آزادی زندانی سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری و سازمان‌های صنفی و توده‌ای عدالت اجتماعی بخشی جدایی‌ناپذیر از حقوق بشر است سیاست تعدیل و خصوصی‌سازی مغایر منافع زحمتکشان و امنیت ملی است آزادی زندانی سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری و سازمان‌های صنفی و توده‌ای عدالت اجتماعی بخشی جدایی‌ناپذیر از حقوق بشر است سیاست تعدیل و خصوصی‌سازی مغایر منافع زحمتکشان و امنیت ملی است آزادی زندانی سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری و سازمان‌های صنفی و توده‌ای عدالت اجتماعی بخشی جدایی‌ناپذیر از حقوق بشر است سیاست تعدیل و خصوصی‌سازی مغایر منافع زحمتکشان و امنیت ملی است آزادی زندانی سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری و سازمان‌های صنفی و توده‌ای عدالت اجتماعی بخشی جدایی‌ناپذیر از حقوق بشر است سیاست تعدیل و خصوصی‌سازی مغایر منافع زحمتکشان و امنیت ملی است

و. ای. لنين: دربارۀ اعتصاب

بعضی‌ها فکر می‌کنند که کافی است که طبقه کارگر یک اعتصاب عمومی در سراسر کشور تشکيل دهد تا اين‌که کارگران هر چه را می‌خواهند از سرمايه‌داران و دولت بگيرند. این عقیده در کشورهای ديگر هم در دورانی که جنبش طبقه کارگر در مراحل اوليه آن بود و کارگران هنوز خيلی بی‌تجربه بودند ابراز شده بود. اين عقيده اشتباه محض است. اعتصاب یکی از راه‌هایی است که کارگران از آن در مبارزه برای آزادی خود استفاده می‌کنند، ولی تنها راه نيست. اگر کارگران نظر خود را به راه‌های ديگر مبارزه نيز معطوف نکنند، رشد و موفقيت طبقه کارگر را کنُد خواهند کرد. برای شناساندن آرمان طبقه کارگر به توده‌های کارگر و آشنا‌ کردن آنان با سوسياليسم و مبارزه طبقه کارگر بايد هر تلاشی به عمل آيد. اين وظيفه‌ای است که سوسياليست‌ها و کارگران آگاه بايد انجام آن را مشترکاً و با ايجاد حزب سوسياليستی طبقه کارگر برای اين منظور بر عهده گيرند. فقط يک حزب سوسياليستی طبقه کارگر می‌تواند اين مبارزه را، با ترويج مفاهيم درست دولت و آرمان طبقه کارگر، انجام دهد.

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: نويد (وابسته به حزب تودۀ ايران)، شمارۀ ۵، بهمن ۱۳۵۵
از مجموعه آثار لنين، جلد چهارم، صفحات ۳۱۰ تا ۳۱۹.
گزینش و تایپ: ع. سهند

 

پيش‌گفتار
اوج روزافزون اعتصاب‌ها و اعتراض‌های کارگری و خبرهای بسياری که از مبارزات صنفی و سياسی طبقۀ کارگر ايران به طور پراکنده و جسته و گريخته به گوش می‌رسد- و رژيم با وحشت و شدت عمل می‌کوشد آن‌ها را مکتوم نگه دارد- مرحله نوينی را در نبرد اساسی خلق ما و به ويژه طبقه کارگر نويد می‌دهد. اخبار شورانگيزی نظير جنبش خونين هزاران کارگر کارخانجات نساجی در شاهی و مقاومت دليرانه آن‌ها در برابر يورش سگ‌ها و گرازهای وحشی شاه، نبرد و مقاومت دليرانه کارگران کارخانه چيت تهران که نخست هم‌دردی قشرهای ديگر و به ويژه دانشجويان و سپس همکاری مادی و ملموس آن‌ها را برانگيخت، و ده‌ها اعتصاب پيرزومند يا ناکامی که در ماه‌های اخير جريان و چگونگی آن‌ها در صفحات «نويد» منعکس شد، بی‌اختيار انسان را به ياد مقدمه‌ای می‌اندازد که لنين بر اعلاميه‌ای که به مناسبت اعتصاب کارگران نساجی در روسيه پخش شد، نوشت:
«۶ و ۷ نوامبر بايد برای همه ما روزهای فراموش نشدنی باشد … کارگران نساجی با مقاومت سرسختانۀ خود در مقابل فشار کارفرمايان ثابت کردند که در اين لحظات سخت هنوز هم مردمانی هستند که می‌توانند منافع مشترک ما را، به مثابه منافع طبقه کارگر، زنده نگاه دارند، که کارفرمايان محترم ما هنوز موفق نشده اند ما را برای هميشه تبديل به بردگان بيچاره جيب‌های بی‌انتهای خودشان بکنند. پس رفقا بياييد با سرسختی و عزم راسخ به پا خيزيم و مبارزه را تا به آخر برسانيم، و فراموش نکنيم که فقط از طريق کوشش مشترک و يکپارچه‌مان است که می‌توانيم شرايط خود را به کرسی بنشانيم.»

در واقع هر چه جنبش کارگری بيش‌تر رشد کند و ماهيت واقعی رژيم محمد‌رضا شاهی بر عده بيش‌تری آشکار گردد، توده‌های بيش‌تر و بيش‌تر اين شعار لنين را به طور ملموس حس خواهند کرد: «با سرسختی و عزم راسخ مبارزه را تا به آخر برسانيم.» هر چه جنبش کارگری بيش‌تر رشد کند کارگران اهميت مبارزه مصممانه‌تر و متشکل‌تر و چشم‌اندازهای روشن‌تر را بيش‌تر و ملموس‌تر حس خواهند کرد. در عرصه مبارزه و اعتصاب، هم‌چنان که لنين در مقاله زير نشان داده، به ماهيت و موقعيت طبقاتی‌شان در جامعه و خصلت طبقاتی جامعه و تمام روبنای سياسی و قضايی آن پی خواهند برد، و بنابراين ضرورت مبرم بالا بردن آگاهی سياسی و طبقاتی خود و استحکام تشکيلات و گسترش مبارزه در راه خواست‌های صنفی و سياسی خود و نيز در راه اهداف جنبش انقلابی را به طور کلی بيش‌تر درک خواهند کرد.

جنبش کارگری ايران خود تاکنون قدم‌های مؤثری در اين راستا برداشته (مطرح کردن تقاضاهای متعدد در مورد عوض کردن و اخراج مديران کارخانه‌ها و حتا در مورد کارخانه کفش ملی، ملی کردن کارخانه، و مطرح کردن تقاضای لزوم بيمه‌های اجتماعی برای کارگران، مثل تقاضاهايی که در اعتصاب کوره‌پزخانه‌ها مطرح شد، همه نشان‌دهنده اين است که سطح آگاهی و مبارزه اقشار پيشرو طبقه کارگر از آگاهی صنفی خيلی فراتر رفته است) و در سال‌های اخير رشد چشم‌گيری داشته است و لاجرم با رشد سرمايه‌داری و تضادهای آن، در آينده رشد بيش‌تری خواهد کرد.

مقاله زير مانند بسياری ديگر از مقالات لنين از اين نظر اهميت دارد که با تجزيه و تحليل ملموس، روشن از پروسه‌های مولکولی که باعث ايجاد اعتصاب می‌شود و اثر آن‌ها بر آگاهی طبقاتی کارگران و اهميت و مرتبه اعتصابات در جنبش انقلابی طبقه کارگر يک زمينه تئوريک و تحليلی برای کار و تبليغ در ميان کارگران به دست می‌دهد.

***

در سال‌های اخير اعتصاب‌های کارگری در روسيه بی‌نهايت زياد شده اند. ديگر حتا يک منطقه صنعتی که در آن چندين اعتصاب روی نداده باشد وجود ندارد. و در شهرهای بزرگ اعتصاب‌ها هيچ‌گاه متوقف نمی‌شوند. بنابراين روشن است که کارگران آگاه و سوسياليست‌ها بايد بيش‌تر و بيش‌تر توجه خود را به مسأله اهميت اعتصاب‌ها و روش هدايت کردن آن‌ها و وظايف سوسياليست‌هايی که در آن‌ها شرکت می‌کنند، معطوف دارند.

خواست ما اين است که برخی از عقايد و نظريات‌مان را در اين باره به طور خلاصه بيان کنيم. در مقاله اول در نظر داريم که به طور کلی اهميت اعتصاب‌ها را در جنبش کارگری بررسی کنيم؛ در بخش دوم مسأله قوانين ضد‌اعتصاب روسيه را مطالعه خواهيم کرد، و در بخش سوم به روش‌هايی که اعتصاب‌ها در روسيه هدايت شده و می‌شوند و طرز برخوردی که يک کارگر آگاه بايد با آن‌ها داشته باشد خواهيم پرداخت.*

۱

نخست بايد توضيحی در مورد پيدايش و گسترش اعتصاب‌ها پيدا کنيم. هر کس که اعتصاب‌هايی را، چه از تجربيات شخصی خود و چه از گزارش‌های ديگران، و يا روزنامه‌ها، به خاطر بياورد، بی‌درنگ متوجه می‌شود که هر جا که کارخانه‌ای بزرگ بر پا شده و بر شماره‌شان افزوده می‌شود اعتصاب‌هايی رخ داده و گسترش می‌يابد. به ندرت ممکن است که حتا يک کارخانه بزرگ را ميان کارخانه‌هايی که صدها (و در برخی موارد هزارها) کارگر دارند پيدا کرد که در آن اعتصابی روی نداده باشد. زمانی که تعداد کارخانه‌های بزرگ در روسيه کم بود، تعداد اعتصاب‌ها نيز کم بود. ولی از زمانی که کارخانه‌های بزرگ چه در محلات صنعتی قديمی و چه در شهرها و دهات جديد رو‌ به ازدياد گذاشت، تعداد اعتصاب‌ها هم زيادتر شد.

به چه علت توليد يک کارخانه بزرگ هميشه منجر به اعتصاب می‌شود؟ به‌ اين علت که سرمايه‌داری ناچار بايد به مبارزه کارگران عليه کارفرمايان منجر شود و وقتی توليد به صورت عمده است اين مبارزه به ناچار شکل اعتصاب به خود می‌گيرد. اين را توضيح دهيم:
سرمايه‌داری نام آن نظام اجتماعی است که در آن زمين، کارخانه‌ها، وسايل و غيره … متعلق به تعداد کمی از ملاکين و سرمايه‌داران است، در حالی که توده مردم يا اصلاً از هستی ساقط هستند، يا دارای مايملک بسيار کمی هستند و مجبورند خود را به صورت کارگر کرايه بدهند.

صاحبان زمين‌ها و کارخانه‌ها کارگران را کرايه می‌کنند و آن‌ها را به ساختن اجناس مختلف، از چه نوع فرقی نمی‌کند، وامی‌دارند: اجناسی که بعداً آن‌ها را در بازار به فروش می‌رسانند.

به علاوه مزدی که صاحبان کارخانه‌ها به کارگران می‌دهند به قدری است که تنها برای ادامه يک زندگانی بخور و نمير برای خودشان و خانواده‌شان کفايت می‌کند. در صورتی که آنچه که کارگران مازاد بر اين مقدار توليد می‌کنند، به صورت سود به جيب کارخانه‌دار سرازير می‌شود. بنابراين در نظام سرمايه‌داری، توده مردم، کارگران مزدور ديگران هستند، آن‌ها برای خودشان کار نمی‌کنند، بلکه به خاطر دستمزد، برای کارفرمايان کار می‌کنند. قرين به عقل است که کارفرمايان هميشه کوشش در کم کردن دستمزد دارند؛ هر چه به کارگران کم‌تر بدهند سود خودشان بيش‌تر است. کارگران سعی می‌کنند که بيش‌ترين دستمزد ممکن را به دست بياورند تا بتوانند برای خانواده‌شان غذای کافی و سالم تهيه کنند، در خانه‌های خوب زندگی کنند و مثل بقيه مردم لباس بپوشند نه مانند گدايان. بنابراين دايماً کشمکش بين کارگران و کارفرما بر سر دستمزد جريان دارد؛ کارفرما آزاد است و کارگری را که به نظرش مناسب‌تر بيايد اجير می‌کند و بنابراين دنبال ارزان‌ترين کارگر می‌رود. کارگر هم در انتخاب کارفرمای خويش آزاد است و بنابراين دنبال گران‌ترين کس می‌گردد؛ يعنی آن کس که بيش‌ترين مزد را بپردازد. يک کارگر چه در شهر کار کند و چه در ده، چه خود را به ملاک کرايه دهد و چه به يک دهقان ثروتمند و يا يک مقاطعه‌کار و يا صاحب کارخانه، هميشه با يک کارفرما طرف است و با او بر سر دستمزد دعوا دارد.

ولی آيا برای يک کارگر تنها امکان دارد که به تنهايی مبارزه کند؟ تعداد افراد کارگر رو‌ به ازدياد است؛ دهقانان در حال خانه‌خراب شدن هستند و از ده به سوی شهر و کارخانه‌ها فرار می‌کنند. ملاکين و صاحبان کارخانه‌ها در حال به کار انداختن ماشين‌آلاتی هستند که کارگران را از شغل‌هايشان محروم می‌سازد. در شهرها تعداد روزافزونی بيکار و در دهات بيش از پيش گدا پيدا می‌شود؛ آن‌ها که گرسنه هستند باعث تقليل بيش‌تر و بيش‌تر دستمزدها می‌شوند. برای هر کارگر ديگر دارد غيرممکن می‌شود که به تنهايی با کارفرما مبارزه کند. اگر کارگر تقاضای دستمزد مناسبی بکند و يا به کم کردن دستمزدها رضايت ندهد، کارفرما به او خواهد گفت: بيرون! و اضافه خواهد کرد که دم در تعداد زيادی مردم گرسنه وجود دارند که با خوشحالی حاضرند با دستمزد کم کار کنند.

وقتی مردم تا آن حد بيچاره شده باشند که هميشه تعداد زيادی بيکار در شهرها و دهات وجود داشته باشد و جايی که صاحبان کارخانه‌ها ثروت‌های کلان انبار می‌کنند و خرده مالکين توسط ميليونرها از ميدان به در می‌شوند، يک کارگر منفرد در مقابل سرمايه‌دار مطلقاً زبون و بی‌قدرت است. آن‌وقت برای سرمايه‌دار ممکن می‌شود که کارگر را به کلی خورد کند، از او، زن و فرزندش هم به هم‌چنين، تا حد مرگ کار برده‌وار بکشد. مثلاً اگر نگاهی به مشاغلی بياندازيم که در آن‌ها کارگران موفق به جلب حمايت قانون از خودشان نشده اند و نمی‌توانند در مقابل سرمايه‌داران مقاومت کنند مدت کار روزانه بی‌حساب و بيش از حد طولانی را، که گاهی اوقات سر به ۱۷-۱۹ ساعت می‌زند، خواهيم ديد؛ کودکان ۵ تا ۶ ساله را خواهيم ديد که فشار کارشان بيش‌تر از حد طاقت‌شان است، يک نسل از کارگران دايماً گرسنه را خواهيم ديد که به تدريج از گرسنگی می‌ميرند، مثلاً کارگرانی که در خانه خودشان برای سرمايه‌داران کار می‌کنند. به علاوه هر کارگری می‌تواند تعداد زيادی از اين مثال‌ها را به خاطر بياورد! حتا در رژيم‌های برده‌داری و فئودالی هم هيچ‌گاه ستم‌ديدگی زحمتکشان به دهشتناکی ستم‌ديدگی کارگران در رژيم‌های سرمايه‌داری نبوده است، آنگاه که کارگران نتوانند از خود مقاومت نشان دهند يا از حمايت قوانينی که اعمال خودسرانه کارفرمايان را محدود کند برحوردار شوند.

بنابراين کارگران برای اين‌که از بی‌مقدار شدن خود تا چنين حدی جلوگيری کند مبارزه نوميدانه‌ای را آغاز می‌کنند. از آن جا که می‌بينند که هر کدامشان به تنهايی در مقابل سرمايه‌دار کاملاً بی‌قدرت هستند و ستم سرمايه تهديد به نابودی‌شان می‌کند، شروع به طغيان دسته‌‌جمعی در مقابل کارفرمايان می‌کنند. اعتصابات کارگری آغاز می‌شود. در ابتدا کارگران غالباً نمی‌دانند که چه می‌خواهند، چون به هدف‌های اعمال خودشان آگاهی ندارند. تنها ماشين‌ها را خرد می‌کنند و يا کارخانه را خراب می‌کنند. فقط می‌خواهند خشم خود را به صاحب کارخانه نشان دهند؛ نيروی دسته‌جمعی خود را امتحان می‌کنند تا بلکه بتوانند از يک وضعيت غيرقابل تحمل خارج شوند؛ بدون اين‌که هنوز بفهمند جرا موقعيت‌شان اين قدر نوميدانه است و برای چه چيزی بايد تلاش کنند. در تمام کشورها خشم کارگران در آغاز شکل طغيان‌های منفرد به خود گرفت- پليس و کارخانه‌دارهای روسيه به آن‌ها «شورش» می‌گويند. در تمام کشورها اين طغيان‌های منفرد از يک طرف به اعتصاب‌های کم‌و‌بيش صلح‌آميز و از طرف ديگر به يک مبارزه همه‌جانبه طبقه کارگر برای آزادی خودش منجر شده است.

اهميت اعتصاب‌ها (يا وقفه در کار) برای مبارزه طبقه کارگر چيست؟ برای اين‌که به اين پرسش پاسخ بدهيم بايد نخست تصوير کامل‌تری از اعتصاب داشته باشيم. مزد کارگران، همان‌طور که ديديم، توسط قراردادی بين کارگر و کارفرما تعيين می‌شود، و اگر تحت شرايطی کارگر منفرد کاملاً بی‌قدرت باشد، واضح است که کارگران بايد برای خواست‌هايشان به طور دسته‌جمعی مبارزه کنند و برای جلوگيری از اين که کارفرما مزدها را پايين بياورد و يا برای به دست آوردن مزد بيش‌تر مجبورند اعتصاب‌هايی را سازمان دهند. اين يک واقعيت است که در هر کشور سرمايه‌داری اعتصابات کارگری وجود دارد. همه جا، در تمام کشورهای اروپايی و در آمريکا، کارگران وقتی که متحد نيستند، خود را زبون احساس می‌کنند و فقط به صورت دسته‌جمعی می‌توانند در مقابل کارفرما مقاومت کنند، يا با اعتصاب کردن و يا با تهديد به اعتصاب. با تکامل سرمايه‌داری و باز شدن کارخانه‌های بزرگ، و خلع يد روزافزون سرمايه‌داران کوچک توسط سرمايه‌داران بزرگ، نياز به مقاومت دسته‌جمعی کارگران بيش‌تر و بيش‌تر می‌شود، جرا که بيکاری زياد می‌شود، رقابت سرمايه‌داران، که سعی می‌کنند اجناس خود را به نازل‌ترين قيمت توليد کنند، بيش‌تر می‌شود (که به اين منظور می‌بايد به کارگران دستمزد هر چه کم‌تری بدهند) و نوسانات صنعتی محسوس‌تر و بحران‌ها** ملتهب‌تر می‌شوند. وقتی صنعت شکوفان است، کارخانه‌داران سودهای کلان می‌برند ولی اصلاً به فکر شريک کردن کارگران در سود نمی‌افتند. ولی با پيش آمدن بحران سعی می‌کنند که ضررها را به گردن کارگران بياندازند. در جوامع اروپايی لزوم اعتصابات در جامعه سرمايه‌داری تا اين حد توسط هر کسی شناخته شده که قوانين اين کشورها تشکيل اعتصابات را منع نمی‌کنند. فقط در روسيه است که قوانين وحشيانه بر ضد اعتصابات هنوز اعمال می‌شوند (در فرصت ديگری از اين قوانين و موارد استعمال آن‌ها سخن خواهيم گفت.)

در هر صورت، اعتصابات که ناشی از خود طبیعت جامعه سرمایه‌داری ‌اند، از آغاز مبارزه طبقه کارگر بر ضد این نظام اجتماعی خبر می‌دهند. روبه‌رو بودن سرمايه‌داران ثروتمند با کارگران منفرد و بی‌چيز يعنی بردگی مطلق کارگران. ولی وقتی اين کارگران بی‌چيز با هم متحد شوند اوضاع تغيير می‌کند. هيچ ثروتی در دنيا به درد سرمايه‌دار نمی‌خورد مگر اين‌که او بتواند کارگرانی پيدا کند که حاضر باشند نيروی کار خود را بر روی وسايل و موادی که متعلق به سرمايه‌دار است صرف کنند و ثروت تازه‌ای توليد نمايند. تا وقتی که کارگران ناچارند به طور انفرادی با سرمايه‌داران معامله کنند، بسان بردگان واقعی‌ای باقی خواهند ماند، و مجورند برای به دست آوردن يک قرص نان مدام به ديگران منفعت برسانند، که بايد تا ابد خدمتکاران کرايه شدۀ زبان بسته‌ای باقی بمانند.

ولی وقتی کارگران تقاضاهای خود را به صورت دسته‌جمعی بيان کنند و حاضر به تسليم شدن در برابر خرپول‌ها نشوند، بردگی آن‌ها به سر می‌آيد، تبديل به انسان می‌شوند، باور می‌کنند به درخواست اين‌که زحمت آن‌ها نبايد فقط در خدمت ثروتمند کردن چند تن‌پرو باشد، بلکه بايد آن‌هايی را هم که زحمت می‌کشند قادر سازد مثل انسان‌های واقعی زندگی کنند. کارگران شروع به پيش کشيدن تقاضای آقا شدن می‌کنند. تقاضای اين‌که زندگی آن‌ها بايد نه آن‌طور که سرمايه‌داران و ملاکين برای آن‌ها در نظر گرفته اند، بلکه آن‌طور که خودشان می‌خواهند باشد. بنابراين اعتصابات هميشه سرمايه‌داران را مملو از ترس می‌کند. چون‌که اعتصاب آغاز از بين رفتن سروری آن‌ها است. يک سرود کارگری آلمانی در مورد طبقه کارگر چنين می‌گويد: «تمام جرخ‌ها از جرخش باز می‌ايستند، اگر بازوان نيرومند شما آن را اراده کند.» و واقعيت هم همين‌طور است: کارخانه‌ها، زمینِ‌های ملاکین، ماشین‌ها، خطوط راه آهن، و غیره و غیره، همه مانند چرخ‌هایی در یک ماشین عظیم هستند- ماشینی که مواد مختلفی را استخراج می‌کند، عمل می‌آورد و تحويل مقصدهايشان می‌دهد. تمام این ماشین‌ها توسط کارگر کار می‌کنند. کارگری که زمین را شخم می‌زند، سنگ‌های معدن را استخراج می‌کند، کالا تولید می‌کند، خانه و کارگاه و راه آهن می‌سازد. وقتی کارگران از کار کردن امتناع  کنند، خطر باز ایستادن تمام ماشین می‌رود. هر اعتصابی به یاد سرمایه‌داران می‌اندازد که کارگران و نه آن‌ها آقايان واقعی هستند- کارگرانی که دارند حقوق خود را با صدای هر چه بلندتر اعلام می‌دارند و مطالبه می‌کنند. هر اعتصاب به کارگران يادآوری می‌کند که موقعيت‌شان نوميدانه نيست و آنان تنها نيستند.

ببينيد اعتصابات هم بر روی خود اعتصاب‌کنندگان و هم بر روی کارگران کارخانه‌های مجاور يا در حول‌و‌حوش و يا کارخانه‌های همان رشته صنعتی چه تأثير شگرفی دارد. در اوقات معمولی و صلح‌آميز کارگر بدون غرولند کارش را می‌کند، با کارفرما جر‌وبحث نمی‌کند، در مورد شرايط خودش هم بحثی ندارد. در موقع اعتصاب او خواست‌های خود را با صدای بلند اعلام می‌کند، تمام سوءاستفاده‌ها را به کارفرما خاطرنشان می‌سازد، مدعی حقوق خودش می‌شود، او ديگر فقط به فکر خود و مزد خودش نيست، بلکه در فکر تمام همکارانش است که همراه با او ابزار را زمين گذاشته اند و بدون ترس از هيچ محروميتی، به خاطر آرمان کارگر به پا ‌خاسته اند. هر اعتصاب مترادف با محروميت‌های زيادی برای توده زحمتکش است، محروميت‌های وحشتناکی که فقط با بدبختی‌های دوران جنگ قابل مقايسه هستند- خانواده‌های گرسنه، از دست دادن دستمزد، غالباً توقيف و اخراج از شهری که خانه و محل کارشان است. علی‌رغم تمام اين رنج‌ها، کارگران به آن‌هايی که همکاران خود را ترک می‌کنند تا با کارفرمايان قرارداد ببندند با ديده حقارت می‌نگرند. علی‌رغم تمام اين رنج‌هايی که با اعتصاب همراه است، کارگران کارخانه‌های مجاور از مشاهده اين که رفقايشان در مبارزه درگير شده اند شهامت نوينی پيدا می‌کنند. «مردانی که برای خم کردن پشت يک بورژوا اين قدر تاب می‌آورند قادر خواهند بود که قدرت تمام بورژوازی را درهم بشکنند.» اين گفته يکی از آموزگاران بزرگ سوسياليسم، انگلس، در مورد اعتصاب‌های کارگری انگليسی است. غالباً کافی است که يک کارخانه اعتصاب کند تا اين که اعتصاب فوراً در تعداد زيادی کارخانه شروع شود. چقدر اعتصاب‌ها بر روحيه کارگران تأثير می‌گذارد و چطور آن کارگرانی را که می‌بينند رفقايشان چگونه ديگر برده نيستند، و فعلاً، اگر برای مدتی هم که شده، با ثروتمندان برابر شده اند، متأثر می‌سازد!

هر اعتصابی انديشه سوسياليسم را به شدت در ذهن کارگران رسوخ می‌دهد، انديشه مبارزه تمام طبقه کارگر برای آزادی از ستم سرمايه. غالباً اتفاق افتاده است که کارگران يک کارخانه و يا يک بخش صنعت و يا يک شهر قبل از وقوع يک اعتصاب بزرگ، تقريباً هيچ چيز درباره سوسياليسم نمی‌دانستند و حتا به ندرت در مورد آن فکر کرده بودند، ولی پس از اعتصاب گروه‌ها و دسته‌های مطالعه خيلی در ميان آن‌ها مرسوم شده و تعداد بيش‌تر و بيش‌تری از کارگران به سوسياليسم روی آورده اند.

اعتصاب به کارگران می‌آموزد که بفهمند که قدرت کارفرمايان و قدرت کارگران در  چه نهفته است. به آن‌ها می‌آموزد که فقط در باره کارفرمايان خودشان و يا کارگران همکار خودشان فکر نکنند، بلکه تمام کارفرمايان، تمام طبقه سرمايه‌دار و تمام طبقه کارگر را در نظر بگيرند. وقتی که يک کارخانه‌دار که از ثمره زحمت چندين نسل از کارگران ميليون‌ها ابناشت کرده است از اضافه کردن يک مبلغ جزيی بر دستمزدها امتناع می‌ورزد و يا حتا کوشش می‌کند که مزدها را به يک سطح باز هم کم‌تری تنزل دهد و اگر کارگران مقاومت نشان دهند هزاران خانواده گرسنه را بيرون می‌ريزد، بر کارگران روشن می‌شود که طبقه‌ سرمايه‌دار در کل، دشمن کل طبقه کارگر است و کارگران تنها می‌توانند روی خودشان و عمل متحدشان حساب کنند.

غالباً اتفاق می‌افتد که کارخانه‌داران حداکثر سعی خود را می‌کنند که خود را خيرخواه نشان دهند و کارگران را فريب دهند و بهره‌کشی خود را با وعده‌های دروغين و خرده رشوه دادن پنهان کنند. اعتصاب همواره با نشان دادن اين که «خيرخواه» آن‌ها گرگی در لباس ميش است اين فريب را با يک ضربت نابود می‌کند.

به علاوه، اعتصاب چشم کارگران را نه فقط به ماهيت سرمايه‌داران، بلکه به ماهيت دولت و قوانين نيز باز می‌کند. همان‌طور که کارخانه‌داران سعی می‌کنند که خود را خيرخواه نشان دهند، مأمورين دولت و نوکران آن‌ها هم کوشش می‌کنند که به کارگران اطمينان دهند که تزار و دولت تزاری همان طوری که عدالت اقتضا می‌کند، همان‌قدر در فکر کارفرمايان هستند که کارگران. کارگر در باره قوانين چيزی نمی‌داند، با مأمورين دولت هم که تماس ندارد، به خصوص با آن‌هايی که پست‌های بالاتری دارند، و در نتيجه اغلب همه آن‌ها را باور می‌کند. بعد اعتصاب پيش می‌آيد. دادستان کل، باررس کارخانه، پليس و غالباً نيروهای ارتش در جلوی کارخانه ظاهر می‌شوند. کارگران در‌می‌يابند که قانون را شکسته اند: کارفرمايان قانوناً مجازند که گرد هم جمع شوند و علناً در مورد راه‌های پايين آوردن دستمزدهای کارگران بحث کنند، ولی کارگران اگر به يک موافقت مشترک برسند جنايتکار محسوب می‌شوند! کارگران از خانه‌هايشان بيرون انداخته می‌شوند، پليس دکان‌هايی را که کارگران می‌توانند از آن‌ها جنس نسيه بخرند می‌بندند، حتا وقتی که رفتار کارگران کاملاً صلح‌ آميز است کوشش به عمل می‌آيد که سرباران را بر ضد کارگران تحريک کنند. حتا به سربازان دستور داده می‌شود که به کارگران شليک کنند و همان وقتی که آن‌ها با تيرانداری از پشت به کارگران در حال فرار، کارگران بدون اسلحه را می‌کشند، خود تزار مراتب قدردانی خود را به نيروهای نظامی می‌فرستد (به همين ترتيب تزار از نيروهای نظامی که کارگران در حال اعتصاب را در ياروسلاول در سال ۱۸۹۵ کشته بودند تشکر کرد)؛ کم‌کم بر هر کارگری روشن می‌شود که دولت تزاری بدترين دشمن آن‌ها است. چرا که از سرمايه‌داران دفاع می‌کند و دست و پای کارگران را می‌بندد. کارگران شروع می‌کنند به فهميدن اين‌که قوانين فقط برای منافع ثروتمندان ساخته شده است؛ که مأمورين دولت از اين منافع محافظت می‌کنند؛ که دهان توده کارگر را بسته، و به او اجازه نمی‌دهند که احتياجات خود را اعلام کند؛ که طبقه کارگر بايد برای خودش حق اعتصاب کردن، حق چاپ روزنامه کارگری، حق شرکت در مجمع ملی را که قوانين را تصويب می‌کند و بر اجرای آن‌ها نظارت می‌کند به دست بياورد. دولت خودش به خوبی می‌داند که اعتصاب چشم کارگران را باز می‌کند و به همين دليل اين چنين از اعتصاب می‌ترسد و برای اين‌که اعتصاب هر چه زودتر تمام شود متوسل به هر کاری می‌شود. بی‌دليل نبود که يکی از وزرای داخلی آلمان که بدنامی‌اش در پيگرد مستمر سوسياليست‌ها و کارگران آگاه شهرت يافته بود در مقابل نمايندگان ملت اظهار داشت: «در پشت هر اعتصاب اژدهای انقلاب خوابيده است.» هر اعتصابی اين حقيقت را در کارگران تقويت می‌کند و تکامل می‌بخشد که دولت دشمن آن‌ها است و طبقه کارگر بايد خود را برای مبارزه عليه دولت و برای حقوق مردم آماده کند. بنابراين اعتصاب‌ها به کارگران می‌آموزند که با هم متحد شودند، به آن‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها فقط وقتی متحد باشند می‌توانند عليه سرمايه‌داران مبارزه کنند، اعتصاب به کارگران می‌آموزد که به مبارزه تمام طبقه کارگر عليه تمام کارخانه‌داران و عليه حکومت پليسی استبدادی فکر کنند. به اين دليل است که سوسياليست‌ها اعتصاب را «مکتب نبرد» می‌نامند. مکتبی که در آن کارگران می‌آموزند که با دشمنان‌شان برای آزادی تمام مردم، تمام آن‌هايی که زحمت می‌کشند، از زير يوغ مأمورين دولت سرمايه نبرد کنند.

ليکن «مکتب نبرد»، خود نبرد نیست. وقتی اعتصاب در میان کارگران شايع است، برخی از کارگران (از جمله  برخی سوسیالیست‌ها) گمان می‌برند که طبقه کارگر می‌تواند خود را فقط به اعتصاب!، صندوق اعتصاب، یا مجامع اعتصاب محدود کند. که فقط با اعتصاب تنها، طبقه کارگر می‌تواند بهبود قابل توجهی در شرایط زندگی حاصل و یا حتا آزاديش را کسب کند. وقتی که کارگران می‌بینند که چه قدرتی در اعتصاب طبقه کارگر متحد و حتا اعتصاب‌های کوچک وجود دارد، بعضی‌ها فکر می‌کنند که کافی است که طبقه کارگر یک اعتصاب عمومی در سراسر کشور تشکيل دهد تا اين‌که کارگران هر چه را می‌خواهند از سرمايه‌داران و دولت بگيرند. این عقیده در کشورهای ديگر هم در دورانی که جنبش طبقه کارگر در مراحل اوليه آن بود و کارگران هنوز خيلی بی‌تجربه بودند ابراز شده بود. اين عقيده اشتباه محض است. اعتصاب یکی از راه‌هایی است که کارگران از آن در مبارزه برای آزادی خود استفاده می‌کنند، ولی تنها راه نيست. اگر کارگران نظر خود را به راه‌های ديگر مبارزه نيز معطوف نکنند، رشد و موفقيت طبقه کارگر را کنُد خواهند کرد. درست است که اگر اعتصاب‌ها بخواهند موفقيت‌آميز باشد، صندوق اعتصاب برای تأمين کارگران در اول اعتصاب لازم است. اين صندوق‌های کارگران (معمولاً صندوق‌های کارگران در شعبه‌های مختلف صنعت، صنف و يا در يک کارخانه) در تمام کشورها برقرارند، ولی اينجا، در روسيه، اين کار به خصوص اشکال دارد، چون‌که پليس رد آن را برمی‌دارد، پول‌ها را دنبال می‌کند و کارگران را توقيف می‌کند. البته کارگران می‌توانند از پليس پنهان کنند، و طبيعتاً اين‌گونه صندوق‌ها خيلی با ارزش هستند و ما نمی‌خواهيم به کارگران نصيحت کنيم که آن‌ها را تدارک نبينند. ولی نبايد تصور شود که صندوق اعتصاب تا وقتی که از لحاظ قانونی ممنوع است می‌تواند تعداد زيادی اعانه‌دهنده را به خود جلب کند و تا وقتی که عضويت چنين تشکيلاتی ناچيز است، صندوق اعتصاب خيلی مفيد واقع نخواهد شد. به علاوه، حتا در کشورهايی که اتحاديه‌های کارگری علنی وجود دارد، و مبالغ کلانی در اختيارشان است، طبقه کارگر هنوز نمی‌تواند مبارزه خود را به اعتصاب محدود کند. فقط لازم است يک کمی رکود در اوضاع صنعت پيدا شود (يک بحران مانند آنچه که دارد در روسيه نزديک می‌شود) تا اين‌که کارخانه‌داران حتا ايجاد اعتصاب کنند. چون به نفع آن‌ها است که برای مدتی کار را تعطيل کنند و وجوه صندوق کارگران را به آخر برسانند. بنابراين کارگران تحت هيچ شرايطی نمی‌توانند خود را به عمليات اعتصابی و اجتماعات اعتصابی محدود کنند. دوم اين که اعتصاب‌ها فقط وقتی می‌توانند موفقيت‌آميز باشند که کارگران به اندازه کافی آگاهی طبقاتی داشته باشند، وقتی که کارگران بتوانند زمان مناسب برای اعتصاب کردن را انتخاب کنند، وقتی که بدانند چگونه تقاضاهای خود را مطرح کنند، و وقتی که با سوسياليست‌ها تماس داشته باشند و بتوانند از طريق آن‌ها اعلاميه و جزوات به دست بياورند. هنوز تعداد چنين کارگرانی در روسيه خيلی کم است و برای زياد کردن تعداد چنين کارگرانی، برای شناساندن آرمان طبقه کارگر به توده‌های کارگر و آشنا‌ کردن آنان با سوسياليسم و مبارزه طبقه کارگر بايد هر تلاشی به عمل آيد. اين وظيفه‌ای است که سوسياليست‌ها و کارگران آگاه بايد انجام آن را مشترکاً و با ايجاد حزب سوسياليستی طبقه کارگر برای اين منظور بر عهده گيرند. سوم اين‌که، اعتصاب‌ها همان‌طور که ديديم به کارگران نشان می‌دهند که دولت دشمن آن‌هاست، و مبارزه بايد عليه دولت انجام شود. در واقع اعتصاب‌ها هستند که کم‌کم به طبقه کارگر تمام کشورها آموخته‌ اند که برای حقوق کارگران و به طور کلی حقوق ملت، عليه دولت مبارزه کنند. همان‌طور که گفتيم، فقط يک حزب سوسياليستی طبقه کارگر می‌تواند اين مبارزه را، با ترويج مفاهيم درست دولت و آرمان طبقه کارگر، انجام دهد. در فرصت ديگری تماماً راجع به‌ اين‌که چگونه اعتصاب‌ها در روسيه رهبری می‌شوند و چگونه کارگران آگاه بايد از آن استفاده کنند بحث خواهيم کرد. اينجا فقط لازم است اشاره کنيم که اعتصاب‌ها، همان‌طور که گفتيم، يک «مکتب نبرد» هستند و نه خود نبرد، که اعتصاب، فقط يک وسيله مبارزه و فقط يک جبنه جنبش طبقه کارگر هستند. کارگران بايد از اعتصاب‌های تک‌افتاده فراتر رفته و همان‌طور که در تمام کشورها عمل می‌کنند، به مبارزه در راه تمام طبقه کارگر برای آزادی تمام کسانی که زحمت می‌کشند بپيوندند. هنگامی که تمام کارگران آگاه سوسياليست شوند، يعنی هنگامی که آن‌ها برای اين آزادی مبارزه کنند، هنگامی که آن‌ها در سراسر کشور برای انتشار سوسياليسم در ميان کارگران و آموختن تمام روش‌های مبارزه عليه دشمنان‌شان متحد شوند، هنگامی که آن‌ها يک حزب سوسياليستی کارگری ايجاد کنند که برای آزادی تمام مردم از ستم دولت و آزادی تمام کارگران از زير يوغ سرمايه مبارزه کند، تنها در آن هنگام طبقه کارگر جزء اساسی آن جبهه عظيم کارگری تمام کشور خواهد شد، که تمام کارگران را متحد می‌کند و پرچم سرخ را بر می‌افرازد که بر آن اين کلمات نوشته شده است:

«کارگران تمام کشورها متحد شويد!»

—————————————
* يادآور می‌شويم که تنها مقاله اول (يا بخش اول مقاله) که بيش‌تر جنبه عام دارد در اينجا منتشر شده است- نويد.

** ما در جای دیگری به تفصيل بيش‌تری به موضوع بحران‌ها در صنايع و اهميت‌شان برای کارگران خواهیم پرداخت. در این‌جا، صرفاً خاطرنشان می‌کنيم که در طی سال‌های اخیر، امور صنعتی در روسيه خوب پیش رفته اند. صنايع در حال «ترقی» بوده اند. ليکن اکنون (در پايان سال ۱۸۹۹) ديگر نشانه روشنی وجود دارد که اين «ترقی» به بحران خواهد انجاميد: دشواری‌هايی که در بازاريابی کالاها ديده می‌شود، ورشکستی کارخانه‌داران، خانه‌خرابی صاحبکاران خرده‌پا، و بلايای سهمناکی برای کارگران (بيکاری، کاهش دستمزدها و غيره).

از مجموعه آثار لنين، جلد چهارم، صفحات ۳۱۰ تا ۳۱۹.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/aeae7338