسبت به فعالیت ساسی تکیه‌گاه و محور محسوب می‌شود.»

در صفحه ۳۹-۴۰ مقاله سیاهه‌ای از اقدامات مسلحانه مجاز و غیرمجاز داده می‌شود و از آنجمله گفته می‌شود که:
«معذالک ضربه‌ای را که رژیم با اعدام فرسيو و طاهری توسط چریک‌ها خورده است تنها با ضربات متقابلی که به چریک‌ها می‌زند، می‌تواند تا حدودی جبران کند. در این پروسه می‌بینیم که نزاع بر سر اعمال قدرت رژیم و  اعمال قدرت پیشاهنگ است… .»

و در بخش وارد آوردن ضربات اقتصادی صریحاً توصیه می‌کنند:
«منابع نفت اساس قدرت اقتصادی رژیم دیکتاتوری است. اگر موجی از عملیات بتواند در استخراج و صدور نفت اختلال ایجاد کند، خطر جدی متوجه ساخت اقتصادی سیستم و از جمله بیش‌تر قدرت اقتصادی رژیم می‌شود. بانک‌ها از این نظر که مراکز مالی تحت حفاظت رژیم اند، از این نظر که از بزرگ‌ترین سرمایه‌ها محسوب می‌شوند و از نظر احتیاج سازمان‌های چریکی به پول، آنان را تأمین می‌کند، هدف‌های مناسبی برای عملیات نظامی کوچک محسوب می‌شوند.»

به عنوان اقدامات نادرست چریکی یادآور می‌شود:
«نمی‌توان فلان سینما را منفجر ساخت زیرا فیلم‌های منحط نشان می‌دهد… نمی‌توان هر کارخانه و یا مرکز بازرگانی را به صرف این‌که سرمایه آن در دست شرکت‌های خارجی است در حال حاضر مورد حمله قرار داد.»

نویسنده پس از همه توضیحات این طور نتیجه می‌گیرد:
«حاصل آنچه که در تعریف مبارزه مسلحانه گفته ایم و خصوصیاتی که برای آن برشمردیم این می‌شود: ما مارکسیست‌ها که مشی مسلحانه را به مثابه مشی انقلابی در جنبش عمومی خلق می‌شناسیم برآنیم که “… آغاز عملیات مسلحانه” به منزله آغاز انقلاب نیست، بلکه این عملیات آغاز مرحله نوینی در جنبش رهايی‌بخش خلق است و محتوای این جنبش مبارزه‌ایست ضد‌دیکتاتوری شاه.»

اینست خلاصه‌ای بسیار فشرده از نوشته‌های مفصل این مقاله در باره شیوه مبارزه، که می‌توان از آن این طور نتیجه گرفت:
به بانک‌ها دستبرد بزنید، صنایع نفت و سایر صنایع کلیدی دولتی را منفجر سازند، عناصر حساس دشمن را نابود کنید، در نتیجه زحمتکشان و نیروهای ضد‌دیکتاتوری به حرکت درخواهند آمد و رژیم سياه شاه سرنگون خواهد شد.

دوستان عزیر! به نظر ما ریشه‌های چپ‌روی در مجموعه این شناخت و برداشت شما است که آن را برداشت مارکسیستی- لنینستی می‌دانید، در حالی که این شناخت و برداشت در عمده‌ترین اجزایش با مارکسیسم- لنینيسم از ریشه مغایرت دارد. آن اقداماتی که شما آن‌ها را چپ‌روانه و نادرست می‌دانید مبداء آن درختی است که ریشه‌اش همان تئوری‌های به ظاهر مارکسیستی شماست.

در شماره ۵۰ «نبرد خلق» ارگان مرکزی سازمان چریک‌های فدايی خلق در صفحه ۴۱ چنین می‌خوانیم:
«سه نفر از اعضای یک گروه انقلابی برای گرفتن اسلحه پاسبان پست خیابان ایران با کارد به او حمله می‌کنند. پاسبان مجروج می‌شود و مبارزین بدون به دست آوردن سلاح اقدام به فرار می‌کنند. در این موقع پاسبان از موقعیت استفاده کرده و به طرف آن‌ها تیراندازی می‌کند. یکی از انقلابیون از پشت مورد اصابت گلوله واقع شده و شهید می‌گردد، نفر دوم در موقع فرار با اتومبیل تصادف کرده و او نیز به شهادت می‌رسد، اما نفر سوم موفق می‌شود… گریخته و خود را نجات دهد. این خبر نشانه دیگری از تشکیل گروه‌هايی است که قصد مسلح شدن دارند.»

از مجموعه همین نمونه‌هاست که شما در صفحه ۷۵ مقاله خود به شرح زیر سیاهه‌ای برای نتایح «مبارزه مسلحانه» سه سال اخیر جمع‌بندی می‌کنید:
«در حالی که طی دوره قبل تنها کم‌تر از ده گروه در جریان مبارزه با سرکوب روبه‌رو شده و حاصل این سرکوب به طور متوسط وجود ۳۰۰ زندانی و کم‌تر از ده نفر شهید بوده است، طی سه سال اخیر بیش از ۳۰ حریان کوجک و بزرگ مبارزاتی با دشمن روبه‌رو شده اند و حاصل سرکوب رژیم به طور متوسط سالانه ۲۵۰۰ زندانی و نزدیک به ۲۰۰ تن شهید بوده است.»

به این سپاهه باید تلفات سنگین و دردآور هفته‌های اخیر را افزود. تنها برای مجازات دو کرم کثیف مانند نیک‌طبع و نوروزی تاکنون ۵ نفر انقلابی باارزش و پرشور فدا و عده زیادی زخمی و دستگیر شده اند که سرنوشتی جز یاران خود نخواهند داشت.

دوستان عزیر که ادعای رهبری جنبش انقلابی پرولتاریايی ایران را دارید و خود را هوادار مارکسیسم- لنینیسم می‌دانید و در گفته از آنارشیسم و ماجراجويی دوری می‌گیرد! آیا همین نتیجه‌گیری خودتان کافی برای این نیست که ماهیت ماجراجویانه شیوه مبارزه‌ای را که تبلیغ می‌کنید، دریابید؟

هیچ خرده‌بورژوای کوچکی، که یک بقالی ناچیز در دهکده‌ای دارد، با سرمایه ناچیز خود این طور ولخرجی و ریخت‌و‌پاش نمی‌کند و صد بار می‌سنجد تا خرید‌و‌فروش خود را طوری تنظیم کند که ده ریال سود داشته باشد.

متأسفانه شما برای این‌که این ورشکست عظیم را، در امری که در پیش گرفته اید، بپوشانید، در درجه اول به این سلاح پوسیده متوسل می‌شوید که هرکس را که به شما انتقاد اصولی می‌کند به اپورتونیسم و سازشکاری و مخالفت با مبارزه مسلحانه متهم می‌کنيد و سپس ادعا می‌کنيد که گویا گرایش بیش از ‌پیش کارگران و سایر زحمتکشان به مبارزات اقتصادی و تظاهرات دانشجویان برای خواست‌های صنفی و سیاسی در درجه اول محصول اینست که صدها نفر در نتیجه ا قدامات چریکی کشته شده و هزاران نفر به زندان افتاده اند.

چطور می‌توان خود را مارکسیست نامید و از تأثیر تعیین کنندۀ شرایط عمومی زندگی اجتماعی چه در درون ایران، مانند گرانی سرسام‌آور، تشدید تناقصات داخلی در همه زمینه‌ها، و چه تأثیری که تغییرات عظیم سیاسی در جهان سال‌های اخیر در جامعه ایران می‌نماید، یادی نکرد؟

چطور می‌شود خو را پیرو لنینيسم دانست و مهم‌ترین آموزش‌های لنین را در باره برگزیدن شیوه مبارزه بر پایه ارزیابی دقیق نیروهای خودی و دشمن در هر لحظه از خاطر برد؟

چگونه می‌توان خود را طرفدار جلب توده‌های زحمتکش برای مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع دانست و تبلیغ کرد که «بانک بزنید، اسلحه به دست آورید و صنایع نفت و نظیر آن را منفجر سازيد، همان صنایعی که امروز نه تنها درآمد و غارتگری امپریالیست‌ها و دارودسته شاه و سرمایه‌داران ایرانی به آن بستگی دارد، بلکه به طور مستقیم و غیرمستقیم بخش مهمی از درآمد و زندگی میلیون‌ها نفر از زحمتکشان شهر و ده ایران با درآمد آن در ارتباط است؟

چپ‌روی جریان چریکی در این نیست که گروه‌های چپ‌رو در سینما بمب منفجر می‌کنند. چپ‌روی از آنجا شروع می‌شود که شما علی‌رغم لنینيسم، که برای مبارزه پیشاهنگ پرولتاریا سه جنبه دايمی مبارزه اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک را مشخص می‌سازد، جنبه مهم مبارزه ایدئولوژیک را حذف می‌کنید و مبارزه نظامی را که در حقیقت شیوه‌ای از مبارزه سیاسی است جانشین آن می‌سازید و آن را عملاً جانشین تمام مبارزه طبقاتی می‌نمايید. تازه مبارزه مسلحانه به معنای مارکسیستی‌اش آن چیزی نیست که امروز گروه‌های هوادار اعمال قهر در ایران انجام می‌دهند. مبارزه مسلحانه دارای محتوای توده‌ای وسیع است و آنچه امروز هواداران اقدامات قهرآمیز انجام می‌دهند از چهارچوب جنگ‌های تن‌به‌تن فردی تجاوز نمی‌کند.

شما در مقاله تئوریک خود در نشریه «۱۹ بهمن» شماره ۳ می‌نویسد:
«دانشجویان می‌توانند دست به اعتراض موضعی بزنند و علی‌رغم کنترل رژیم، کارگران یک کارخانه و یا بخشی از یک صنف می‌توانند دست به اعتصاب، اعتصابی که غالباً نافرجام است، بزنند. ولی این اعتراض‌های پراکنده و اعتصاب‌های کوچک گاه ‌و‌ بی‌گاه نمی‌تواند تبدیل به جنبشی توده‌ای، تبدیل به موجی از اعتراض هدف‌دار و امواج اعتصابات اقتصادی شود.»

بدین ترتیب وقتی افراد جوان از این گونه راهنمايی‌های «تئوریک» که در واقع نفی ماهیت مبارزات توده‌ای صنفی و سیاسی است، پیروی می‌کنند، به طور طبیعی به نتایجی مانند حکم زیر می‌رسند:
در اعلامیه چریک‌های فدايی خلق خطاب به کارگران، دهقانان و دانشجویان منتشره در نبرد خلق شماره پنجم دی‌ماه: تنها یک راه برای مردم ستمکش ما باقی مانده است و آن هم مبارزه مسلحانه است… هیچ راه دیگری نداریم.

چپ‌روی از آنجا آغاز می‌شود که شما مبارزه مسلحانه را، که لنینيسم آن را شیوه معینی از مبارزه و در عین حال عالی‌ترین شکل مبارزه طبقاتی می‌داند و تنها در شرایط گسترش پردامنه مبارزات سياسی توده‌ها می‌توان آن را به کار بست یا هر گونه استفاده فردی از سلاح و یا اقدامات غیرقانونی دیگر مثلاً تهیه پول از یک بانک، که حتا در شرایطی ممکن است اصلاً مستلزم استفاده از سلاح نباشد، یکی می‌گیرد. مبارزه مسلحانه به معنای مارکسیستی‌اش شیوه‌ای از مبارزه سیاسی است که در مرحله معینی از گسترش جنبش انقلابی می‌تواند به شیوه عمده و تعیین کننده مبدل گردد.

چپ‌روی شما و دور شدن‌تان از لنینيسم از همانجا شروع می‌شود که پیشاهنگ را (آن هم نه همه پیشاهنگ، بلکه بخش کوچکی از پیشاهنگ را) از توده‌ها جدا می‌کنید و آنان را به مبارزه‌ای می‌کشانید که توده‌ها در شرایط معینی نه تنها برای پیروی، بلکه حتا برای پذیرش آن آمادگی ندارند. شما در صفحه ۹۸ اعتراف می‌کنید:
«اکنون بیش از ۳ سال از ظهور جنبش مسلحانه می‌گذرد و ما هنوز با توده‌ای شدن این مبارزه فاصله زیادی داریم… ما انتظار حمایت کارگران و دهقانان را می‌کشیم، حال آن‌که روشنفکران، کسبه و روحانیون به ما پاسخ مساعدتری می‌دهند. رژیم به خشونت خود می‌افزاید، قربانی‌های ما افزایش می‌یابد و توده‌ها به حرکت وسیع دست نمی‌زنند.»

شما خود در نوشته خود ریشه این اشتباهات ایدئولوژیک را به درستی یادآوری می‌کنید، ولی تأثیر آن را تنها تا دیوار خانه تئوریک خودساختۀ خودتان می‌پذیرید. شما می‌نویسید که:
«برداشت نادرست از مبارزه مسلحانه باعث ظهور یک رشته پدیده‌های منفی در جنبش شده است. این تصور در عده‌ای وجود دارد که هر گونه عمل قهری، هر انفجار و هر ترور به هدف‌های مبارزه مسلحانه کمک می‌کند… این گرایش‌ها در مجموع زمینه مساعدی برای دچار شدن جنبش به آوانتوریسم به شمار می‌روند. اعتقاد به مارکسیسم- لنینیسم خودبه‌خود نمی‌تواند در برابر این انحراف مصونیت ایجاد کند. در جنبش ما که در حال حاضر اساساً یک جنبش روشنفکری است زمینه طبیعی برای این قبیل انحرافات وجود دارد. یک رشته پدیده‌های فرعی نشان می‌دهد که ما به نارسايی‌های جدی ایدئولوژیک نیز مبتلا هستیم.» (صفحات ۹۶ و ۹۷)

آیا بازتاب این عوامل شمرده شده در بالا را در عمده‌ترین ارزیابی‌های خوتان نمی‌بینید، یعنی در تعریف‌تان از مبارزه مسلحانه، در جایگذاری شیوه مبارزه مسلحانه به جای مبارزه ایدئولوژیک، در پیشنهاد‌تان برای اقدامات مجاز و قهرآمیز، در ارزیابی‌تان در باره ارزیابی نتایج اقدامات قهرآمیز سال‌های اخیر در جنبش، در فراموشی‌تان در باره مهم‌ترین عوامل به حرکت درآوردن جنبش‌های توده‌ای، یعنی تشدید تناقصات اجتماعی درون ایران و تغییر تناسب نیروها در صحنه جهانی به سود سوسیالیم و جنبش‌های رهايی‌بخش ملی و به زبان امپریالیسم و ارتجاع؟

بی‌جا نمی‌بینم که به چند گفته از لنین توجه شما را جلب کنیم. آنچه را که لنین درآورده از نامه‌های انگلس به مارکس گرفته است. لنین در مقاله‌ای که در سال ۱۹۱۳ در باره انتشار نامه‌های مارکس و انگلس نوشته و اولین بار در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۰ در پراودا انتشار یافت، چنین می‌نویسد:
«زندگی اجتماعی در یک شهرستان آلمان در ۱۸۴۴ به زندگی روس در آغاز قرن بیستم و در آستانه انقلاب ۱۹۰۵ شباهت دارد. همه مردم به سیاست علاقه نشان می‌دهند، همه مخالف شدید رژیم دولتی هستند.
این مخالفت با رژیم به این صورت بیان می‌شود که همه خود را کمونیست می‌دانند. انگلس به مارکس می‌نویسد که «در ابرفلد ريیس پلیس کمونیست است. من به کلن، دوسلدورف و ابرفلد مسافرت کرده ام. همه جا و در هر گام با کمونیست‌ها برخورد می‌کنی. در اینجا در ابرفلد معجزاتی به چشم می‌خورد. دیروز (۲۲ فوریه ۱۸۴۵) ما سومین جلسه کمونیستی را در بزرگ‌ترین سالن بهترین رستوران شهر برگزار کردیم. در جلسه اول ما ۴۰ نفر بودیم، در جلسه دوم ۱۳۰ نفر و در جلسه سوم دست‌کم ۲۰۰ نفر  شرکت کردند. نمایندگان تمام شهر ابرفلد از اشرافیت ثروتمند گرفته تا دکانداران خرده‌پا در این برخورد شرکت داشتند به استثنای پرولتاریا.»

«اینست آنچه که انگلس کلمه به کلمه می‌نویسد. در آلمان آن روز همه کمونیست بودند به استثنای پرولتاریا. کمونیسم در آن هنگام فرم بیان موضع‌گیری مخالف رژیم در نزد همه و به خصوص بورژوازی بود…. مهم‌ترین پیامبران کمونیست آن روز کسانی بودند از قبیل نارودنیک‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی روسیه یعنی در حقیقت عناصر بورژوايی روشنفکری که کم‌و‌بیش در مواضع ضد‌رژیم جا گرفته بودند».

«… از درون چنین جوّی و در میان تعداد زیادی از گرایش‌ها و فراکسيون‌هایی که همه خود را سوسیالیست می‌دانستند، انگلس توانست راه را به سوی سوسیالیسم پرولتاریايی باز کند».

لنین در بیماری کودکی کمونیسم می‌نوسد:
«برای مارکسیست‌ها کاملاً مسجّل است و تجربه تمام انقلاب‌ها و جنبش‌های انقلابی اروپايی این مطلب را کاملاً ثابت کرده است که زمین‌دار خرده‌پا و کاسبکار خرده‌پا (این گروه اجتماعی که در تمام کشورهای اروپايی توده بسیار بزرگ و انبوهی را تشکیل می‌دهد) از آنجا که در محیط سرمایه‌داری پیوسته دستخوش ستم است و زندگیش غالباً با شدت و سرعت بسیار به خرابی می‌گراید و او را به افلاس می‌کشاند- خیلی زود به انقلابی‌گری افراطی دچار می‌شود، ولی توانايی آن را ندارد که بردباری تشکل و انضباط و ایستادگی از خود نشان دهد… همه این‌ها مطالبی است بر همگان معلوم، ولی پذیرش تئوریک و تجریدی این حقایق هنوز به هیچ‌وجه احزاب انقلابی را از ارتکاب به اشتباهات کهنه‌ای که همواره به علل ناگهانی به شکل کمّی تازه و با پوشش و با آرایشی که قبلاً دیده نشده، در محیط خاص و کم‌و‌بیش بکر، بروز می‌کند، مصّون نخواهد داشت.»

البته ما نمی‌توانیم منکر آن باشیم که در دوران اخیر در نشریات شما اهمیت مبارزات صنفی و سیاسی توده‌های زحمتکش به کلی نفی نمی‌شود و در مواردی روی آن تکیه به عمل می‌آید. ولی این برخورد وجود چپ‌گرايی جدی را در نظریات شما نفی نمی‌کند. به این یادآوری لنین در مورد سوسیالیست‌های انقلابی روس که ما در مقاله دیگری هم به آن اشاره کرده ایم، توجه دقیق نمايید.

«سوسیالیست‌های انقلابی که از ترور دفاع می‌کنند- چیزی که بیهوده بودنش را تجربیات جنبش انقلابی روسیه به خوبی نشان داده است- با پیگیری می‌کوشند این طور اعلام دارند که آن‌ها ترور را تنها در تلفیق با کار میان توده‌ها درست می‌دانند… سوسیالیست‌های انقلابی با ساده‌لوحی بی‌نظیری متوجه نیستند که تمایل آن‌ها به ترور با این واقعیت بستگی دارد که آن‌ها از همان آغاز دور از جنبش کارگری جای داشته اند و پیوسته از آن دورند.» (از مقاله حادثه‌جويی انقلابی)

ببینید این جمله از نوشته شما که می‌گويید: (صفحه ۷۲ از ۱۹ بهمن تئوریک شماره ۳)
«اینک این دیکتاتوری شاه است که با رسوايی در برابر جنبش به خود می‌پیچد… دشمن باید بداند که چریک به مبارزه ادامه خواهد دارد، حتا اگر تا آخرین فرد گروه سیاسی- نظامی موجود شهید یا اسیر شود، دیری نمی‌گذرد که جنبش نیروهای تازه‌ای را جانشین آن‌ها خواهد ساخت. در آینده در برابر  رشد و گسترش مبارزه مسلحانه باید رژیم بیش از پیش موقعیت خود را از دست بدهد… سرانجام باید به آنجايی برسیم که رژیم در میان تضادهای خود غرق خواهد شد.»

چه شباهت شگفت‌انگیزی با اظهارنظر اعلامیه سوسیالیست‌های انقلابی روس در مورد نقش کارهای چریکی، که لنین مورد انتقاد شدید قرار داده است، دارد. لنین در مقاله «حادثه‌جويی انقلابی» از تراکت اس. آرها۱ چنین نقل می‌کند:
«هرضربه تروریستی در عین‌حال بخشی از نیروی استبداد را می‌کاهد و تمام این نیرو را به طرف مبارزان آزادی جابه‌جا می‌سازد(!) و اگر ترور به طور سیستماتیک(!) انجام گیرد روشن است که بالاخره کفه ترازوی ما سنگین‌تر خواهد شد.»

ببینید تئوری «سرشت تبلیغی» اقدامات قهرآمیز شما چقدر با نظریات سوسیالیست‌های انقلابی روس شباهت دارد و تا چه اندازه از نظریات انقلابی لنین دور است. حکم شما در این باره چنین است:
«خصلت دیگر مبارزه مسلحانه سرشت تبلیغی اعمال قهر انقلابی در این مرحله است. مفهوم سرشت تبلیغی اینست که با وارد ساختن ضربات نظامی به رژیم در روحیه توده‌ها به سود مبارزه اثر می‌گذاریم.» (از صفحه ۳۶)

لنین در مقاله نامبرده خود در این باره چنین می‌نویسد:
«در این تراکت تئوری ترور تجهیز کننده هم فراموش شده است. سوسیالیست‌های انقلابی به ما می‌گویند: “هر نبرد تن‌به‌تن یک قهرمان در همه ما شور مبارزه و شجاعت را بیدار می‌کند.” ولی ما از گذشته می‌دانیم و هم‌اکنون می‌بینیم که تنها اشکال نوین جنبش‌های توده‌ای و یا بیدار شدن قشرهای نوینی از توده‌ها به منظور مبارزه مستقل واقعاً در همه شور مبارزه و شجاعت را بیدار می‌کند. نبردهای تن‌به‌تن تا وقتی که در چهارچوب نبرد تن‌به‌تن با لماشوف باقی بمانند در اولین لحظه یک هیجانی به وجود می‌آورند، ولی بلافاصله موجب لختی می‌شوند و مردم را بدون حرکت در انتظار جنگ تن‌به‌تن بعدی نگه می‌دارند.»

شما در مقاله خود کار وسیع توده‌ای میان کارگران و سایر زحمتکشان و دانشجویان، کوشش برای گردآوری و سازماندهی آگاه‌ترین عناصر خلق را «خرده‌کاری» می‌نمايید. (رجوع شود از نقل قول از صفحه ۳۲)

ببینید این قضاوت شما تا چه حد با نظر سوسیالیست‌های انقلابی روس مطابقت دارد و تا چه اندازه از نظر لنین دور است. لنین در مقاله «حادثه‌جويی انقلابی» از تراکت اس. ارها چنین نقل می‌کند:
«کسی که صاحب نیروی بیش‌تر، اراده قوی‌تر و امکانات زیادتری است نباید خود را با خرده‌کاری راضی کند، چنین فردی باید کار بزرگی را جست‌وجو کند و خود را برای آن فدا نماید.»

لنین این استدلال اس. ارها را به مسخره می‌گیرد و اضافه می‌کند: «بی‌اندازه عاقلانه است، این طور نیست؟ زندگی یک انقلابی را برای گرفتن انتقام از یک پست‌فطرتی مانند سیپاگین، که به جایش پست‌فطرت دیگری مانند پلوه خواهد نشست، قربانی کنیم، این کار بزرگ است. ولی توده‌ها را برای یک قیام مسلح آماده سازیم، خرده‌کاری است.»

دوستان گرامی! لحظه‌ای عمیقاً به انتقادات ما، بدون پیش‌داوری‌های گذشته خود، بیانديشید. چه می‌شد اگر این صدها قهرمان شهید و هزاران زندانی اسیر به جای این‌که برای گرفتن یک اسلحه کمری از یک پاسبان مفلوک دو نفرشان کشته شوند و به جای این‌که برای از بین بردن یک کرم کثیف مانند نیک‌طبع، که رژیم صدها نظیرشان را در یک چشم به‌هم زدن پیدا می‌کند، نزدیک ده نفر از پرارزش‌ترین عناصر انقلابی به دست دژخیمان رژیم سپرده شوند، این نبرد در جهت روشنگری زحمتکشان و رساندن کمک فکری و فنی برای آموزش آگاه‌ترین و مبارزترین عناصر طبقه کارگر و سازماندهی این نیروی پیشاهنگ جنبش انقلابی و احیاء سازمان حزب طبقه کارگر و کمک به از بین بردن کمبودهای کمی و کیفی آن گام بر‌می‌داشت و این گنجینه شگرف فداکاری، شور انقلابی، ابتکار را در این راه به کار می‌انداخت؟ بدون تردید در چنین صورتی در آخر تحلیل تئوریک خود نمی‌نوشتید که با وجود دادن صدها شهید و هزاران زندانی بیش از ۳ سال است از ظهور جنبش مسلحانه می‌گذرد … ولی هنوز توده‌ها به آن پاسخ نمی‌دهند. ما انتظار حمایت کارگران و دهقانان را می‌کشیم، حال آن‌که روشنفکران، کسبه، روحانیون به ما پاسخ مساعدتر می‌دهند. (صفحه ۹۸)

علت چنین پدیده‌ای را خود شما در ارتباط دیگری و با نتیجه‌گیری نادرستی به درستی یادآور می‌شوید:
«در شرایط فعلی توده‌ها گرایش دارند که با اشکال آشنای قبلی که امکان به کار بستن آن‌ها را در خود می‌بینند، دست به حرکت بزنند. دانشجویان علی‌رغم دیکتاتوری خشن نمایش‌های اعتراضی به راه می‌اندازند و در هر حال چند بار دانشکده‌ها و مدارس عالی به علل سیاسی تعطیل می‌شوند. کارگران علی‌رغم شرایط اختناق و افزایش بی‌حد خشونت رژیم بیش از سال‌های پیش دست به اعتصاب‌های اقتصادی می‌زنند. حرکات و گرایش‌های اعتراضی از سوی دیگر قشرها هم‌چنان دیده می‌شود.»

شما فراموش می‌کنید به این نکته اساسی توجه کنید که بدون تردید یکی از بهانه‌های سنگین‌وزن رژیم برای افزایش بی‌حد خشونت، همین کارهای ماجراجویانه آنارشیستی است، یعنی اعمال قهر انقلابی در زمان و مکان نامتناسب.

مقایسه تجربه انقلاب پرتغال با نتایج دردناکی که از اقدامات زودرس ماجراجویانه و حمایت نشده در اندونزی و سودان به بار آمد، به خوبی نشان می‌دهد که چه شیوه کار انقلابی درست و سودمند و چه شیوه مبارزه‌ای زیانبخش است.

در دنیای امروز، با تغيير روزافزون تناسب نیروها به سود سوسیالیسم و صلح و جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، امکانات بی‌سابقه‌ای برای پیروزی خلق‌ها در مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع خودی به وجود آمده است. در این شرایط در بسیاری از کشورهايی که بر اثر خفقان کامل، جنبش‌های وسیع توده‌ای دیده نمی‌شوند، حالتی پیدا می‌شود که زیر تأثیر تشدید تناقصات درونی جامعه و تأثیر بیدارکننده تحولات مثبت جهانی، قشرهای عظیمی از توده‌ها هوادار دگرگونی‌های بنیادی در جامعه هستند و از رژیم حاکم تنفر دارند، ولی بر اثر اختناق سیاه امکانی برای تظاهر ناخشنودی خود ندارند. در چنین شرایطی است که نقش عامل ذهنی یعنی حزب پیشاهنگ طبقه کارگر تعیین کننده می‌شود. اگر حزب پیشاهنگ طبقه کارگر که باید کمیتی متناسب و کیفیتی کاملاً انقلابی داشته باشد، بتواند از همه نیروهای بالفعل و بالقوه انقلاب به بهترین وجهی بهره‌برداری کند، درست‌ترین شعارها را برای تجهیز مردم و صحیح‌ترین راه‌ها را برای گسترش مبارزه برگزیند، از همه شیوه‌های مبارزه و امکانات موجود استفاده نماید و کار وسیع توده‌ای را در صورت امکان با آن گونه اعمال قهر انقلابی، که بتواند در لحظه مناسب ستاد دشمن را متلاشی سازد، تلقیق کند، می‌تواند حتا با نیروی کم محدودی در پیشاپیش جنبش خلق قرار گیرد و آن را به سوی پیروزی رهبری کند.

شرط پایه‌ای برای رسیدن به این هدف اساسی، یگانگی فکری و عمل تمام پیشاهنگ طبقه کارگر در سازمان یگانه انقلابی، پیروی از استراتژی و تاکتیک یگانه و همکاری وسیع همه نیروهای انقلابی برای رسیدن به اولین هدف همگانی جنبش رهايی‌بخش ملی میهن ما، یعنی سرنگونی رژیم استبداد محمدرضا شاهی است.

مبارزان انقلابی ایران! یاری کنید تا همه نیروهای خود را برای رسیدن به این هدف به کار اندازیم.

—————————————–
۱– منظور تراکت سازمان اس. آرها دربارۀ قتل وزير کشور است.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yckn2ede