تارنگاشت عدالت بایگانی دورۀ دوم

منبع: نامه مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ۵٣، پنجشنبه ۲۵ مرداد ١٣۵۸‏

گزینش و تایپ: ع. سهند

 

دمکراسی به چه معناست

 

مسأله دمکراسی، در کنار استقلال يکی از دو هدف اساسی ما در انقلاب ملی و دمکراتيک کنونی است. ولی ‏از جهت دريافت محتوای آن، نوعی سردرگمی حکمرواست.‏

برخی‌ها دمکراسی را تا حد «آزادی‌گرايی» (يا ليبراليسم متداول در جوامع بورژوايی غرب) تنزل می‌دهند و ‏می‌گويند دمکراسی يعنی آزادی عقايد و بيان و اجتماعات و انتخابات و امثال آن. و حال آن‌که دمکراسی تنها ‏آزادی‌های دمکراتيک نيست، بلکه در عين حال حقوق دمکراتيک است، که بدون تأمين آن در جامعه، آن آزادی‌ها ‏فقط يک پردۀ فريب و يک نقاب تزوير است. حقوق دمکراتيک برای دمکراسی جنبه مضمونی دارد.‏

حقوقی مانند حق کار، حق استراحت، حق تحصيل، حق درمان، حق تأمين دوران پيری، حق تأمين ‏دوران مادری، حق زنان به برابری با مردان در همه عرصه‌ها، حق خلق‌ها در تعيين سرنوشت ‏خويش به صورت خودمختاری در وطن واحد و امثال آن، محتوای زندگی آزاد و انسانی هر شهروند ‏است و اگر اين حقوق تأمين و تضمين نگردد، آدميزاد از زندگی درخورد نام و مقام تاريخی خود محروم است. به ‏همين جهت است که ما می‌گوييم، حقوق دمکراتيک برای دمکراسی اهميت محتوايی و مضمونی دارد.‏

لذا در مفهوم دمکراسی نبايد آزادی‌های دمکراتيک را مطلق کرد و مضمون آن را، که حقوق دمکراتيک شهروندان ‏است، در پرده گذاشت.‏

چه سودی از آزادی، وقتی انسان بيکار است، بيسواد است، بيمار است، در قيد ستم ملی و قومی است، به ‏عنوان زن و مادر دچار حرمان و نابرابری در خانواده و جامعه است، در سن سالخوردگی بی‌ کس‌وکار است و به ‏زندگی به اصطلاح «بدتر از سگ» محکوم است، ولی تنها به او حق «پارس کردن» داده‌اند!‏

اگر حقوق دمکراتيک، که دارای جنبه محتوايی است، تأمين و تضمين شود، به ناگزير آزادی‌های دمکراتيک را به ‏وجود می‌آورد، ولی عکس آن دشوارتر است و ديده نشده است که آزادی‌های دمکراتيک به خودی خود بتواند ‏گره‌ها را به آسانی بگشايد. مثلاً در جوامع بورژوايی ديده‌ايم که قرن‌هاست احزاب مختلف در پارلمان‌ها عرض ‏اندام می‌کنند، ولی هنوز بر سر حقوق اوليه انسانی بحث و کشمکش است، زيرا برای سيستم سرمايه‌داری ‏صرف نمی‌کند که ثروت ميلياردرها را در رفاه و گذران انسانی مصرف کند. سرمايه‌داری اگر حقوق دمکراتيک را ‏برای افراد جامعه تأمين کند، ورشکست می‌شود.‏

اما آزادی‌های دمکراتيک، آن هم به شکل غربی آن، سودمند نيست. اين‌که هر گروه بی‌مسؤوليتی به پيروی از ‏يک مقدار نظريات ضد اجتماعی بتواند نظم و تکامل جامعه را مختل سازد، اين اسمش آزادی و دمکراسی ‏نيست. اين جنگلی که در جوامع غربی به نام «دمکراسی» به وجود آورده‌اند و يک توطئه اجتماعی است برای ‏گيج کردن جامعه. عقلانی آنست که نبايد بين آزادی فرد و گروه‌ها با تکامل و حيات تندرست و پويای جامعه ‏تناقض پديد شود، آزادی بايد آزادی مسؤول باشد.‏

در کشوری، مانند کشور ما، بهترين شکل دمکراسی، دمکراسی ملی است. يعنی اتحاد عمل کليه احزاب، ‏سنديکاها، گروه‌ها و جمعيت‌ها، کانون‌ها، مطبوعات ملی و دمکراتيک در داخل يک جبهه واحد خلقی. اين ‏سازمان‌ها می‌توانند ليبرال باشند، مذهبی باشند يا مارکسيستی. ولی در اين جبهه واحد خلقی برای دشمنان ‏دمکراسی و خواستاران رژيم‌های اشرافی و فئودالی و عمال امپرياليسم جايی نيست و نبايد باشد. يا به ديگر ‏سخن، اين جبهه بايد از نيروهايی تشکيل شود که به حرکت جامعه در جهت منافع اکثريت خلق باور دارند، البته ‏هر سازمانی به شيوۀ خود و با جهان‌بينی خاص خود و استقلال سازمانی خود، ولی اين «مخرج مشترک» بايد ‏وجود داشته باشد، لذا می‌گوييم سازمان‌های ملی و دمکراتيک.‏

اين جبهه واحد خلق چه وظايفی را بايد عملی سازد؟

اين جبهه سازمان ويژۀ خود را پديد می‌آورد و برنامه مشترک خود را تدارک می‌بيند. (يعنی برنامه نوسازی ‏جامعه در جهت استقلال و آزادی ميهن، در جهت منافع زحمتکشان ميهن) و سپس همه در راه تحقق اين برنامه ‏مشترک می‌کوشند. همکوشی و همياری، و نه رقابت خردکننده، شيوۀ اعضای جبهه است.‏

شرکت در جبهه واحد خلق حق داشتن سازمان و مطبوعات مستقل، حق اظهارنظر مثبت يا منفی در بارۀ سير ‏امور و حق تبليغ جهان‌بينی خود را از هيچ سازمانی سلب نمی‌کند. اينست ترکيب آزادی و مسؤوليت، کثرت و ‏وحدت. تمام مسأله در اينجاست.‏
در عين حال شرکت در جبهه از تصادم عبث انرژی اين سازمان‌ها، که می‌تواند به سود ضدانقلاب باشد، جلو ‏خواهد گرفت و هميشه در برابر ضدانقلاب سد محکمی از ارادۀ مشترک جامعه برخواهد افراشت.‏

ما اين نکات مهم را در گذشته نيز گفته ايم. ولی معلوم نيست چرا حتا کسانی که خود را در صحنه ‏سياسی مسؤول و فعال می‌دانند، نظريات سازمان‌های ديگر را بررسی نمی‌کنند و اظهارنظر آن‌ها ‏در بارۀ عقايد ديگران آنقدر غيرمستند و دلبخواه است؟!‏

مثلاً می‌گويند که گويا حزب تودۀ ايران نقشه پانزده ساله يا سی ساله‌ای دارد و حالا تنها به لحاظ تاکتيک (يعنی ‏حقه‌بازی) در مورد جمهوری اسلامی سکوت می‌کند. کمين کرده است. منتهز فرصت است. اين لغو محض ‏است!‏

حزب تودۀ ايران پيشنهاد می‌کند که «جبهه واحد خلق» تشکيل شود و برنامه مشترک نوسازی کشور تنظيم ‏گردد. حزب ما برای خود در اين جبهه حقی برابر حق ديگران قايل است نه بيش و بر آنست که همه با هم در ‏اين راه نوسازی بکوشيم و همه با هم با تحول زمانه همگامی کنيم.‏

حزب ما حاضر است در اين وحدت عمل، نه تا پانزده يا سی سال، بلکه تا هر مقداری که لازم است پيش برود. از ‏جانب ما هرگز خدعه و پيمان‌شکنی رخ نمی‌دهد. يا مثلاً پيش کشيدن دعوای مذهبی و لامذهبی در مورد حزب ‏ما، توسل به انتساب بلادليل و افتراء صرف است.‏

ما با احدی بر سر مسايل متافيزيک بحث نداريم. سخن ما نه بر سر آسمان، بلکه بر سر زمين، بر سر سرنوشت ‏انسان است.‏

اگر شما با بهبود سرنوشت انسان و تکامل مدنی او موافق هستيد، ما به هر عقيده‌ای که شما در بارۀ مبدأ و ‏معاد داشته باشيد، با نظر احترام می‌نگريم. ما بارها گفته ايم که حزب ما يک سازمان سياسی است نه ‏مذهبی، و در آن، دارندگان نظريات مذهبی هم عضويت دارند. ولی اصرار عجيبی دارند که حساب حزب تودۀ ‏ايران را با حساب‌هايی مخلوط کنند که ارتباطی به وی ندارد. آيا می‌توان خلقای عباسی را، به صرف آن‌که آن‌ها ‏نيز مدعی اسلام بوده اند، در کنار ائمه شيعه گذاشت؟

اين مطلب را ما بارها گفته ايم، ولی کسانی در مصلحتشان نيست که به اين مطالب گوش فرا دهند. در ‏مصلحت آن‌ها است که به حزب تودۀ ايران عقايد بی‌بندوباری را نسبت بدهند، تا سپس بتوانند آن‌ها را، باد در ‏گلو، با چابکدستی يک مهره‌باز، رد کنند. اين زشت است. اين درخورد افراد مسؤول نيست.‏

اگر وجدان و شيوۀ جدی سياسی در ميان است، نظر سازمان‌های سياسی را نه از فرض خود، بلکه از بيان ‏خود آن‌ها بررسی کنيد. اگر چيزی را رد می‌کنيد، حرف گفته شده‌ای را رد کنيد، نه دعوی «من‌عندی» را و اين ‏نهايت بدوی بودن و مبتذل بودن است که چنين می‌شود.‏

کسانی مدعی‌اند که در فکر انحصار قدرت نيستند. ما اين سخن را، اگر صميمانه باشد، تهنيت می‌گوييم. ولی ‏نخستين علامت آن، توجه دقيق به عمل و نظر کسانی است که با روش سازنده‌ای عمل می‌کنند. نحستين ‏علامت آنست که نظر و روش سازنده اين کسان را واژون جلوه ندهيم. ولی اگر ما عالماً و عامداً مواضع را مخلوط ‏و دوست و دشمن را درهم می‌آميزيم، آن وقت هدفمان چيست؟

خلاصه کنيم:‏

حزب تودۀ ايران يک مسلک مذهبی يا لامذهبی نيست و با مذهب هم سر نزاع ندارد، بلکه يک حزب ‏سياسی است. برنامۀ اجتماعی او به خاطر بهبود سرنوشت انسان است. نمی‌خواهد انحصاری ‏عمل کند . مايل است در اتحاد با ديگران گام بردارد. معتقد به آزادي‌های مسؤول دمکراتيک و به ويژه ‏حقوق دمکراتيک زنان و مردان و همۀ خلق‌های ايرانست. روش او سياست اوست، نه تاکتيک ‏کوتاه‌مدت او. حرف خود را می‌زند و مسؤول سخن و عمل ديگران نيست. نيروی سازنده است، نه ‏ويران کننده. بالاخره وقت است که اين مطالب يک بار برای هميشه فهميده شود و به نام حزب ما ‏عقايد و نظريات فرض نکنند. ‏

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/mt22yj7c