پایگاه خبری ملی – مذهبی
۱۶ شهریور ۱۴۰۰
دیروزقهرمان، امروز بربر- مطلبی از لوموند فوریه ۲۰۱۶
هنگامی که جهادگران دوستان ما بودند
درطول دورهای شامل شکست سخت ایالات متحده در هندوچین (آوریل- مه۱۹۷۵) و فروریزی زنجیرهای کشورهای اروپایی اقماری اتحاد جماهیر شوروی (به ویژه لهستان، که در دسامبر ۱۹۸۱ در آن وضعیت اضطراری اعلام شد)، ایالات متحده و اروپای غربی تصور میکردند – یا هنوز هم میکنند– که مسکو به تهاجم جهانی بزرگی دست زده است. در آفریقا، آنگولا و موزامبیک که به تازگی استقلال یافته بودند، به نظر میآمد دست دوستی به سوی آن دراز کردهاند. در آمریکای مرکزی، چریکهای مارکسیست سبب سقوط دیکتاتوری نزدیک به آمریکا در نیکاراگوئه شده بودند. در اروپای غربی، یک حزب کمونیست نزدیک به اتحاد شوروی برای چند ماه سیاست پرتغال، عضو موسس پیمان آتلانتیک شمالی [ناتو]، را جهت میداد. به نظر می آید که اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ در دسامبر ۱۹۷۹، یک فرار به جلو از سوی مسکو بود. این کار فصلی جدید در جنگ سرد بین دو بلوک گشود. نبرد مجاهدین («رزمندگان عقیدتی که به جهاد پرداخته بودند») افغان چون موهبتی آسمانی برای رودررویی با بلندپروازیهای سلطه طلبانه اتحاد شوروی به نظر رسید و غالباً به عنوان یک حماسه از آن ستایش میشد.
اهمیت چندانی نداشت که تقریباً همه این رزمندگان قهرمان تلقی شده، مسلمانان سنتی و حتی بنیادگرا بودند. در آن زمان، مذهب الزاما یک عامل واپسگرا شناخته نمی شد مگر آن که مانند ایران به مخالفت با منافع غربی برخیزد. ولی این امر نه درمورد لهستان کاتولیک پرورده شده توسط پاپ ژان پل دوم، اسقف پیشین کراکف صادق بود و نه البته درمورد افغانستان. در نتیجه، اولویت ژئوپولیتیک این بود که این کشور برای اتحاد شوروی همانی شود که ویتنام برای ایالات متحده بود. روایتی تقریباً یکتا در رسانهها، درطول سالها از مجاهدین تمجید میکرد و طغیان آنها را به عنوان یک شورش روستایی درخور التفات و ناشی از ایمان معرفی مینمود. این روایت به ویژه جایگاه و زندگی زنان افغان را از مجرای گرایش جوهرگرا، ساده دلانه (و گاه خوشدلانه ) سنتهای مردمی تعریف و تعیین میکرد.
سی و پنج سال بعد، بازگشت به این گفتمان و تصاویر سادهنگرانه شمار زیادی از مطبوعات فرانسوی – از مجله فیگارو تا نوول ابزرواتور – نشان میدهند که تا چه حد همه آنچه که درستایش و جلب محبوبیت برای مبارزه علیه «امپراتوری شر» (تعبیری که رونالد ریگان درمورد اتحاد شوروی به کار میبرد) اکنون تبدیل به منشأ انزجار و هراس شده است. بین سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۸، بهرهگیری از «رزمندگان عقیدتی» علیه ارتش سرخ تشویق میشد. از دهه پس از آن، به پسرعموهای عقیدتی ایشان در الجزایر (گروه مسلح اسلامی – GIA) و درپی آن طالبان در افغانستان و در دوران اخیر القاعده و سازمان حکومت اسلامی (داعش)، برچسب «متعصب»، «خداجویان دیوانه» و «بربر» زده شد
مجاهدین سال های دهه ۱۹۸۰، که درخارج از افغانستان سوء قصد انجام نمی دادند، ازجنبه های مهم بسیاری از «گروه مسلح اسلامی» الجزایر یا داعش متمایز بودند. این نیزدرست است که غالباً از افغانستان به عنوان دیگ و زهدان جانشینان مجاهدین استفاده شده است. ابومصعب الزرقاوی، که «پدر» داعش خوانده میشود، هنگامی به افغانستان رفت که ارتش سرخ از آنجا عقبنشینی میکرد و تا سال ۱۹۹۳ در آنجا ماند. اسامه بن لادن، بنیانگذار القاعده توسط سرویسهای مخفی عربستان سعودی به پیشاور پاکستان فرستاده شده بود تا از مبارزه مجاهدین پشتیبانی کند. مختار بالمختار الجزایری، که گروه «القاعده در مغرب اسلامی» (AQMI) که اخیرا مسئولیت حمله علیه هتل اسپلاندید اوآگادوگو در بورکینوفاسو را به عهده گرفت نیز برای بیرون راندن افغانهای متحد اتحاد شوروی درپایان سالهای دهه ۱۹۸۰ به آنجا رفت و سپس برای شرکت در جنگ داخلی همراه GIA به الجزایر بازگشت (الجزایریهایی که همان مسیر را پیمودند «افغان» نامیده شدند و سپس به القاعده پیوستند). از اینها و بسیاری دیگر، تا زمانی که درخدمت نیات راهبردی غرب بودند، حسن استقبال میشد. پس از آن، اینها برعلیه غرب اقدام کردند. تصویری که مطبوعات اروپایی یا آمریکایی از انگیزهها، بنیادگرایی مذهبی و سبعیت آنها ارایه کرد همه چیز را تغییر داد.
۱- متحدان راهبردی غرب
در ۳ فوریه ۱۹۸۰، چند هفته پس از مداخله نظامی اتحاد شوروی در افغانستان ، آقای زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا به پاکستان رفت. او خطاب به مجاهدین پناه گرفته دراین سوی مرز وعده داد: «آن سرزمین، در آنجا متعلق به شما است. روزی به آنجا بازخواهید گشت زیرا در نبردتان پیروز میشوید. درآن زمان خانهها و مساجدتان را بازخواهید یافت. هدف شما برحق است. خدا همراه شما است».
در آن زمان، گفتمان رسانهای مربوط به افغانستان هدف ژئوپولیتیک آمریکا را تائید میکرد.
وظیفه مداخله
«باید فکر کرد، باید فکرکردن به این را پذیرفت که، مانند همه مقاومتهای سراسر دنیا، افغانها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که سلاح داشته باشند، آنها نمیتوانند جز با خمپارهانداز از پس تانکها برآیند، آنها تنها با «سام ۷» میتوانند با هلیکوپترها مقابله کنند، آنها درصورتی میتوانند بر ارتش اتحاد شوروی پیروز شوند که سلاحهای دیگری جز آنچه موجب خشنودی ارتش سرخ است داشته باشند. خلاصه، با آن که غرب هنوز هم کمک کردن به آنها را می پذیرد (…) به نظر من ما امروز در موقعیتی هستیم که خیلی با موقعیت زمان جنگ اسپانیا متفاوت نیست (…) در اسپانیا وظیفه مداخله وجود داشت، وظیفه پا به میدان گذاشتن (…) به باور من امروز افغانها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که ما بپذیریم باید درامور داخلی آنها دخالت کنیم». (برنارد هانری لوی7، اخبار شامگاهی تلویزیون TF۱، ۲۹ دسامبر ۱۹۸۱).
برنارد هانری لوی پس از سوء قصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیز با همان شدت از مداخله غرب در افغانستان حمایت کرد.
مانند دوران مقاومت در فرانسه
«برای آن که به افغانها امکان داده شود که با افغانها صحبت کنند، مانند دوران اشغال [آلمان نازی] در فرانسه، که فرانسویها با فرانسویها گفتگو می کردند، کمیته حقوق بشر تصمیم گرفته به مقاومت افغان کمک کند تا رادیویی در قلمرو خود بسازند: رادیوی کابل آزاد. یک سال و نیم پیش، ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ (…) یکی از اولین قدرتهای جهانی، کشور ضعیف و بدون دفاع همسایه را اشغال کرده بود (…) تفنگهای قدیمی مخفی شده درزیر بستههای کاه از صندوقها بیرون آمد. مقاومت با سلاحهایی نامناسب به پا خاست». (مارک هالتر، لوموند، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱).
در اینجا، مارک هالتر به بندی مشهور از آواز پارتیزانها ، سرود مقاومت فرانسه: «تفنگها، مسلسلها، نارنجکها را از کاه بیرون بیاورید» اشاره میکند.
نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی (توتالیتاریسم)
««نبرد افغانها نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی (توتالیتاریسم) کمونیستها و فاشیستها است». (ژان دانیل، نوول ابزرواتور، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۰).
«ارتش سرخ حمله کرد، مانند برلن، مانند بوداپست»
”«الله اکبر”، “شوروی [روسها] باید بیرون بروند”: کابلیهای مسلمان و غیرکمونیست فراموش نکرده اند. جمعه ۲۲ فوریه، آنها قصد تظاهرات داشتند، پرچم سبز اسلام درجلو، علیه حضور مسلحانه اتحاد شوروی که غیر قابل تحمل انگاشته شده بود. صبح آن روز، مانند پیشتر از آن در برلن شرقی و بوداپست، ارتش سرخ تیراندازی کرد (…) بین مارکس و الله، گفتگو غیرممکن مینمود». (ژان فرانسوا لومونیه، لوپوئن، ۳ مارس ۱۹۸۰).
رهاشدن از اشغال گران شوروی، حراست از جامعه مردان آزاد
«نگاهی سرشار از غروری بینظیر که در دیگر نقاط جهان به دشواری میتوان یافت و حاکی از اراده سرسختانه افغانها برای رها شدن از شر اشغالگران شوروی دارند، با آن که ابزارهای ایشان به نظر ناچیز می آید». (پاتریک پواور داورور۱۰، اخبار آنتن ۲، ۸ ژوییه ۱۹۸۰).
«آنچه که در کابل زیر چکمه شوروی میمیرد، جامعهای از مردان اصیل و آزاد است». (پاتریس دو پلونکت، مجله فیگارو، ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۰).
مانند بریگادهای بینالمللی، «افغانهای» فرانسه
در لوموند ۱۹ دسامبر ۱۹۸۴، دانیل ترامار از چند فرانسوی که «با مقاومت افغان کار میکنند» نام برد. درآن زمان هیچ هراسی ازاین وجود نداشت که این رزمندگان خارجی براثر تجربه جنگ «رادیکال شده» به کشور خود بازگردند.
«این دوستی فرانسوی – افغان است: دوستی که به دوست خود کمک می کند (…) فرانسوا مانند ایزابل زبان فارسی یادگرفته است. تابستان امسال، با گذر از مرز، ۶ شبانه روز، گاه در گل و لای، به طور مداوم پیاده روی کرده است».
کلود کورس هم به نوبه خود یک گزارش مجله فیگارو را در ۱۹ دسامبر ۱۹۸۷ به پزشکان، کارشناسان کشاورزی و مهندسان فرانسوی که به افغانها کمک می کردند اختصاص داده و درآن گزارش از مقاومت فرانسه یادکرده بود.
«ریش، عمامه و چشمان گریزان: این نمونههای فرانسویهای افغانستان هستند. درمیان آنان، یک ملوان اهل برتون متخصص در بادهای پولینزی، که بنابر تمایل خود به کارشناس کشاورزی کوهستانی مردمی که با جهت باد زندگی میکنند بدل شده است! (…) این درخت زندگی (شاه بلوط) منبع ارزشمند غذایی نماد امید مردمی ملیگرا و متحد علیه اشغالگر کمونیست است، همچنان که چوپانهای کرس کاستاینیسیا درسابق علیه ارتش اشغالگر بودند».
۲- چشمانداز زیبای گرمسیری
پیروزی بر کمونیسم هدف همگانی مردمی در فرانسه نبود. برای این که هدف افغانهای میهنپرست و درعین حال سنتی از حمایت پرشمارتری برخوردار شود، رسانههای بزرگ به آن صفت ماجراجویی و جستجوی بهشت گمشده میدهند. جلب توجه به نبرد افغان در یک چهارچوب جغرافیایی دلپذیر، با دریاچههای زلالی که نگاه را به سوی خود میکشد آسانتر است. مناظربدیع (و سنتهای) افغانستان نسلی غربی که در سالهای دهه ۱۹۶۰ به بلوغ رسیده، در رویای پیمودن کشورهای شرقی بوده و گاه ازآن برای رفتن به کاتماندو گذر کرده را مسحور میکند. بازگشت به طبیعت، ارزشهای واقعی، «کوهستانهای زیبا و سرسخت». افغانستان چون پادزهر تمدن مدرن، مادیگرا و تاجر مسلک است.
«آن قدر زیبا است که فراموش می شود جنگ است»
«مانند یک قصه عشق آغاز میشود. تقریباً همه آنها به افغانستان رفتهاند. از نخستین سفر کاملاً مجذوب شدهاند. آن را توصیف میکنند: « “مکانی عالی در دوردست که درآن از راه آهن و صنعت خبری نیست”. فضا است و آزادی: “هیچ افغانی به شما نگاه نمیکند، ناراحتتان نمیکند”. ایزابل ادامه میدهد: “گاه آن قدر زیبا است که فراموش میشود جنگ است”». (دانیل ترامار، لوموند، ۱۹ دسامبر ۱۹۸۴).
حاصلخیز ترینها، رنگارنگترینها، درخشانترینها
«هندوکش ازشمال شرقی تا جنوب غربی سربرافراشته و ارتفاع ۵ هزارمتری حاصلخیزترین، با زیباترین میوهها، رنگارنگترین لباسها، درخشانترین بازارها و دامنههایی در شمال و جنوب با بیابانهایی از ماسههای طلایی است». (روبر لوکونتر، مجله فیگارو، ۱۲ ژانویه ۱۹۸۰).
«ریشهای سیاه، بینیهای عقابی و نگاههای نافذ»
«آنها با ریشهای سیاه، بینیهای عقابی و نگاههای نافذ هیبتانگیز خود یادآور درندگان هستند. آنها جنگجو به دنیا آمدهاند، نسبت به زور، سرما و خستگی بیتفاوتاند. موجوداتی از جنس دیگرند که نسبت به انزوا، گرسنگی و مرگ حساس نیستند. با تفنگهای کهنه انفیلد، مدل ۱۹۱۸، مگس را از فاصله ۸۰۰ متری میزنند. تاریخ نشان داده که هیچ ارتش خارجی و حتی داخلی نتوانسته آنها را شکست دهد (…) این انباشت پیروزیها و کشتار جمعی دشمنان موجب غرور و تکبر ایشان است که امروز همچنان به ۱۷ میلیون افغانی این باور را میدهد که به زودی در کمینگاههایشان در بام دنیا، جایی که کیپلینگ «مردی که میخواست شاه بشود» را خلق کرد، مدافعانش همچنان پیروزمند خواهند بود». (ژروم مارشاند [با ژان نولی]، لوپوئن، ۲۱ ژانویه ۱۹۸۰).
«چه بر سر این سوارکار دستار به سر که دربرف راه میپیمود آمد؟»
«آن کاروانیان پشتونی که در یک چایخانه چای سبز مینوشیدند و تفنگ درکنار خود داشتند، آن شبان هندوکش نزدیک آبخیز، آن سوارکار دستار به سر که دربرف راه میپیمود آمد؟ (…) تلهای عظیم شن که باد به صورت موج شکل میدهد، خیابانهای هرات که عطر گل سرخی که یک پیرمرد میبوید شما را سرمست میکند، یا درهای میخ کوبیشده، به رنگ آبی آسمانی، خانههای اعیانی شما را وسوسه می که ساق پای سپید پوش زنی کاملاً پوشیده درزیر چادری تاخورده، که نگاهش از یک قاب توری به شما دوخته میشود» (نیکول زند، لوموند، ۹ دسامبر ۱۹۸۰).
«سرسختی سرمای زمهریری، توفان های سوزان شن»
«افغانها به زندگی درشرایط سخت، ایستادگی دربرابر طبیعت خشن، سرمای زمهریری و توفانهای سوزان شن عادت دارند (…) درجامعه کوچک ما هماهنگی شگفت انگیزی وجود دارد. مجاهدین طی روزهای متمادی ازجا نمیجنبند و با این حال تقریباً هیچ برخوردی بین آنها پیش نمیآید (…) کسی که خلقش تنگ شود، سریعاً خوش خلقی خود را بازمی یابد و این گرمابخش گروه است» (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
۳- رزمندگانی باورمند
درمیان فرانسویهایی که روزبه روز کمترمذهبی هستند و غالباً به لیبرالیسم فرهنگی گرایش دارند، و افغانهای سنتگرا، که هم توسط عربستان سعودی و هم ایران حمایت میشوند، شباهت و هماهنگی امری رایج نیست. ازاین رو، معرفی مجاهدین به عنوان مردمی ساده و باورمند که به سنتهای نیاکانی و همبستگی روستایی خود وابستگی دارند اهمیت مییابد. رودررویی غالباً مرگبار بین طایفهها و قبیلههای ضد شوروی به عنوان شیوهای دلپذیر و بینظم از نبرد، همانند روستاهای فرانسوی علیه لژیونهای امپراتوری روم معرفی میشود.
اسلام بدون «سیاسیکاری افراطی و جوش وخروش مانند ایران»
«انواع مختلف را مخلوط نکنیم. درتهران بنیادگرایی مربوط به آزادی مردم کوچه و بازار درشهرها، پس از ۲۰ سال هذیان جنونآمیز و اسرافکاری و ضدغربی سازی زننده است. در افغانستان فقط سنت است و بس. ازسیاسیکاری افراطی مانند ایران و حرارت زیاد به خرج دادن خبری نیست. غیرت و حمیت مذهبی همواره وجود دارد (…) کوهنشینان و جهادکنندگان درراه خدا باورمند هستند». (پی یر بلانشه، نوول ابزرواتور، ۷ ژانویه ۱۹۸۰).
«به باور من انقلاب اسلامی خمینی اثر زیادی برهدف افغانها داشت. اما مقاومت افغان تندروی جنبش انقلابی ایران را ندارد و جریانهای فرقهگرا در آن خیلی در اقلیت هستند». (ژان کریستف ویکتور، اخبار افغانستان، دسامبر ۱۹۸۳).
«رزمندگان جنگ مقدس»
«افغانها ازیک حجب و تقدیرگرایی برخوردارند که آنان را مطلقاً نسبت به اراده الله معتقد میسازد. میتوان گفت که برایشان شیوه زندگیای جذابتر و پیشهای برتر از رزمندگی درجنگ مقدس وجود ندارد. این امر هریک از آنها را به نحوه زندگی پیامبر نزدیک میکند». (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
بیانضباط، مغرور، پرحرف ولی شجاع
«مجاهد مانند دیروز همچنان بیش از هرچیز یک روستایی وابسته به زمین خویش است. او قادر به دفاع سرسختانه از زمین خود است اما غالباً اگر در معرض تهدید نباشد حالت تهاجمی خود را ازدست میدهد (…) عیبهای ویژه شخصیت افغان بیانضباطی، گرایش به تندزبانی و داشتن مشکل در رازداری نباید خصلتهای نیک این مردان را به فراموشی بسپارد. شجاعت و توانایی تحمل رنج آنها واقعی است و درصورت لزوم از جسارتی قابل ملاحظه برخوردارند». (پاتریس فرانسشی، لوپوئن، ۲۷ دسامبر ۱۹۸۲).
«اسلام آنان برتر از کمونیسم شوروی است»
«مخالفانی کج تاب و بدعهد وجود دارند که میپرسند آیا ارزش مقاومتکنندگان بیش از اشغالگران است، آیا اسلام آنان “بدوی و وحشی” نیست، آیا باید به طور قطع خطر “مردن برای کابل” را پذیرا شد؟ اینها حرفهایی است که از هر سو به ما گفته میشود، درحالی که افغانها کشته میشوند و کمک میطلبند. دربرابر این یاریطلبان میباید با صدای بلند اعلام کرد که مقاومت افغانها علیه اشغالگران شوروی مانند همه جنگهای آزادیبخش دیگر برحق است (…) در ورای این که آیا اسلام آنان برتر از کمونیسم شوروی است و این که اولی همان قدر «از نظر جهانی مثبت» است که دومی، شرمآور است درزمانی که آنان به شیوهای قهرمانانه به دفاع مشغولند درباره تمدن ایشان پرسش شود» (ژان دانیل، نوول ابزرواتور، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۰).
روزنامه نگار مجله فیگارو «با حسن نیت» قرآن را میبوسد
«پیش از هرحمله دعا خوانده میشود: دعایی سریع که هرکس درآن روح خود را به الله پیشکش میکند. سپس مجاهدین از زیر پرچمی میگذرند که قرآنی کوچک درآن پیچیده شده است. برخی آن را میبوسند و دیگران به نشانه شوق مذهبی به آن کرنش میکنند. آیتالله اصرار کرده که من نیز در این آیین شرکت کنم و این کار را از صمیم قلب انجام دادم. درواقع اسلام عامل محرک مردم افغانستان برای حفظ پیوستگی و روحیه شان برای مقاومت است. جهاد و خصلت اسلامی این مقاومت میتواند موجب هراس شود، ولی با چند استثنا، در آنها شکل تعصب آمیز دیده نمیشود». (استن یوافن – ویویه، مجله فیگارو، ۵ دسامبر ۱۹۸۷).
۴- مساله ناراحت کننده زنان
مقاومت و شجاعت، همبستگی اجتماعی و زیبایی گرمسیری نمیتواند موجب اجتناب از مساله جبراً ناراحتکننده [زنان] شود. این امر به ویژه درمورد فرانسویان صادق است که آگاهی سیاسیشان براثر مبارزات فمینیستی وضعیت زنان افغان دگرگون شده است.این مشکل ازآنجا کمتر قابل انکار است که کمونیستهای افغان ازدواج کودکان را ممنوع کرده و از اهمیت مهریه کاسته بودند. ولی مشکل به خاطر هشدار علیه درکی خیلی غربی از وضعیت افغانستان برطرف شده است. اکنون توضیح داده میشود که برخی رفتارها و نمادها در کشورهای مختلف دگرگون میشود. این امر به خودی خود نادرست نیست. اما چنین نسبیتگرایی فرهنگیای به محض آن که رزمندهای «که به ما شباهت ندارد» ازمتحد ما به حریف تغییر موقعیت دهد جاری نمیشود.
«مرکزگرایی تام اروپایی» به درک شرایط زن افغان کمک نمیکند
«دراین سیستم “سرکوب” زن افغان تنها بخشی از موضوع است. مرکزگرایی تام اروپایی به هیچ وجه به درک عملکرد این جامعه کمک نمیکند. در شرایطی که به عنوان نمونه “سرکوب” غالباً به یک اندازه برمردان و زنان درمورد ازدواج تحمیلی ترتیب داده شده توسط والدین سنگینی میکند». (امانوئل تود، لوموند، ۲۰ ژوئن ۱۹۸۰).
زنان الزاماً توسط زنان دیگر درمان میشوند
«یک زن افغان هرگز اجازه نمیدهد توسط پزشک مرد معاینه شود (…) درزیر چادرهایی مجهز به تجهیزات ضروری، زنان افغان پیچیده شده درچادر به حرکت جمعی ادامه میدهند زیرا در آنجا توسط پزشکان زن پذیرفته میشوند، به حرفهایشان گوش داده میشود و فرزندان خود را نیز همراه میآورند که غالباً به بیماریهای چشمی و پوستی یا سل مبتلا هستند. (فرانسواز ژیرو، وزیر امور زنان در فرانسه، لوموند، ۲۵ ژانویه ۱۹۸۳).
«ارتش سایه ها در مقاومت افغان»
«زمانی که من از وجود زنان مسلمان رزمنده دردیگر کشورهای مسلمان صحبت میکنم، آنها رویازده به جا میمانند. البته درمیان مجاهدین هیچ زنی وجود ندارد ولی زنانی هستند که درزیر چادر خود مواد منفجره حمل میکنند یا به عنوان مامور رابط برای انتقال پیام درشهرها از آنها استفاده میشود». (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
مانع از آن که آن طور که میخواهند زندگی کنند نشوید
«یک زن عکاس فرانسوی درمیان ما است. زن دیگری نیست. با این حال، او بدون مشکل و هیچگونه حجاب پذیرفته شده، چیزی که هرگز در چنین شرایطی درایران پذیرفته نمیشد. مثل این که دراینجا مانند ایران اسلام ابزار اعمال سیاست نیست، بلکه چیزی اساسیتر و سادهتر است (…) به نام کدام پیشرفت میتوان مانع زندگی کردن افغانها به شیوهای که میخواهند شد؟». (پی یر بلانشه، نوول ابزرواتور، ۵ ژوییه ۱۹۸۰).
«معیارهای ما، درجامعهای که آن را درک نمیکنیم چه ارزشی دارد؟»
«بنابر معیارهای ما، میتوان از سلب حقوق زنان در افغانستان صحبت کرد. اما معیارهای ما در جامعهای که آن را درک نمیکنیم چه ارزشی دارد؟ کهنگی روابط مرد – زن در افغانستان ما را شوکه میکند، اما این امر تنها میتواند درجریان یک تحول با ضرب آهنگ و زمان انتخاب شده توسط خود زنان افغان رخ دهد و نمیتواند از خارج و به وسیله سربازان و تانکها تحمیل شود». (آنی زورز، لو تام مدرن، ژوییه- اوت ۱۹۸۰).
«نظام “پرداخت پول برای ازدواج” که در جوامع بسیاری در دنیا، از آسیا تا آفریقا رواج دارد، پیش از ازدواج با یک دختر جوان بیگمان ناهنجاریهایی، به ویژه برای جوانانی که ازدواج میکنند دربردارد. با این حال، درجوامع روستایی فقیر، این امر بیتردید نوعی پشتوانه برای عروس است. نهادینه شدن نظام پرداخت برای ازدواج [مهریه] در افغانستان به عنوان نشان اهمیت زن دیده میشود. درچنین جامعهای، حذف یکباره آن به منزله کاستن از ارزش زنان است. برای روستایی، مهریه نشان احترام و ارجگذاری برای دخترش و خود او است و به این معنا است که نمیخواهد دختر را، بدون آن که آینده اش تامین شده باشد، به هرکسی بدهد». (برنار دوپاین، اخبار افغانستان، اکتبر ۱۹۸۶).
«تعدد زوجات دربرخی موارد برای مرد ابزار اداره تمایلات جنسی و گاه ضرورتهای اقتصادی است. اما این امر ابزاری هم برای زن نازا است که به این ترتیب میتواند دریک خانواده و درنتیجه در بافت اجتماعی باقی بماند (…) جهیزیه و مهریه در برخی کشورها مانند افغانستان تضمینی برای زن است، زیرا در هنگام طلاق میتواند هر آنچه را که در هنگام ازدواج داشته بازپس گیرد (…) برخی دیگر به شما میگویند که پوشیدن چادر به خودی خود نه یک رفتار واپسگرایانه، بلکه ابزاری عملی برای حفظ احترام و نیزمساله حیثیت و آبرو است (…) آنچه که غربیان به عنوان نشانههای “سرکوب” میبینند، غالباً واقعیتی پیچیدهتر دارد (…) ازاین رو، نقش زنان خیلی ارجگذاری شده و باارزش است». (شانتال لوباتو، اوترمان، دسامبر ۱۹۸۷).
نتیجهگیری (موقت)
رژیم کمونیستی محمد نجیبالله تا زمان عزیمت نیروهای شوروی در فوریه ۱۹۸۹، ۳ سال دوام آورد. پس از آن، درسال ۱۹۹۶، پس از سالها درگیریهای مرگبار بین طایفههای ضدکمونیست رقیب، کابل به دست طالبان افتاد. آنها نجیبالله که به یک ساختمان سازمان ملل پناه برده بود را دستگیر، شکنجه و اخته کردند و پس از تیرباران جسدش را به یک تیر چراغ برق آویختند.
در ۱۵ ژانویه ۱۹۹۸، نشریه نوول ابزرواتور از آقای برژینسکی پرسید «آیا از این که به بنیادگرایی اسلامی پروبال داده و به تروریستهای آینده سلاح و مشاوره دادهاید متاسف نیستید؟». پاسخ او این بود که: «از نگاه تاریخ جهان چه چیز مهمتر است؟ طالبان یا سقوط امپراتوری شوروی؟ چند مسلمان تهییجشده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟».
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/39uh5cxd