تارنگاشت عدالت دورۀ سوم
ا. آذرنگ
۲۲ آذر ۱۴۰۰
اسمیت با بررسی نرخ استثمار و یا ارزش اضافی نشان میدهد که سرمایهداری جهانی با «جهانیسازی جایگزینی کار » (global labor arbitrage) از طریق کاهش ارزش نیروی کار (کاهش سبد کالای ضروری برای مبادله آن)، نرخ بهرهکشی را افزایش میدهد و استثمار فوقالعاده به چنگ میآورد… برخی واژه arbitrage در عبارت «global labor arbitrage» را «داد و ستد» ترجمه کردهاند که نارساست. اسمیت مینویسد: «ما درآغاز بر محرک و شکل دهنده اساسی جهانیشدن تولید تمرکز میکنیم – بر «آربیتراژ جهانی کار»، یا جایگزینی کارگران با دستمزد نسبتاً بالای کشورهای امپریالیستی با کارگران کم دستمزد در چین، بنگلادش و سایر کشورهای جنوب…»
امپریالیسم، جان اسمیت چه میگوید؟
«امپریالیسم در سده بیستویکم»، اثر پژوهشگر مارکسیست جان اسمیت توجه بسیاری از کنشگران سیاسی- اجتماعی را در چند سال اخیر بخود جلب کرده است. در سال ۲۰۱۵ فرازهایی از کتاب اسمیت توسط «احمد سیف» به فارسی برگردانده شد و اخیراً متن اصلی نوشتار اسمیت بکوشش خانم «شهرزاد مهدوی» در اختیار فارسی زبانان قرار گرفته است.
اینروزها ، کتاب اسمیت موضوع گفتگوها و بررسیهای محافل سیاسی ایران قرار گرفته است و در برخی از آنها انتقاداتی نیز به مواضع اسمیت مطرح گردیده است. متاسفانه هسته کانونی و نوآوری کلیدی اسمیت در بررسیهای نامبرده و گفتگوهای پیرامون آن توجه لازم را دریافت نکرده و عملاً ناشناخته باقی مانده است. از آن گذشته، انتقادات نادرستی نیز پیرامون برخورد اسمیت به اقتصاد چین بویژه درباره گسترش سرمایهداری در آن کشور و باورمندی وی به «تئوری وابستگی» امپریالیسم و مبادله نابرابر مطرح شده است. در این نوشتار، فشردهای از تحلیلهای اساسی اسمیت و نتیجههای پراهمیت آن پیرامون امپریالیسم در اختیار خوانندگان قرارگرفته و نادرستی برخی انتقادات در مورد تحلیل اسمیت از امپریالیسم و تئوری وابستگی و همچنین گرایش سیاسی وی نسبت به چین نشان داده خواهد شد. و در پایان اجمالاً به کاستیهای واقعی برخی ارزیابیهای سیاسی اسمیت از جنبش جهانی کمونیستی و نقش جهانی چین که در بررسیهای دیگر مسکوت مانده و عملاً برآنها مهر تایید زده شده است پرداخته خواهد شد.
کتاب اسمیت در واقع براساس متن پایاننامه دکترای وی در سال ۲۰۱۲- «امپریالیسم و جهانی شدن تولید» – و گسترش آن در برخی زمینهها نوشته شده است. پژوهشهای اسمیت و تحلیلهای ناشی از آن و بویژه موضع انتقادی وی از «هاروی» و برخی دیگر از پژوهشگران اقتصاد سیاسی امپریالیسم، واکنشهای گستردهای را در صفوف نیروهای چپ جهان و ایران بهمراه داشته است.
در بررسیهای محافل سیاسی ایرانی که دردسترس است، این نکته پراهمیت که هدف اصلی پژوهش و تحلیل اقتصادی اسمیت تبیین تئوری لنینی امپریالیسم در ارتباط با و براساس تئوری ارزش مارکس است نادیده گرفته شده است. اسمیت به تلاش شخصیتهای برجسته مارکسیست در چند دهه اخیر مانند «سمیر امین» برای ایجاد حلقه مفقود تئوری امپریالیسم که به تنظیم تئوریهای وابستگی و مبادله نابرابر فرا روییدهاند، میپردازد. اسمیت ضمن برشمردن و رد انتقادات تئوریسینهای بورژوا و اورو-مارکسیست ، به انتقادات بجای نظریهپردازان مارکسیست پاسخ مستدل میدهد و به بررسی نقاط ضعف تئوریها سمیر امین و … میپردازد. اسمیت نشان میدهد که این تئوریها بخاطر نارساییهای عینی و ضعفهای اساسی در پیشفرضهای خود عملاً متزلزل بوده و مانع کسب اعتبار و پذیرش گسترده آنها نزد مارکسیست-لنینیستها بودهاند. اما اسمیت تئوری وابستگی را کنار نمیگذارد بلکه با نگاهی ژرف به سرمایهداری معاصر، پایه عینی و مادی تئوری وابستگی را در سیر تاریخی ساختار سرمایهداری و بویژه نولیبرالیسم کشف کرده و آنرا به تراز بالاتری ارتقا میدهد و عملاً بُعد دیگر تئوری لنینی امپریالیسم را آشکار مینماید.
در زیر فهرستی از عناصر اصلی تحلیل اسمیت و سنتز آنها برای تبیین مقوله امپریالیسم بر پایه تئوری ارزش مارکس توسط وی ارایه میگردد.
۱- تئوری لنینی امپریالیسم
اسمیت باور دارد که لنین کاری را که در دوران او امکانپذیر بود به انجام رسانیده و با شناخت آغاز مرحله نوینی در رشد و گسترش سرمایهداری ویژگیهای اساسی دوره امپریالیستی سرمایهداری یعنی تمرکز ثروت و ظهور سرمایه مالی و ستمگری بر ملتهای ضعیف و نظامیگری، را بیان نمود. اسمیت ادامه میدهد که لنین نمیتوانست چگونگی ایجاد ارزش در روند تولید جهانیشده را در فهرست ویژگیهای اصلی امپریالیسم بگنجاند. زیراکه این پدیده تنها در فاز پسین گسترش سرمایهداری پدیدار گشت. و این باعث وجود یک ناپیوستگی اجتنابناپذیر میان تئوری لنینی امپریالیسم و تئوری ارزش مارکس شد که تا کنون ادامه یافته است.
اسمیت برخورد توبیخآمیز کسانی مانند «هاروی» را نسبت به لنین و دیگرتئوریسینهای کلاسیک مقوله امپریالیسم بخاطر ناتوانی در تکمیل کردن پروژه تئوریک مارکس سرزنش میکند. و بدرستی میگوید که چنین انتظاری از کسانی که کار خود را در دوره زایش مرحله امپریالیستی سرمایهداری آغاز کردند، غیر واقعی است. اسمیت در ادامه این پرسش مهم را عنوان مینماید که چگونه میتوان به شناختی تئوریک از انحصار که بر پایه مقولات سرمایه مارکس استوار باشد دستیافت؟
وی ضمن تاکید بر بزرگی و پیچیدگی این پرسش، چارچوب بررسی و تحلیل پدیده انحصار را عنوان میکند. وی پس ازبرشمردن اشکال گوناگون انحصار نتیجه میگیرد که: «همانطور که مارکس ماهیت ارزش اضافی را نه با فهرست کردن همه اشکال ظاهری آن (بهره، رانت، سود و غیره) بلکه با کشف پدیده واقعی که همه این اشکال از آن برمیخیزند جستجو کرد – تفاوت میان ارزش نیروی کار و ارزش تولید شده توسط آن، یعنی رابطه ذاتاً استثمارگرانه کار- سرمایه – بنابراین منشأ سود امپریالیستی و رانتهای امپریالیستی- را نه در هیچگونه شکل انحصار، بلکه در ابراستثمار (فوقالعاده) میتوان یافت.»
اسمیت با تاکید بر این مشاهده و استدلال لنین که: «صدور سرمایه، یکی از اساسیترین پایههای اقتصادی امپریالیسم … مهر انگلی را بر کل کشوری میزند که با استثمار کار چندین کشور و مستعمره آنسوی دریاها زندگی میکند.» چگونگی این رابطه در دوران جهانیشدن سرمایهداری را با اشاره به این مسئله که امپریالیسم معاصر برای تولید اَپل، و پوشاک شرکت «اچ اند ام» و غیره هیچ سرمایهای به بنگلادش و چین صادر نمیکنند، میشکافد. وی با بررسی پدیده برونسپاری روند تولید و جایگزینی کار* (labor arbitrage)، درموارد مشخص آیفون و پیراهن و قهوه، رابطه انگلی کشورهای امپریالیستی با کار کارگران کشورهای پیرامونی را نشان میدهد.
اسمیت مینویسد «معما را میتوان با تمرکز بر ماهیت موضوع ونه شکل آن حل نمود – صدور سرمایه شکل است. نکته اساسی لنین را باید در نیمه دوم نقل قول بالا جستوجو کرد و استدلال او این نیست که استثمار کارگران در کشور امپریالیستی متوقف شده است – حتی اگر ممکن است لایههای پردرآمد و اشرافی طبقه کارگر دستمزدی بسیار بیش از ارزشی که تولید میکنند دریافت نمایند. – اما ثروت انباشته خانوادههای حاکم امپریالیست به اندازهای رسیده است که توده عظیم ارزش اضافی لازم برای تبدیل ثروت آنها به سرمایه، یعنی ثروتی خود گسترش یاب [واگرد سرمایه]، بسیار بیش از مقدار ارزش اضافی است که میتواند از نیروی کار داخلی کسب شود. بنابر این لنین استدلال میکرد که امپریالیست ها مجبورند بخشی از سرمایه خود را صادر کنند تا کار کارگران آنسوی دریاها را استثمار کنند…»
با توجه به این فراز از کتاب، بدیهی است که برخلاف ادعای برخی [معرفی کتاب در «دانش و امید»]، اسمیت بر این باور نیست که طبقه کارگر کشورهای امپریالیستی توان انقلابی ندارند.
اسمیت از قول «اندی هیگنباتوم» میگوید «لنین با تاکید بر انحصار بمثابه ویژگی مرحله نوین سرمایهداری، نقطه آغازین بسط تحلیل را آشکار نمود. صدور سرمایه بدین معنی است که گونه نوینی از رابطه کار- سرمایه باید بین سرمایه شمال و کار جنوب وجود داشته باشد، به معنی صدور رابطه کار و سرمایه تحت شرایط ستم ملی.»
به نظر اسمیت «آنچه که ضروریست، مفهومی است که بتواند وحدت جوهر اقتصادی تئوری لنینی امپریالیسم – سرمایهداری انحصاری – و جوهر سیاسی آن – تقسیم جهان به کشورهای زیر ستم و ستمگر- را ایجاد نماید و هر دو را برحسب قانون ارزش کارل مارکس که او در اثر بزرگ خود، سرمایه، بسط داده است، بیان نماید. بقول «اندی هیگینباتوم» ارایه سنتز نوینی از نظریه ارزش مارکس و نظریه امپریالیسم لنین!»
اسمیت با بررسی نرخ استثمار و یا ارزش اضافی نشان میدهد که سرمایهداری جهانی با «جهانیسازی جایگزینی کار » (گلوبال لیبر آربیتراژ ) از طریق کاهش ارزش نیروی کار (کاهش سبد کالای ضروری برای مبادله آن)، نرخ بهره کشی را افزایش میدهد و استثمار فوقالعاده به چنگ میآورد.
«کاهش دستمزد به سطح پایینتر از ارزش نیروی کار راه سوم افزایش نرخ بهرهوری است که مارکس بدلیل فرض مهم «سرمایهداری در یک کشور» آنرا پیگیری نکرد. سرمایهداری شیوههای بهرهکشی را تکامل داده است و با استفاده از سازوکارهای بازار بجای زور اسلحه (که البته برای رفع برخی موانع فعالانه بکار میرود ) کشورهای نوپا را استثمار میکند.»
اسمیت با نشان دادن ماهیت استثمارگرایانه «جهانیسازی جایگزینی کار» با تئوریهای ناپیگیر «هاروی» مبنی بر روی آوردن سرمایهداری کشورهای پیشرفته سرمایهداری به راه حل «مکانی» برای غلبه بر بحران اضافه تولید و کاهش توان رقابت امپریالیستها، مرزبندی کرده و نادرستی آن را برجسته میسازد. اسمیت اضافه میکند که تلاش «هاروی» برای افزودن بُعد مکانی به تئوری سرمایه مارکس، در نهایت سترون میافتد.
۲- اسمیت، تئوری وابستگی، مبادله نابرابر
اسمیت با توصیف دیدگاههای دیگر نظریهپردازان مارکسیست («فاستر» و «مکچسنی») پیرامون استثمار فوقالعاده و دریافت رانت امپریالیستی فراملیتیها ی کشورهای کانونی، شباهت آنها با تئوری «سمیر امین» در مورد امپریالیسم را نشان میدهد. وی نقش کلیدی رانت در تئوری وابستگی را مد نظر قرارداده و ارتباط آن با پدیده انحصار را برجسته میسازد. اسمیت خاطر نشان میسازد که «رانت به معنی کسب سود بیش از نرخ میانگین، ناشی از انحصار در این و یا آن بخش از روند تولید و عرضه یعنی وجود موانعی در برابر رقابت آزاد و بازار کارآمد است. و بدین معنی رانت ناقض تئوری ارزش است و کاربرد رانت امپریالیستی نزد امین بدان معنی است که سلطه و بهرهکشی امپریالیستی بر پایه نقض سیستماتیک قانون ارزش مارکس قرارداده میشود.»
اما اسمیت امپریالیسم نوین سرمایهداری را نه بر پایه انحراف از قانون ارزش، بلکه بمثابه مرحلهای در تکامل آن بیان میکند. در رویکرد وی فرض نادرست وجود یک ارزش نیروی کار واحد در جهان [سمیر امین] ضروری نیست.
اسمیت در کتاب خود به انتقادات بجا و نابجا نسبت به نظریه مبادله نابرابر میپردازد و دو مکتب عمده مبادله نابرابر را مورد بررسی قرارداده و پایه عینی آنان را با تاکید بر سرمایهداری نولیبرال نشان میدهد و به نتایج سیاسی مهمی میرسد.
اسمیت در پژوهش تحلیلی خود تئوری وابستگی و مبادله نابرابر را با استناد به نظریه مارکسیست برزیلی، برپایه قانون ارزش بازسازی میکند: «اگرچه، در استدلال اصلی «امین» کم حقیقت وجود ندارد، اما مفهوم ارزش جهانی واحد نیروی کار و تصور تار و ناروشن ولی وسوسهانگیز رانت امپریالیستی، هر دو از لحاظ نظری بسیار مشکلزا میباشند. محدودیتهای تئوری «امین» به روشنی توسط نظریه بسیار متفاوت وابستگی که توسط مارکسیست برزیلی «روی مائورو مارینی»، ارائه شده است قویاً برطرف شده است. «مارینی» استدلال میکند که استثمار فوقالعاده کارگران در اقتصادهای وابسته «شرط ضروری سرمایهداری جهانی» است، در تضاد با کسانی مانند «فرناندو انریکه کاردوسو »که آنرا تصادفی تلقی میکنند. «مارینی» با موفقیت قانون ارزش را برای توضیح وضعیت وابستگی به کار گرفته است. برخلاف استدلال «امین»، که علیرغم عنوان کتابش که بر پایه رانت و انحصار متکی بوده است – هر دو قانون ارزش را نفی میکند.»
اسمیت در تبیین برتری نظریه «مارینی» شش جنبه عمده آن را که بر تداوم ربط آن به دوران کنونی تأکید میکند برمیشمارد.
نخست، نظریه وابستگی «مارینی» به تمایز بین ارزش اضافی مطلق و نسبی بستگی دارد، در حالی که نظریه رانت امپریالیستی «امین» این دو مقوله را کاملاً تار و ناروشن میکند.
دوم، بهرهوری کار، و تفاوت آن در کشورهای امپریالیستی و وابسته در مرکز تحلیل «مارینی» قراردارد، با این حال او کاملاً از افتادن در دام مارکسیسم اروپایی و مغشوش کردن ارزش نیروی کار با بهرهوری آن اجتناب میکند. در مقابل، «امین» استدلال میکند که «در یک چارچوب طبیعی معین فقط یک بهرهوری وجود دارد، بهرهوری کار اجتماعی با ابزار متناسب.»
سوم، «مارینی» ارزش نیروی کار در کشورهای گوناگون را متفاوت میداند که با روش مشخصی که بوسیله شیوههای مختلف کسب ارزش اضافی در ساختارهای اجتماعی کشورهای امپریالیستی و وابسته، و هم کُنِشی آنها، ترکیب میشود، تعیین میگردد – درکی بسیار دیالکتیکیتر از تصور مستقل از زمان و ایستا ی «امین» از یک ارزش نیروی کار واحد جهانی.
چهارم، اگرچه پژوهش «مارینی» در مورد منشأ مبادله نابرابر ضرورتاً صادرات غذا و مواد خام را تحلیل میکند، استدلال او مانند فرضیه «پربیش- سینگر» بر تمایز بین مواد خام و کالاهای صنعتی کارخانه ای استوار نیست. همانطور که «هیگینباتوم» اشاره میکند، نظریه «مارینی» «پیدایش سرمایهداری صادرات محور در پیرامون را با توسعه سرمایهداری صنعتی در کانون ترکیب میکند» و بنابراین برای درک پدیده برونسپاری ارتباط ویژهای دارد.
پنجم، مارینی مفهوم مادون امپریالیسم (در اینجا بدان نمیپردازیم)، که در آن اقتصادهای وابسته مانند برزیل برای جبران جریان ثروت به سوی کانونهای امپریالیستی به ایجاد روابط استثماری خود با اقتصادهای توسعه نیافته و پیرامونی همسایه، مانند بولیوی روی میآورند، بررسی میکند.
ششم، و سرانجام با الهام گرفتن از انقلاب کوبا، «مارینی» هماننند «کامارینا لوپس و سرا د آراوجو،» استدلال میکند که تنها راه غلبه بر وابستگی، انقلاب سوسیالیستی است. و این خود بیانگر آن است که که چرا افکار «مارینی» اغلب از بسترهای رسمی، مانند دانشگاهها حذف میشوند. راهبرد انقلاب سوسیالیستی هسته اصلی تحلیل او از وابستگی در آمریکای لاتین است و کارکرد عملی اندیشه او در حوزه اقتصاد سیاسی این است که مسئله گذار به سوسیالیسم را در دستور کار قرار میدهد.
۳- توهم برد – برد و گسترش زیرساختارها
در ادامه، اسمیت بطور کلی دو مکتب رفرمیست – بورژوایی، و انقلابی مبادله نابرابر را مشخص میکند. رویکرد نخست (نزد «امانوئل اریقی»، «فرناندو هنریکه کاردوسو») منادی توسعه سرمایهداری مستقل در کشورهای پیرامونی است و دیگری (سمیر امین، «آندری گاندر فرانک»، «روی مائورو مورینی») سرمایهداری را ذاتاً امپریالیستی دانسته و بر ضرورت گسست از آن پامیفشارد. رویکرد نخست مورد توجه و پشتیبانی سرمایهداری بومی و بورژوازی ملی، نخبگان هوادار ارجحیت توسعه و پیشرفت نسبت به عدالت اجتماعی بوده است و اینروزها بگونهای زیر پوشش «گسترش نیروهای مولده» از سوی چینستایان و یا نظریهپردازان «دو قطبی ترانس آتلانتیک- اوراسیا» تبلیغ میشود. تئوریسین مورد علاقه این گروه روزنامهنگار مترقی «پپه اسکوبار» میباشد که تحلیلهای او شدیداً از دیدگاههای بورژوازی ملی روسیه و چین نفوذ میپذیرد. توضیحات اسمیت پیرامون مکاتب رفرمیست و انقلابی تئوری وابستگی در این راستا بسیار راهگشا و روشنگرانه میباشد. و همچنین به ریشهیابی دیدگاه رفرمیستی در برخورد با «راه رشد غیرسرمایهداری» و «نسخه چینی» سودمند است.
برای توضیح بیشتر در مورد تئوری وابستگی و مبادله نابرابر، علاقهمندان میتوانند به کتاب اسمیت رجوع کنند. همچنین برخورد موشکافانه اسمیت نسبت به توهم تولید ناخالص ملی و … ماهیت واقعی اینگونه آمار قابل تقدیر است و تحلیلهای تئوریک وی را بر شالوده مستحکم واقعیات و حقایق اقتصادی استوار میسازد.
در کتاب اسمیت، یک نکته بسیار پراهمیت سیاسی در چارچوب بحث تئوری وابستگی و هسته مرکزی آن یعنی مبادله نابرابر و چگونگی تقابل با آن مطرح میگردد. بطور مشخص، اسمیت در این رابطه رویکرد انقلابی فیدل و چهگوارا و تجربه اتحاد جماهیر شوروی وسیالیستی را برجسته میکند که در بردارنده آموزههای ارزشمندی برای تنظیم سیاست انقلابی در وضعیت کنونی دنیا ما میتوانند باشند.
اسمیت از قول فیدل مینویسد: «اولین هدف اساسی مبارزه ما کاهش مبادله نابرابر تا هنگامی که است که آن را از بین ببریم… مبادله نابرابری که تجارت جهانی را به ابزاری بسیار مفید برای غارت ثروت ما تبدیل میکند. امروزه یک ساعت کار در کشورهای توسعهیافته با ده ساعت کار در کشورهای توسعه نیافته مبادله میشود… مبادله نابرابری که مردم ما را به تباهی میکشاند… باید پایان یابد! …شکاف اقتصادی بین کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه باریکتر نشده بلکه در حال گسترش است و باید پر شود!… [ما] کشورهای غیرمتعهد خواهان ارتباط دائمی بین قیمتی که برای محصولات خود دریافت میکنیم و قیمتی که برای واردات پرداخت میکنیم هستیم….چنین پیوندی یک محور اساسی برای همه مذاکرات اقتصادی آینده است»
«و چهگوارا در سخنرانی خود در کنفرانسی در الجزایر در سال ۱۹۶۵ به این موضوع پرداخت و در آن به صراحت گفت که کوبا میباید بر مقاومت قابل توجهی در برابر پیشنهادات خود برای تجارت در شکل بالاتر با اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش غلبه میکرد: کشورهای سوسیالیستی باید به پرداخت هزینه توسعه کشورهایی که اکنون در راه رهایی هستند کمک کنند… دیگر نباید در باره گسترش تجارت سودمند متقابل بر اساس قیمتهایی که قانون ارزش و روابط جهانی مبادله نابرابر ناشی از آن به کشورهای توسعه نیافته تحمیل می کند، سخن گفت. به قیمت بازار جهانی فروختن مواد خام کشورهای توسعهنیافته که با هزینه کردن عرق و رنج بیاندازه تولید میشود، و خریدن ماشینآلات تولیدشده در کارخانههای بزرگ خودکار امروزی به قیمت بازار جهانی، چگونه میتواند متقابلاً سودمند [برد – برد] باشد؟… کشورهای سوسیالیستی وظیفه اخلاقی دارند که به همدستی ضمنی خود با کشورهای استثمارگر غرب پایان دهند.
و اسمیت عنوان میکند که… در واقع، تنها نمونه تجارت عادلانه بین کشورهای صنعتی و در حال توسعه در دنیای مدرن را میتوان در روابط اقتصادی توسعه یافته بین کوبا و اتحاد جماهیر شوروی تا زمان فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ یافت. «کارلوس تابلادا» نشان میدهد که چگونه چهگوارا و فیدل کارزار خود علیه مبادله نابرابر را به تلاش برای ایجاد روابط تجاری با اتحاد جماهیر شوروی/Comecon مبتنی بر این اصل که قیمتهای نسبی با تضمین مبادله مقادیر مساوی نیروی کار تعیین شوند، گسترش دادند و در نتیجه «تأثیر بیرحمانه قانون ارزش در تجارت جهانی با کشورهای توسعه نیافته انقلابی را کاهش دادند»
۴- برخی کاستی های اثر اسمیت
همانطور که پیشتر گفته شد، کتاب اسمیت برپایه بسط محتوی پایاننامه دکترای او تهیه شده است. اتخاذ برخی مواضع سیاسی از جمله مواردی جدیدی است که در کتاب گنجانده شده است. اسمیت در پیشگفتار پایاننامه خود بر بهره بردن از آموزههای evald ilyenkov در زمینه کاربرد اسلوب دیالکتیک در پژوهشهای اقتصادی و سیاسی، تاکید میکند. و این کوشش وی در زمینه اقتصاد سیاسی موفقیتآمیز بوده است. اما متاسفانه بنظر میرسد که وی در بازخوانی مسایل سیاسی و تاریخ جنبش جهانی کمونیستی دچار برخی ذهنیگریها شده و نتوانسته است به نتایج درستی در برخی بررسیهای تاریخی خود برسد.
برخلاف ادعای برخی، پذیرش حقیقت گسترش سرمایهداری در چین و ماهیت استثمارگرایانه رابطه کار و سرمایه در آن کشور نشانگر عجز و ناتوانی اسمیت نیست. اتفاقاً وی در اینمورد به اصول علمی و جانبداری طبقاتی پایبند است و دیدگاه خود را بر پایه آمار و ارقام و واقعیات تاریخی و روز قرارداده است. درک نکردن نقش عمده چین در پدیده جایگزینی کار، و پیامدهای آن در رابطه کار و سرمایه در چین و دیگر کشورها، که اسمیت بطور گسترده در اثر خود بدان پرداخته است، در بهترین حالت نشانگر عدم توجه به محتوی کتاب و یا عجز از درک مفاهیم تئوریک آن میباشد.
در این ارتباط بررسی اسمیت دارای برخی ناپیگیریها و کوتاهی در تحلیل و نپرداختن به پیامدهای عملی مشارکت فعال چین در روند جایگزینی کار امپریالیستی، تقویت اقتصادی -سیاسی امپریالیسم جهانی، و یا تاثیر آن در گسترش استثمار کارگران کشورهای پیرامونی و جهانیسازی امپریالیستی است. جالب اینکه، اسمیت کشورهایی مانند برزیل و کره جنوبی و… را عملاً در گروه امپریالیستهای مادون قرار میدهد.
کاستی دیگری که در کتاب اسمیت جلب نظر میکند، ذهنیگری خیره کننده وی نسبت به تاریخ جنبش جهانی کمونیستی است. وی در بخش «انشعاب چین- شوروی» عملاً استالین و رهبری چین را بطور یکسان مقصر جلوه داده و از راست روی استالین و توصیه تشکیل جبهه متحد ضد امپریالیستی در آن دوران گلایهمند است. ضدیت اسمیت با استالین با توجه به گرایش وی به تروتسکیسم تعجب برانگیز نیست.
اسمیت در جای دیگری در کتاب خود مشخصاً از اشتباه حزب تودۀ ایران در پشتیبانی از دولت مصدق، (و دیگر احزاب به اصطلاح زیر نفوذ استالینیسم) سخن میگوید و معتقد است که آن حزب و احزاب کمونیست اندونزی و عراق میباید که با حفظ استقلال خود برای کسب رهبری و قدرت سیاسی تلاش میورزیدند.
اگرچه تاکید اسمیت بر نقش محوری حزب طبقه کارگر در دوران کنونی و در ارتباط با ضرورتهای «انقلاب ملی- دموکراتیک تراز نوین» و ناتوانی و تسلیم طلبی «بورژوازی ملی» ارزشمند است، اما توصیه آن برای دهههای ۴۰ تا ۸۰ قرن بیستم آنهم برای کشورهایی با شرایط اجتماعی ایران، ذهنیگری ناب، فاصلهگیری از اسلوب دیالکتیک و درک غیر مارکسیستی- لنینیستی از مرحله انقلاب و وظایف ملی دموکراتیک میباشد. و البته عدم آگاهی اسمیت نسبت به نقش حزب تودۀ ایران در سازماندهی گسترده طبقه کارگر، و همچنین نقش مخرب نمایندگان سیاسی نیروهای بینابینی و بویژه خرده بورژوازی سنتی در پیروزی بورژوازی وابسته ایران و کودتای ۲۸ مرداد، در چپروی وی نسبت به جنبشهای رهاییبخش ملی در سده گذشته و نادیده گرفتن زمان و مکان میتواند تا اندازهای قابل درک باشد و اعتبار نوشته اقتصاد-سیاسی او را خدشه دار نمیکند.
————————————————
* برخی واژه arbitrage در عبارت «global labor arbitrage» را «داد و ستد» ترجمه کردهاند که نارساست. اسمیت مینویسد: «ما درآغاز بر محرک و شکل دهنده اساسی جهانیشدن تولید تمرکز میکنیم – بر «آربیتراژ جهانی کار»، یا جایگزینی کارگران با دستمزد نسبتاً بالای کشورهای امپریالیستی با کارگران کم دستمزد در چین، بنگلادش و سایر کشورهای جنوب…»
Higginbottom, The System of Accumulation in South Africa, p. 268
Fidel Castro, [1979] 1993, address to un General assembly, in To Speak the Truth (new york: Pathfinder), 184–86
Higginbottom, imperialist rent in Practice and Theory, p.30
https://monthlyreviewarchives.org/index.php/mr/article/view/MR-023-09-1972-02_2/0
Lopes and araujo, Marx and Marini on absolute and relative Surplus Value
Che Guevara, 1965, Speech at the Second Economic Seminar of Afro- Asian Solidarity, February 24, 1965
https://www.marxists.org/archive/guevara/1965/02/24.htm
Tablada, Che Guevara, 157–58. 61. Che Guevara, 1964, “Planning and Consciousness in the Transition to Socialism (on the Budgetary Finance System),” in Che Guevara and the Cuban Revolution (Sydney: Pathfinder/Pacific and Asia)
Che Guevara, 1965, Speech at the Second Economic Seminar of Afro- Asian Solidarity, February 24, 1965, https://www.marxists.org/archive/guevara/1965/02/24.htm
Fidel Castro, 1987, important problems for the whole of international revolutionary thought, in New International #6 (new york: 408 Printing and Publishing), 209–30
Amin, S., The Law of Worldwide Value, 121–22
اسمیت دربارۀ حزب تودۀ ایران، حزب کمونیست عراق و حزب کمونیست اندونزی چنین میگوید:
The Communist Party of Iran, known as the Tudeh party, was the largest party in Iran and one of the largest communist parties in the world. The Tudeh supported the liberal-reformist Mossadeq regime from the left. When the US-UK military coup came in 1953 the Tudeh offered no resistance. Iraq (1963) and Indonesia (1965) followed the same script
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/38ke63aj