تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: Communist Review، ارگان تئوریک و سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان، شمارۀ ۶، ۲٠۲٠
نویسنده: الیسئوس واگناس، عضو کمیته مرکزی، و مسئول بخش بین‌الملل کمیته مرکزی

 

 

پیرامون چارچوب سیاسی – نظامی بین‌المللی جهان مدرن (۲)

 

 

سه توهم دربارۀ سازمان‌های بین‌المللی و حقوق بین‌الملل

الف) «عقب‌نشینی ایالات متحده» و «خلاء قدرت»
نیروهای گوناگون بورژوایی و آپورتونیست خروج ایالات متحده از شماری از توافق‌نامه‌های بین‌المللی، یا کاهش حضور نظامی ایالات متحده در برخی کشورها، مانند عراق و افغانستان را بمثابه «عقب‌نشینی» و یک «خلاء قدرت» در جهان که با نیروهای دیگر پُر می‌شود تفسیر می‌کنند. در واقع، «هواداران» پکس‌آمریکانا (صلح آمریکایی – PAXAMERICANA) انتخاب جو بایدن «دمکرات» را به ریاست جمهوری جشن گرفتند، تخمین‌زدند که «بالاخره ایالات متحده در حال بازگشت است».

این یک تفسیر کاملاً اشتباه از واقعیت است؛ ایالات متحده به یک بازگشت نیاز ندارد، زیرا در وهله اول هرگز نرفته است! بدین معنی که ایالات متحده در دورۀ اخیر حضور نظامی خود را در یونان، لهستان، بالتیک، جنوب شرق آسیا، بالکان و غیره تقویت کرده است، و در عین‌حال در جاهای دیگر کاهش داده است.

در نتیجه، تعدیل دوبارۀ اهداف ایالات متحده یا «پیوندهایی» که ایالات متحده به آن‌ها اهمیت می‌دهد، به دروغ بمثابه یک «عقب‌نشینی» کلی‌تر تفسیر می‌شود. این، به ویژه، دربارۀ نفوذ سیاسی ایالات متحده صدق نمی‌کند. یک مثال بسیار معمولی در منطقه ما نحوه دستیابی به «توافق‌نامه پرسپا» [توافق‌نامه سال ۲۰۱۸ بین یونان و مقدونیه – عدالت] تحت مداخله ایالات متحده است، برای این‌که یک کشور دیگر به ناتو ملحق شود. بعلاوه، این ایالات متحده آمریکا بود که نقشه جدید برای فلسطین را اجرا کرد، نقشه‌ای که میخ آخر بر تابوت راه‌حل دو دولت است.

در عین حال، گرایش به تغییر موازنه قدرت، که با ظهور سایر نیروهای امپریالیستی همراه است، آنطور که در نمونه سوریه مشاهده شد، به روشنی برنامه‌های ایالات متحده را تقلیل می‌دهد یا تا حدودی پیچیده می‌کند. اما، این فقط به دلیل ایالات متحده نیست، بلکه به دلیل قوی‌شدن نیروهای دیگری است که منافع خود را ارتقا می‌دهند.
به موازات آن، خروج ایالات متحده از مجموعه‌ای از توافق‌نامه‌های بین‌المللی، که در بالا به آن‌ها اشاره شد، هدف مشخص بازچینی اتحادهای امپریالیستی را به نفع خود، در محیطی که رقابت درون – امپریالیستی یک «شن روان» را تشکیل می‌دهد، دنبال می‌کند.

ب) استناد به سازمان ملل و حقوق بین‌الملل
حقوق بین‌الملل، آنطور که ما آن را در زمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی می‌شناختیم و نتیجه موازنه جهانی نیروها بین آن کشورها و کشورهای سرمایه‌داری بود، دیگر وجود ندارد. امروز حقوق بین‌الملل بر اساس موازنه کنونی قدرت در میان نیروهای امپریالیستی شکل گرفته است.

متأسفانه، احزاب کمونیست گوناگون هم‌چنان به سازمان ملل و منشور آن استناد می‌کنند، گویی که ما در ۵۰ سال پیش زندگی می‌کنیم. گویی که، به عنوان مثال، توافق سازمان ملل با ناتو، که براساس آن سازمان ملل ناتو را موظف به آغاز عملیات امپریالیستی نمود، مانند عملیاتی که در سال ۲۰۱۱ در لیبی رخ داد، وجود ندارد. گویی که آن‌ها منشور سازمان ملل را آنطور که به نفع خود می‌دانند تفسیر نمی‌کنند.

یک نمونه بارز آن تفسیر ماده ۵۱ (پیرامون حق یک کشور برای دفاع از خود در برابر حمله مسلحانه) است، که به وسیله ترکیه برای حمله به سوریه مورد استناد قرار گرفته است و در حال‌حاضر ۱۰ درصد از خاک سوریه را اشغال کرده است. مورد ایستادن ترکیه در کنار آذربایجان در درگیری ارمنستان و آذربایجان اوج ابتدال است، زیرا ترکیه در آنجا به حقوق بین‌الملل و به ضرورت بازگرداندن «تمامیت ارضی» خود استناد کرد، در حالی‌که در سه مورد دیگر (قبرس، سوریه، عراق)، با حمله و اشغال سرزمین‌های خارجی و تجزیه سایر کشورها این اصل را نقض کرد.

بنابراین امروز حقوق بین‌الملل هر چه بیش‌تر ارتجاعی می‌شود و نیروهای امپریالیستی آنطور که صلاح می‌دانند، در چارچوب رقابت‌شان، به هزینه خلق‌ها از آن استفاده می‌کنند. ما کمونیست‌ها باید با دیدگاه‌هایی که این حقیقت را پنهان می‌کنند مبارزه کنیم.

ج) بازیافت بحث پیرامون «معماری دمکراتیک» سازمان‌های بین‌المللی
در حالی‌که تحولات توهمات پرورش‌یافته توسط نیروهای گوناگون بورژوایی و آپورتونیست را، مبنی بر این‌که «جهانی‌سازی اقتصادها» ظاهراً به یک نظام جهانی می‌انجامد که در آن همه مشکلات بطور «مسالمت‌آمیز» به وسیله حقوق بین‌الملل و سازمان‌های بین‌المللی حل خواهند شد از بین می‌برند، در عین‌حال طلب «اصلاحات دموکراتیک» سازمان‌های بین‌المللی، با شروع از شورای امنیت سازمان ملل، که به عنوان مثال هند و دیگر کشورهای بزرگی را که در حال‌حاضر عضو دائم آن نیستند در برخواهد گرفت، فروکش نمی‌کند. این‌گونه پیشنهادات بمثابه سدی در برابر اقدامات «متجاوز‌ترین نیروهای امپریالیستی» و گامی در جهت چیرگی یک «جهان چندقطبی» ارائه می‌شوند.

این‌گونه برداشت‌ها، صرف‌نظر از نیأت، از نظر ایدئولوژیک بربریت بین‌المللی امپریالیستی را می‌آرایند، زیرا آن‌ها معتقدند می‌توان آن‌را بدون سرنگونی ضروری سرمایه‌داری تغییر داد. آن‌ها درک لنینی از امپریالیسم را رد می‌کنند، اقتصاد را از سیاست جدا می‌کنند.

به نظر این نیروها، امپریالیسم عمل سیاسی و نظامی «متجاوزترین» نیروها علیه «حاکمیت ملی» دیگر کشورها است. آن‌ها این واقعیت را نادیده می‌گیرند که رقابت انحصاری است که به مداخلات و جنگ‌های نظامی امپریالیستی منجر می‌شود، و نه برخی از «نیروهای متجاوزتر». این رقابت با استفاده از تمام وسایلی که در اختیار هر قدرت سرمایه‌داری در هر کشور قرار دارد انجام می‌شود و البته در توافق‌نامه‌های میان – دولتی و در اتحادهای گوناگون بازتاب می‌یابد. طبقات بورژواری در چهارچوب این اتحادها، بخشی از حاکمیت ملی و حقوق حاکمیتی کشورهای خود را برای تضمین قدرت خود واگذار می‌کنند، پیوسته در انتظار منتظر سودهای جدید هستند. در عین‌حال‌، آن‌ها از وسایل نظامی استفاده می‌کنند، زیرا «جنگ ادامه سیاست با ابزارهای خشونت‌آمیز است.»

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/4uzef4yw