تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ اول
نویسنده: ع. سهند
۱۴ تیرماه ۱۳۸۴
مصطفی تاجزاده در خرداد ۱۳۸۴ با دامن زدن به توهم پیرامون مدل تغییرات در اوکرائین نوشت: «… من میگویم اگر مدل اُكرائینی را هم میخواهید، اول باید بیایید در انتخابات شركت كنید. اگر نامزدتان را رد كردند، اینجا را اُكرائین بكنید، نه این كه در خانه بنشینید و بگویید ما اُكرائین میخواهیم بشود.» عیسی سحرخیز حتا از این پیشتر رفت و طی سخنرانی بمناسبت سالگرد ترور سعید حجاریان رنگ مورد نظر خود را هم برای آن مدل تعیین کرد: «اگر در روز انتخابات، آزادانه به هر نامزدی كه خواستیم رای دادیم، باز در صحنه خواهیم ماند، سفید خواهیم پوشید، پرچم سفید در دست خواهیم گرفت و این بار فریاد خواهیم زد رئیسجمهور “تداركاتچی” نمیخواهیم و پیگیر مطالبات و خواستههای خود هستیم… این رنگ سفید، این حركت مسالمتآمیز واین رای پیام مردم ایران خواهد بود. تمامی دوربینها، تصاویر تلویزیونی و اخبار و گزارشها خواسته مردم ایران را اقصی نقاط كشور و گوشه گوشه جهان خواهند برد. آنها خواهند گفت : مردم ایران در یک حركت نمادین، در یك رفراندوم خودجوش اعلام كردند كه رئیس جمهوری معرفی شده نماینده آنان نیست، بلكه راهیافتهای است به كاخ ریاست جمهوری.» آیا میتوان ازیک طرف رایدهندگان را از خطر فاشیسم ترساند و از طرف دیگر مبلغ مدلی بود که فاشیستها در مرکز آن قرار داشتند؟
دن کیشوتهای «ضد فاشیست»
اگر هیاهو برای نامه بدون امضای برخی از فرماندهان نظامی در حمایت از ناطق نوری در انتخابات خرداد هفتادو شش[۱] سروصدای غیرعادی در ارتباط با مقاله آقای حجاریان پیرامون خطر لومپنیسم در آستانه انتخابات مجلس ششم، جنجال مشابه در ارتباط با شرکت دریادار شمخانی در انتخابات دوره هشتم ریاست جمهوری[۲] و هیاهوی اخیر پیرامون خطر فاشیسم با هم در نظر گرفته شوند، معلوم میشود که طی هشت سال اخیر، محافل و جریانات مشخصی، هر بار در مقطع برگزاری انتخابات، خطر نظامیان را به میان کشیدهاند، و هر بار پس از برگزاری انتخابات، پرونده نظامیان و خطر آنها را بسته و تا انتخابات بعد به بایگانی سپردهاند.
بدون تردید یک حزب یا سازمان سیاسی مردمی و جدی نمیتواند نسبت به موضوعات و مباحثی مانند ترکیب طبقاتی نیروهای نظامی؛ تضادهای طبقاتی و ساختاری بین بدنه و راس نیروهای نظامی؛ یافتن مناسبترین رویکرد برای داشتن یک نیروی نظامی توانمند، بازدارنده و دموکراتیک؛ ارتباط ارگانیک بین دموکراتیزه کردن حیات سیاسی کشور و دموکراتیزه کردن ساختار نیروهای نظامی و تاثیر متقابل این دو بر هم؛ رقابت بین جناحهای درون هئیت حاکمه برای کنترل نیروهای نظامی؛ امکان ظهور نظامیان قدرتطلب، ضد مردمی، فاسد و وابسته- از قماش ژنرال ضیاء الحقها و مشرفهای مسلمان؛ حرکت هماهنگ جناحهایی از هئیت حاکمه و سران نظامی به سمت پاکستانیزه کردن سیاست های داخلی و خارجی «جمهوری اسلامی»-؛ عوامل و سیاستهایی که طی دو دهه و نیم گذشته به این خطر پا دادهاند – عوامل و سیاستهایی مانند واگذاری عملیات کثیف سرکوب احزاب و سازمانهای مردمی به نظامیان، هشت سال سیاست «جنگ، جنگ تا پیروزی» ، سیاست تعدیل اقتصادی و شریک کردن سران نظامی و امنیتی «نظام» در تجارت و غارت اقتصادی و قدرت سیاسی، نشاندن آنها در کابینه، مجمع تشخیص مصلحت و دیگر نهادهای سیاسی و تصمیمگیری، و سیاست ارعاب، اخراج و سرکوب خشن و ناجوانمردانه نظامیان میهندوست و مردمی- و غیره بیتفاوت باشد. در این عرصه هم، انتخاب تئوری و سیاست صحیح، و داشتن یک نگرش همه جانبه و برنامهای به سود اکثریت مردم، وجه تمایز یک حزب سیاسی جدی از یک جریان غوغا سالار و سوداگر است.[۳]
اما آیا ائتلاف «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و «جبهه مشارکت» با مطرح کردن خطر نظامیان در چارچوب تئوری فاشیسم، در حد یک حزب سیاسی جدی رفتار کرد؟ آیا مطرح کردن خطر نظامیان به آن صورت و سیاستها و تبلیغات همراه آن، ریشه در واقعیات و شرایط عینی جامعه ما داشت و یا هدف شانتاژ و ترساندن رایدهندگان، و کسب سهل و آسان آرا آنها را دنبال میکرد؟ آیا قبل و بعد از برگزاری دور اول انتخابات برای مقابله با خطری که نسبت به آن هشدار داده میشد، سیاستهای صحیح اتخاذ شد؟ آیا بیعت با «پدر خوانده»، و اعلام «دیکتاتور مصلح و معقول» بعنوان تنها سد مقابله با «فاشیسم در حال ظهور» منطبق با تبلیغات و وعدههای پیش از انتخابات آنها بود؟
سیاست صحیح مقابله با فاشیسم
یک حزب یا سازمان سیاسی برخوردار از درک علمی و طبقاتی از فاشیسم، سیاست صحیح خود برای مقابله با آن را بر سه اصل به هم پیوسته زیر استوار میکند: توجه به مطالبات و خواستهای اقتصادی و معیشتی زحمتکشان شهر و روستا؛ تشکیل جبهه متحد نیروهای مردمی؛ و شناخت روشن از حامیان داخلی و خارجی فاشیسم.
– «فاشیسم به این علت موفق به جلب تودهها میشود زیرا با نیازمندیهای مبرم و مطالبات فوری آنها عوامفریبانه سوداگری میکند. فاشیسم نه تنها خرافات را که عمیقاً در تودهها ریشه دوانیده است دامن میزند، بلکه از بهترین احساسات و حس عدالتخواهی آنها و گاه حتا سنن انقلابی آنان سوء استفاده میکند… طبقه کارگر آلمان میبایست استقرار مجدد و گسترش انواع مختلف کمکهای اجتماعی را طلب میکرد، میخواست تا مهلت بازپرداخت قروض دهقانان تمدید گردد، میخواست تا از طریق برقرار کردن مالیات بر بانکها و تراستها، برای دهقانان، که در نتیجه بحران دچار ورشکستگی شده بودند، کمک مالی منظور شود. تنها بدینسان طبقه کارگر میتوانست پشتیبانی دهقانان زحمتکش را به دست بیاورد. ولی این مهم به گناه سوسیال دموکراسی آلمان انجام نگرفت و لذا فاشیسم به پیروزی رسید.[۴]
مدعیان «پیشرو» بودن در اصلاحات، در حالی که در آستانه برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بر طبل خطر فاشیسم میکوبیدند، با پذیرش سیاست تعدیل اقتصادی مورد نظر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بعنوان کارپایه برنامه انتخاباتی نامزد مورد حمایت خود، مطالبات و خواستهای بر حق مردم در عرصه اقتصادی و معیشتی را زیر پا گذاشتند. علاوه بر این، آنها در تئوری بافیهای خود، روستائیان و حاشیه نشینان شهرها را در جبهه فاشیستها قرار داده و حمایت نیروها و شخصیتهای مردمی از نیازمندیهای مبرم و مطالبات فوری تودههای زحمتکش را همسویی با تبلیغات فاشیستها و به زیان جنبش آزادیخواهی ارزیابی و تبلیغ کردند.[۵]
– «جلوگیری از فاشیسم قبل از همه به فعالیت پیکارجویانه خود طبقه کارگر و به وحدت و یکپارچگی آن متشکل در یک سپاه کارآمد که علیه تعرض سرمایه و یورش فاشیسم میارزه میکند، بستگی دارد… این امر بستگی به وجود یک حزب انقلابی قوی دارد. حزبی که بتواند مبارزۀ زحمتکشان را علیه فاشیسم به درستی رهبری کند. وگرنه حزبی که بدون وقفه کارگران را به عقبنشینی در برابر فاشیسم دعوت میکند و به بورژوازی فاشیست اجازه میدهد که مواضع خود را تحکیم ببخشد- چنین حزبی ناگزیر و حتماً کارگران را به سوی شکست سوق خواهد داد… موفقیت در این امر، بستگی دارد به این که طبقه کارگر نسبت به دهقانان و تودههای خرده بورژوازی شهری سیاست صحیحی را در پیش بگیرد. تودهها را باید آن طور که هستند قبول داشت و تحویل گرفت نه آنطور که ما دلمان میخواهد باشند. فقط در پروسه مبارزه است که آنها به شک و تردیدهای خود غلبه خواهند کرد. تنها اگر نسبت به تردیدها و دودلیهای آنها، که یک امر ناگزیر است، صبر و حوصله و تحمل به خرج داده شود و در صورتی که پرولتاریا از کمک سیاسی خود به توده ها دریغ نورزد، شعور و فعالیت انقلابی آنان حتماً و قطعاً به سطح بالاتری ارتقاء خواهد یافت…»[۶]
«نخستین کاری که باید انجام داد، و لازم است که با آن شروع کرد عبارت است از تشکیل جبهه واحد. محتوای اصلی و اساسی جبهه واحد در هر یک از مراحل معین چه باید باشد؟ دفاع از منافع مستقیم اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و نیز دفاع از آن در قبال فاشیسم میبایست نقطه آغاز و محتوای عمدۀ جبهه واحد در کلیه کشورهای سرمایهداری باشد. تنها دعوت کردن به مبارزه، هر اندازه هم که این دعوت کردن با سر و صدا همراه باشد و مصرانه انجام گیرد، کافی نیست. باید آنچنان شعارها و اشکالی از مبارزه را پیدا و مطرح نمائیم که ناشی از نیازمندیهای حیاتی تودهها و سطح پیکارجوئی آنها در مرحله معین از تکامل باشد. مسلم است که تشکیل جبهه واحد در کشورهای محتلف به طور متفاوت تحقق میپذیرد… این اشکال میتواند به ترتیب زیر باشد: فعالیتهای مشترک و هماهنگ کارگران به خاطر این و یا آن حادثه که به علل معین به وقوع پیوسته بر اساس خواستههای جداگانه و یا برنامه مشترک؛ فعالیتهای هماهنگ در موسسات و بنگاههای جداگانه و یا رشتههای تولیدی؛ فعالیتهای مشترک و یکسان در مقیاس محلی، ایالتی، کشوری و یا بینالمللی؛ فعالیت هماهنگ برای سازمان دادن مبارزۀ اقتصادی کارگران، برای انجام فعالیتهای تودهای سیاسی و سازماندادن دفاع از خود دستهجمعی علیه تجاوزات فاشیسم؛ فعالیت هماهنگ به خاطر کمک رساندن به زندانیان و خانوادههای آنها و در مبارزه علیه ارتجاع؛ فعالیت مشترک برای دفاع از منافع جوانان و زنان در رشتههای تعاونی، فرهنگ، ورزش و غیره… به هنگام تجهیز و بسیج تودههای زحمتکش در پیکار علیه فاشیسم، تشکیل جبهه وسیع خلقی ضد فاشیستی بر اساس جبهه واحد پرولتری یکی از وظایف عمدۀ ما به شمار میآید. موفقیت مجموعه مبارزه پرولتاریا با برقرار کردن اتحاد پیکار جویانه میان پرولتاریا و دهقانان و نیز تودۀ اصلی خرده بورژوازی شهر (که حتا در کشورهای صنعتی رشد یافته اکثریت سکنه را تشکیل می دهند) پیوند ناگسستنی دارد.»[۷]
اصلاحطلبان «پیشرو» در حالی که فاشیسم را در بیرون در ایستاده و منتظر نشان میدادند، خود از برداشتن اولین و اصلیترین گام در مبارزه با خطر فرضی- یعنی تشکیل یک جبهه واحد حداقل از جریانات اصلاحطلب پیرامون حکومت- طفره رفتند. آنها جنبش را در خود متبلور و متمرکز میبینند. این خود مرکزبینی و انحصارطلبی تا آنجا پیش رفت که شرکت در انتخابات را مشروط به تائید صلاحیت نامزد مورد نظر خود اعلام کردند. اگر قرار بر این میبود که همه نیروهای سیاسی با چنین شرط و ذهنیتی سیاست عمومی خود را نسبت به شرکت در انتخابات تعیین کنند، دیگر کسی نمی توانست نسبت به سیاست تحریم انتخابات از جانب آپوزیسیونی که در کشور خود از حق حیات سیاسی محروم است، ایراد و نقدی وارد ببیند.
ائتلاف «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و «جبهه مشارکت» با رد همه پیشنهادات و ابتکارات مطرح شده برای اجماع در جبهه اصلاحطلبان، موجب تقسیم آرا اصلاحطلبان و موفقیت طرح «تفرقه بیانداز و حکومت کن» جناحهای رقیب شد. آنها ناتوانی خود در جلب رضایت مهندس موسوی برای شرکت در انتخابات را تحت عنوان «شرکت در انتخابات با کاندیدای غیرحزبی»؛ و اختلافات اساسی خود با هواداران کروبی را با «پیشرو» خواندن جناح خود و «عملگرا» خواندن جناح کروبی لاپوشانی کردند. اختلافات اساسی در جبهه اصلاحات – که عمدتاً بر محور رد یا قبول سیاست تعدیل اقتصادی و چگونگی روابط جمهوری اسلامی با آمریکا و جامعه اروپا قرار دارد، موجب عدم شرکت مهندس موسوی در انتخابات، عدم توافق بین هواداران معین و هواداران کروبی؛ و تقسیم آرا حامیان اصلاحات شد.
باز هم نوسان
البته از اقشار بینابینی و احزاب و سازمانهای سیاسی آنها انتظار نمیرود که در شرایط عدم حضور گسترده طبقه کارگر و حزب آن، خود راساً و به درستی خطر فاشیسم را تشخیص داده و یا در مقابله با آن، سیاستهای مناسب- از آنجمله سیاست تشکیل جبهه واحد ضد فاشیستی- را در پیش گیرند. اما این انتظار حداقل و منطقی از آنها وجود دارد که در انظار افکار عمومی و رایدهندگان هشیار و آگاه، از نوسان در موضعگیری ها اجتناب کرده و حتیالامکان به وعدهها و گفتههای اصلی و اساسی خود پای بند بمانند. آیا دوستان اصلاحطلب «پیشرو» ما به این انتظار حد اقل مردم از یک جریان سیاسی که میخواهد متکی بر آرا مردم در روند تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه نقشی بعهده داشته باشد، پاسخ در خور دادند؟
مردم که بعلت تاخیر حسابگرانه شورای نگهبان در اعلام صلاحیتها، تا دو هفته قبل از انتخابات هنوز نمیدانستند که «اصلاحطلبان پیشرو» بالاخر در انتخابات شرکت خواهند داشت یا نه، پس از صدور حکم حکومتی و تائید صلاحیت دکتر معین، ناگهان شعار«جبهه دموکراسی و حقوق بشر» را به جای شعار « انتخابات آزاد» در برابر خود دیدند. بحثهای مقدماتی در ارتباط با این شعار راه به جایی نبرده بود، که در پی برگزاری مرحله اول انتخابات، مردم باز هم بطور ناگهانی شاهد جایگزین شدن آن شعار با شعار جدید «جبهه ضد فاشیستی» شدند. در پی پیروز«نامزد فاشیستها» و قبل از آن که مرکب نوشتهها در حمایت از شعار «جبهه ضد فاشیستی» خشک شده باشد، افرادی اکنون شعار «جبهه ضد انحصار» و «جبهه اعتدال اسلامی» و خطر «حزب پادگانی» را در برابر مردم قرار دادهاند.
بالاخره فرصتطلبی، سردرگمی، تنبلی فکری و نوسان تا کی؟ اگر ضرورت تشکیل جبهه فراگیر دموکراسی و حقوق بشر دیده میشد، پس چرا آن را در دقیقه نود بازی به جای شعار «انتخابات آزاد» مطرح کردید؟ اگر منافع جنبش تشکیل جبهه ضدفاشیستی را ایجاب میکرد، چرا آن را از همان اوائل زمستان سال گذشته و با شروع بحث و تبلیغات در بارۀ فاشیسم مطرح نکردید؟ اگر خطر فاشیسم جدی و واقعی بود و نه توجیهی برای بیعت با «پدرخوانده» پس چرا در پی پیروزی «نامزد فاشیستها»، شعار «جبهه ضد فاشیستی» را به گورستان وعدههای انتخاباتی میفرستید و اکنون مقابله با «انحصار» را به جای مبارزه با «فاشیسم» قرار میدهید؟
باز هم خلف وعده
آقای مصطفی تاجزاده با دامن زدن به توهم پیرامون مدل تغیرات در اوکرائین نوشت: «… من میگویم اگر مدل اُكرائینی را هم میخواهید، اول باید بیایید در انتخابات شركت كنید. اگر نامزدتان را رد كردند، اینجا را اُكرائین بكنید، نه این كه در خانه بنشینید و بگویید ما اُكرائین میخواهیم بشود.[۸] آقای عیسی سحرخیز حتا از این پیشتر رفت و طی سخنرانی بمناسبت سالگرد ترور سعید حجاریان رنگ مورد نظر خود را هم برای آن مدل تعیین کرد: «اگر در روز انتخابات، آزادانه به هر نامزدی كه خواستیم رای دادیم، باز در صحنه خواهیم ماند، سفید خواهیم پوشید، پرچم سفید در دست خواهیم گرفت و این بار فریاد خواهیم زد رئیسجمهور ” تداركاتچی” نمیخواهیم و پیگیر مطالبات و خواستههای خود هستیم… این رنگ سفید، این حركت مسالمتآمیز واین رای پیام مردم ایران خواهد بود. تمامی دوربینها، تصاویر تلویزیونی و اخبار و گزارشها خواسته مردم ایران را اقصی نقاط كشور و گوشه گوشه جهان خواهند برد. آنها خواهند گفت : مردم ایران در یك حركت نمادین، در یك رفراندوم خودجوش اعلام كردند كه رئیس جمهوری معرفی شده نماینده آنان نیست، بلكه راهیافتهای است به كاخ ریاست جمهوری.»[۹]
روز ۲۸ خرداد آمد و به ادعای آنها «تقلب بزرگ در انتخابات به زیان نامزدهای اصلاحطلب صورت گرفت» (گرچه به ضرر یکی بیش از دیگری)، اما این دوستان به جای حمایت از اعتراضات جسورانه کروبی و در میان بهت و حیرت مردمی که در انتظار پیگیری اعتراضات بر حق خود بودند، شعار و جبهه خود را تغییر دادند و با « پدرخوانده» بیعت کردند. آقای سحرخیز دو روز بعد از برگزاری دور اول انتخابات در توجیه بیعت خود با «پدر خوانده» نوشت: «در پی تحقق “جبهه دموکراسی و حقوق بشر»، جبهه دیگری در حال گشودن است که نامی جز «جبهه ضد فاشیسم» بر آن نمیتوان نهاد.»[۱۰]
آیا تبلیغ مدل اوکرائینی پیش از برگزاری انتخابات و بیعت با «پدر خوانده» در پی تقلبات انتخاباتی، با تئوریها و تبلیغات این دوستان در باره فاشیسم همخوانی داشت؟ آیا میتوان ازیک طرف رایدهندگان را از خطر فاشیسم ترساند و از طرف دیگر مبلغ مدلی بود که فاشیستها در مرکز آن قرار داشتند[۱۱] و یا با فردی بیعت کرد که به گفته خود آقایان در ترور حجاریان دست داشته است؟
رفستجانی و ترور حجاریان
یکی دیگر از لبیکگویان به دعوت هاشمی رفسنجانی به تشکیل «ائتلاف ملی» و از بیعتکنندگان با او، در خرداد ۱۳۷۹ نظر زیر را در ارتباط با نقش رفسنجانی در ترور حجاریات تبلیغ میکرد: «صحنه سازی محاکمه باصطلاح عاملین ترور سعید حجاریان پایان یافت و احکامی نیز برای چند جوانی که محکمه شدندصادر شد. این محاکمه در حالی پایان یافت، که همگان منتظر روشن شدن هویت مسافرانی هستند که مدتی پس از ترور حجاریان و قطعی شدن نجات وی از مرگ، در پرواز هوائی کرمان- تهران ناپدید شدهاند! هواپیمای کرمان- تهران، با سوخت اضافی غیرمعمول از مسیر کرمان- تهران منحرف شده و در کراچی پاکستان بر زمین نشست! برادر زن هاشمی رفسنجانی، حسین مرعشی، که قائم مقام حزب کارگزاران سازندگی نیز میباشد، از جمله سرنشینان این هواپیما بود. هواپیما پس از مدتی توقف در کراچی به ایران و تهران بازگشت. اما تعدادی از مسافران آن، به موجب توافقی که از قبل با دولت پاکستان ترتیب داده شده بود، در کراچی ماندند. آنها که در کراچی از هواپیما پیاده شدند دست اندکاران ترور حجاریان بودند و انحراف پرواز نیز برای همین هدف سازمان داده شده بود. با آنکه تا کنون هیچ مقامی در جمهوری اسلامی اسامی کسانی را فاش نکرده که در کراچی ماندند، اما همه جا گفته می شود که حداقل یکی از آنها که در کراچی ماند «رابط مستقیم بین آمر و عاملین این ترور بوده است». حتا گفته میشود حسین مرعشی اطلاعات قابل توجهی در این ارتباط دارد. همچنین گفته میشود، از جمله انگیزههای اصلی هاشمی رفسنجانی برای کنارهگیری از نمایندگی مجلس، توافق و تفاهم او برای این کنارهگیری با کسانی است که تهدید کرده بودند جزئیات پرونده ترور حجاریان را در مجلس شورای اسلامی و هنگام بررسی اعتبار نامه هاشمی مطرح خواهند کرد! همکاری دولت پاکستان با این عملیات امنیتی و پناه دادن به دستاندکاران واقعی ترور حجاریان، یکبار دیگر نشان می دهد که بین سازمان امنیت پاکستان و بخشی از حاکمیت رابطهای تنگاتنگ و توام با همکاری و هماهنگی وجود دارد. همین بخش از حاکمیت، در جریان انتقال پروندهای که برای حزب توده ایران در انگلستان ساخته و پرداخته شد و مبنای یورش به آن قرار گرفت، این پرونده را در همکاری امنیتی با انگلستان و پاکستان تحویل گرفت و به تهران منتقل کرد. همین افراد و روابط در ماجرای اخیر انتقال رابط آمر و عاملین ترور حجاریان به کراچی نقش داشته اند.»[۱۲]
در پاسخ به این پرسش که «آیا میتوان از یک طرف رای دهندگان را از خطر فاشیسم ترساند و از طرف دیگر مبلغ مدلی بود که فاشیستها در مرکز آن قرار داشتند و یا با فردی بیعت کرد که در همه جنایات بر علیه مردم و نیروهای سیاسی کشور و در ترور حجاریان دست داشته است؟»، بر اساس شواهد و عملکردها میتوان گفت: بله بعضیها میتوانند!
پینویسها:
۱) «بر اساس نامهای که گفته می شود از درون مجلس اسلامی [مجلس پنجم] به خارج راه یافته، یورش نظامی به مردم سازمان داده میشود»، راه توده فوقالعاده، ۳ اردیبهشت۱۳۷۶.
۲) «نظامی کردن حکومت»، راه توده شماره ۱۰۸، تیرماه۱۳۸۰. ص.۱۰.
۳) برای نمونهای از این نوع نوشتههای غوغاسالار نگاه کنید به: علی ثابت پور، «پادگان رئیسجمهور میسازد» گویا نیوز. http://www.edalat.net/artikeln/left/poorsabet.html
۴) گئورگی دیمیترف، «مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم و جنگ»، ترجمه م. منصوری، انتشارات حزب تودۀ ایران، ۱۳۵۹، ص.۱۷.
۵) مصطفی تاجزاده، «درباره فاشیسم»، گویا نیوز. http://news.gooya.ws/politics/archives/024413.php
۶) دیمیترف، ص. ۲۸.
۷) همانجا، ص. ۳۹، ۴۴، ۴۵ ،۴۶.
۸) http://www.edalat.net/artikeln/right/mardomsalari.html
۹) عیسی سحرخیز، «اگر مردم از انتخابات قهر كنند، ژنرالهای داخلی و خارجی آینده ایران را ترسیم خواهند كرد» گویا نیوز. http://news.gooya.ws/politics/archives/025147.php
۱۰) عیسی سحرخیز، «رای ما به هاشمی، در کدام جایگاه» ۳۰ خرداد ۱۳۸۴.
۱۱) « حمایت گروههای راست- افراطی از یوشچنکو» گاردین، ۱۵ دسامبر۲۰۰۴. http://www.cpa.org.au/garchve04/1211ukraine.html
۱۲) «آنچه در باره انصراف رفسنجانی از رفتن به مجلس گفته میشود»، راه توده شماره ۹۶، خرداد ۱۳۷۹، ص.۴۰.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2nys2kst