تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: سیتارام یچوری، دبیرکل حزب کمونیست هند (مارکسیست)

۲۹ نوامبر ۲۰۲۰
برگردان: ع. سهند

۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، دویستمین سالگرد تولد فريدریش انگلس است. حزب کمونیست هند (مارکسیست) در شرایط عادی، بدون همه‌گیری سخت، اقدامات احتیاطی لازم و محدودیت‌های در خانه ماندن، این رویداد را به شیوه‌ای درخور، همان‌طور که حزب برای مارکس ۲۰۰ در ۱۹-۲۰۱۸ انجام داد، برگزار می‌کرد.مشارکت تئوریک انگلس در تکامل و تدوین جهان‌بینی مارکسیستی بسیار مهم است و یک منبع غنی برای درک پیدایش شیوۀ دیالکتیکی و کشف دیالکتیک در هر قانونی است که بر توسعه مادی کهکشان و توسعه حیات، در تکامل جامعه انسانی حاکم است. بزرگداشت زندگی و کار انگلس، معمولاً، با مطالعه دوباره همه این مشارکت‌ها و تأثیر اصلی که بر توسعه افکار، اندیشه و تمدن داشت، همراه بوده است.

این فعالیت چنان بزرگ است که نمی‌توان در یک مقاله واحد به آن پرداخت. حزب باید، با توجه به محدودیت‌های موجود، به انجام فعالیت‌های یک ساله پیرامون همه این جوانب ادامه بدهد.

در اینجا، من مایلم به یک جنبه اصلی بپردازم: به مارکسیسم به مثابه یک مکتب فکری، ترکیب‌کننده دیالکتیکی تئوری و عملی که از نام کارل مارکس گرفته شده، و اغلب تصور می‌شود انگلس در آن یک نقش ثانویه ایفاء نموده است. این نادرست‌ترین نتیجه‌ای است که شخص می‌تواند بگیرد. خلاف این در روالی مشهود است که انگلس دیالکتیک‌ موجود در همه جوانب زندگی اجتماعی را در آثار خود نشان داد. هر یک از این آثار به شايستۀ بازخوانی دقیق در بستر پیشرفت تمدن بشری و کشفیات راه‌گشای علمی جدیدتر نیاز دارد.

مارکسیسمِ مشترکاً تکامل یافته
از فريدریش انگلس اغلب به عنوان نخستین مارکسیست جهان ياد می‌شود. انگلس با فروتنی ویژه خود احتمالاً با افتخار این عنوان را می‌پذیرفت. وی در یک مورد گفت: «آن‌چه مارکس انجام داد، من به آن دست نمی‌یافتم. مارکس بالاتر ایستاد، جلوتر را دید، و یک نگاه وسیع‌تر و سریع‌تر از باقی همه ما کرد. مارکس یک نابغه بود؛ ما، دیگران در بهترین حالت با استعداد بودیم. بدون او، اين تئوری از آن‌چه که امروز هست بسیار دور می‌بود. بنابراین، به حق نام او را بر خود دارد.»

با وجود این، ارزیابی مارکس از انگلس و جایگاه ویژه‌ای که به او در ایجاد پایه‌های تئوریک جهان‌بینی مارکسیستی داد، لازم است در نظر گرفته شود.

همکاری مارکس – انگلس
مارکس روزنامه‌ای را به نام «راینیشه تسایتونگ» (Rheinische Zeitung) ویرایش می‌کرد، که در مارس ۱۸۴۳ به وسیله دولت ارتجاعی پروس ممنوع شد، و مارکس در آغاز ۱۸۴۴ به پاریس نقل‌مکان کرد. او در آنجا ویرایش ژورنال «سالنامه آلمانی-فرانسوی» (Deutsch-Franzosische Jahrbücher) را آغاز کرد. انگلس جوان‌ترین نویسنده و بعداً جوان‌ترین همکار این نشریه شد. انگلس در سال ۱۸۴۴ مقاله «رئوس نقد اقتصاد سیاسی» را برای آن نشریه نوشت. انگلس در این مقاله شالوده‌های اساسی برای نقد اقتصاد سیاسی بورژوازی را بنا نهاد. انگلس نشان داد که همه پدیده‌های مهم در نظام اقتصادی بورژوازی ناگزیر از قوانین مالکیت خصوصی بر ابزار تولید بیرون می‌آیند و یک جامعه بدون فقر فقط می‌تواند یک جامعه بدون مالکیت خصوصی باشد. این تحسین شدید مارکس را برانگیخت. او به این نتیجه رسید که از طریق نقد اقتصاد سیاسی بورژوازی، یک متفکر دیگر، مستقلاً، به همان نتیجه او از نقد فلسفه هگلی رسیده است. این بود که در طول عمر، همکاری، دوستی، رفاقت و سهم مشترک در تکامل جهان‌بینی مارکسیستی را به وجود آورد.

اثر پیشگام انگلس، «شرایط طبقه کارگر در انگلستان»، بر خط فکری مارکس پیرامون دوره آغازین انقلاب صنعتی، که در انگلستان در حال وقوع بود، تأثیر عظیمی برجا گذاشت. طی ده روز تبادل نظر در اوت ۱۸۴۴، تحسین مارکس از انگلس بسیار افزایش یافت. او شهامت، پشتکار، اراده انگلس را تحسین کرد و گفت که هر دو پیرامون همه مسايل تئوریک روز اتفاق‌نظر دارند.

در مبارزه با نفوذ ایده‌آلیسم بر فلسفه و اقتصاد سیاسی، آن‌ها در سال ۱۸۴۴، نخستین کار مشترک‌شان، «خانواده مقدس یا نقدی بر نقد نقادانه» (عليه برونو باوئر – عدالت) را انجام دادند.

مارکس و انگلس با هم، ثابت کردند که نیروهای ماوراءالطبیه، یا شعور انسان، یا قهرمانان، تاریخ را نمی‌سازند. این زحمتکشان هستند که با کار خود و با مبارزات سیاسی خود جامعه را به پیش حرکت می‌دهند. این نشان داد که پرولتاریا بدون برانداختن شرایط زندگی خود – جامعه سرمایه‌داری معاصر – نمی‌تواند خود را آزاد کند. مأموریت رهايی‌بخش تاریخی پرولتاریا، به مثابۀ یک طبقه، به طور مبسوط تشريح شد.

اما، در سطح فلسفی، با ایده‌آلیسم مسلط باید مبارزه شود و شالوده‌های ماتریالیستی آن باید ایجاد شود. برای این، مارکس و انگلس مشترکاً در ۴۶-۱۸۴۵، «ایدئولوژی آلمانی» را نوشتند. برای نخستین بار، به شیوه‌ای جامع و سیستماتیک، آن‌ها شالوده‌های ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی – جهان‌بینی طبقه کارگر – را بنا نهادند.

در واقع، دوره ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۵ نقطه عطف در تکامل جهان‌بینی مارکسیستی – گذار از دمکراسی انقلابی به انقلاب پرولتری، از نفوذ هگلی به ماتریالیسم تاریخی و از فلسفه به اقتصاد سیاسی است. در این، هم مارکس و هم انگلس، نقش اصلی را ایفاء نمودند.

بررسی نقادانه مارکس از فلسفه حقوق هگلی او را به این نتیجه رساند که شناخت روابط حقوقی، یا شکل‌های سیاسی، نه در خود آن‌ها یا براساس توسعه ذهن یا شعور انسان، بلکه بر اساس شرایط مادی زندگی قابل حصول است. هگل اصطلاح «جامعه مدنی» را، به مثابه بازتاب نظام اجتماعی ایده‌آلی که می‌تواند تحت نفوذ فوق‌طبیعی «آشکار شدن مطلق» تکامل یابد، ابداع نمود. اما، مارکس به این نتیجه رسید که «کالبدشکافی جامعه مدنی را باید در اقتصاد سیاسی جست‌وجو نمود.»* او از این به شالوده‌های اصلی ماتریالیسم دیالکتیک رسید: «شعور انسان‌ها هستی آن‌ها را تعیین نمی‌کند، بلکه هستی اجتماعی است که شعور آن‌ها را تعیین می‌کند.»

مارکس و انگلس با ترکیب انتقادات از فلسفه و اقتصادی سیاسی این تئوری انقلابی را که در تألیف مشترک‌شان در «مانیفست کمونیست» در ۱۸۴۸ و تشکیل انترناسیونال اول تبلور یافت، توسعه دادند.

دیالکتیک طبيعت و زندگی اجتماعی انسان
در حالی‌که مارکس مشغول کالبدشکافی دینامیسم نظام سرمایه‌داری و نگارش «سرمایه» و نشان دادن این بود که استثمار انسان در محل کار در روند تولید خود سرمایه‌داری رخ می‌دهد، و نتیجتاً سرنگون کردن آن فقط یک موضوع اخلاقی نیست، بلکه یک ضرورت علمی برای رهایی انسان است، انگلس بر تعمیم و کاربست دیالکتیک در عرصه‌های دیگری که در بالا به آن‌ها اشاره شد، تمرکز نمود.

دیالکتیک انسان – طبیعت: پایه ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی دیالکتیک ابدی طبیعت بشر است، یعنی تلاش‌ها در جهت کاربست طبیعت برای بهتر نمودن زندگی و شرایط زندگی انسان. در این روند دیالکتیکی، در حالی‌که انسان از طبیعت استفاده می‌کند و آن‌را تغییر می‌دهد، طبیعت نیز انسان را تغییر می‌دهد و بر تکامل آن تأثیر می‌گذارد. انگلس در رساله خود «نقش کار در گذار از میمون به انسان»، نشان می‌دهد که چگونه دیالکتیک طبیعت انسان تکامل یافت. انگلس نشان داد کار در تکامل دست‌ها، حس‌های انسان، قوۀ گویایی و غیره نقش داشت. این‌ها محصول یک آفرینش الهی نبودند، بلکه منشأ آن‌ها در پایه مادی زندگی قرار دارد.

دیالکتیک طبیعت: انگلس در ادامه به بررسی ماتریالیسم دیالکتیک در ارتباط با طبیعت و رشد علمی پرداخت. وی نتیجه گرفت که دیالکتیک «چیزی ديگری جز علم قوانین عمومی حرکت و رشد طبیعت، جامعه انسانی و فکر نیست.»

دیالکتیک و مردم‌شناسی: انگلس قوانین ماتریالیسم تاریخی را به شواهد مردم‌شناسانه‌ای که در آن زمان وجود داشت در باره جوامع اولیه انسانی به کار بست. انگلس در «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» افسانه‌ها پیرامون جامعه طبقاتی مدرن را کنار زد و نشان داد روابط طبقاتی مالکیت‌محور چگونه به منشأ خانواده شکل دادند و شکست تاریخی «جنس مؤنث» – تکامل تک‌همسری و پدرشاهی و ستم متعاقب زنان را – موجب شدند.

دیالکتیک و تاریخ: «جنگ دهقانی در آلمان» (۵۰-۱۸۴۹) انگلس، در واقع نخستین کاربست مستقیم ماتریالیسم دیالکتیک در برخورد به تاریخ است.

دیالکتیک و فلسفه: انگلس وظیفه رد «تئوری بزرگ» مطرح شده به وسیله فیلسوف، اویگین دورینگ در نفی مارکسیسم را بر عهده گرفت. این اثر، «آنتی دورینگ»، در اثبات اعتبار مارکسیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی تأثیر گذاشت.

بنابراین، روشن است که تقریباً در هر عرصه از فعالیت و تلاش انسانی، انگلس هم مستقلاً و هم مشترکاً در همکاری با مارکس، نقش اساسی داشت. از شرح دیالکتیک انسان – طبیعت تا عرصه‌های علوم طبیعی، مردم‌شناسی، تاریخ، اقتصاد سیاسی و فلسفه، انگلس سهمی متمايزی در توسعه جنبش انقلابی و پایه‌های ایدئولوژیک آن داشت. اما، باید این‌را برجسته نمود که هر اثری که آن‌ها مشترکاً یا مستقلاً تولید کردند، با بحث‌های دوجانبه آن‌ها غنی شد.

فعالیت سیاسی
این دو غول جنبش بین‌المللی طبقه کارگر، در حالی‌که چنین شالوده‌های تئوریک راه‌گشایی را ایجاد می‌کردند، تئوریسین‌های آکادمیک صِرف نبودند، بلکه شرکت‌کنندگان فعالی بودند، که در زمان‌هایی، جنبش‌های طبقه کارگر زمان خود را رهبری و هدایت می‌کردند.

این غول‌های بنیانگذار مارکسیسم زندگی خود را به ساختمان یک سازمان انقلابی قادر به رهبری طبقه کارگر تا پیروزی اختصاص دادند. در سال ۱۸۶۴، آن‌ها نقش مهمی در تأسیس «انجمن بین‌المللی کارگران»، که به انترناسیونال اول معروف است، ایفا نمودند. این نخستین تلاش برای گرد هم آوردن گروه‌های گوناگون چپ در یک سازمان مشترک و گام مهمی به پیش برای جنبش بین‌المللی طبقه کارگر بود.

علمی و انقلابی
جهان علمی و انقلابی عمدتاً از طریق انگلس با آثار غنی و پایه‌های تئوریک جهان‌بینی مارکسیستی آشنا شد. جلدهای بزرگ یادداشت‌های به‌جا مانده از مارکس به وسیله انگلس مرتب و ویراستاری شدند. «سرمایه» (جلدهای دو و سه) به وسیله انگلس آماده و یادداشت‌های آن ویراستاری شدند. انگلس به نوشتن پیش‌گفتارها بر «مانیفست کمونیست» و دیگر نسخه‌های جدیدتر آثارشان براساس تحولات معاصری که مبارزات بین‌المللی طبقه کارگر را غنی می‌کرد و آن‌را به حرکتِ به پیش ترغیب می‌نمود، ادامه داد. همان‌طور که لنین گفت، انگلس «به طبقه کارگر آموخت خود را بشناسد و از خود آگاه شود، و علم را جای رؤیاها بگذارد…»

https://peoplesdemocracy.in/2020/1129_pd/engels-200

———————————————————————–
* نگاه کنید به: «١٠ مهر» در وادی «جامعه مدنی» امیراحمدی و نگهدار
https://tinyurl.com/tz7uxjds

در این شماره «دمکراسی مردم» به مناسبت ۲۰۰-مین سالگر تولد انگلس سه مقاله ارزشمند دیگر منتشر شده است:
https://www.peoplesdemocracy.in/2020/1129_pd/frederick-engels-what-torch-reason-ceased-burn-what-heart-has-ceased-beat

https://www.peoplesdemocracy.in/2020/1129_pd/engels-and-womens-emancipation

https://www.peoplesdemocracy.in/2020/1129_pd/life-and-work-frederick-engels-outstanding-dates

 

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/8scuybh7