در بحبوحه تشدید تنش‌ها بین روسیه و اوکرایین پیش از شروع جنگ، نیروهای آمریکایی به اروپا اعزام شدند.

 

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: پیام مردم
نویسنده: بوآونتورا د سوسا سانتوس
۱۶ ژوئیه ۲۰۲۲

غرب انقباض قدرت خود، و نه لزوماً افول آن‌را تجربه می‌کند

 

آنچه غربی‌ها غرب یا تمدن غربی می‌نامند، فضای ژئوپولیتیکی است که در قرن شانزدهم پدیدار شد و تا قرن بیستم به طور مداوم گسترش یافت. در آستانه جنگ جهانی اول، حدود ۹۰ درصد از کره زمین – اروپا، روسیه، قاره آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه و بیش‌تر آسیا (به استثنای جزئی ژاپن و چین) – غربی یا تحت سلطه غرب بود. از آن زمان به بعد، غرب شروع به انقباض کرد: ابتدا با انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و ظهور بلوک شوروی، و سپس، از اواسط قرن به بعد، با جنبش‌های ضداستعماری. فضای زمینی و کمی پس از آن فضای فرازمینی، به میدان اختلافات شدید مبدل شد.

در عین‌حال، آنچه غربی‌ها از غرب می‌فهمیدند در حال تغییر بود. غرب با مسیحیت و استعمار آغاز شد، سپس به سرمایه‌داری و امپریالیسم تغییر کرد، و سپس به دموکراسی، حقوق بشر، استعمار زدایی، تعیین سرنوشت خویش، و «روابط بین‌المللی قانون – محور» دگردیسی یافت – روشن شد که قوانین به وسیله غرب وضع خواهند شد و تنها زمانی دنبال خواهند شد که در خدمت منافع آن باشند – و سرانجام به جهانی‌سازی مبدل شد.

در اواسط قرن گذشته، غرب به حدی کوچک شده بود که چندین کشور تازه استقلال یافته تصمیم گرفتند نه با غرب و نه با بلوکی که به عنوان رقیب آن – بلوک شوروی – ظاهر شده بود، هم‌سو شوند. این امر به ظهور جنبش عدم تعهد (۱۹۶۱-۱۹۵۵) منجر شد. با فروپاشی بلوک شوروی در سال ۱۹۹۱، به نظر می‌رسید که غرب یک دوره توسعه پرشور را سپری می‌کند. در همین زمان بود که میخائیل گورباچف، رئیس‌جمهور سابق روسیه، با حمایت جورج اچ دبلیو بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، تمایل خود را برای پیوستن روسیه به «خانه مشترک» اروپایی ابراز کرد، تمایلی که ولادیمیر پوتین در زمان به قدرت رسیدن در سال ۲۰۰۰ مجدداً آن‌ را تأیید کرد. این یک دوره تاریخی کوتاه بود، و وقایع اخیر نشان می‌دهند که «اندازه» غرب از آن زمان به شدت کوچک شده است. در پی جنگ اوکرایین، غرب به ابتکار خود تصمیم گرفت که فقط کشورهایی که تحریم‌ها علیه روسیه را اعمال می‌کنند بخشی از اردوگاه طرفدار غرب محسوب شوند. این کشورها حدود ۲۱ درصد از کشورهای عضو سازمان ملل و فقط ۱۶ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند.

پرسش‌ها
آیا انقباض افول است؟ شخص ممکن فکر کند که انقباض غرب به نفع آن عمل می‌کند زیرا به آن امکان می‌دهد با شدت بیش‌تری بر اهداف واقع‌بینانه‌تر تمرکز کند. مطالعه دقیق استراتژیست‌های کشور مسلط غرب – ایالات متحده – نشان می دهد که برعکس، بدون اینکه ظاهراً متوجه انقباض آشکار باشند، جاه‌طلبی نامحدودی را از خود نشان می‌دهند. با همان سهولتی که پیش‌بینی می‌کنند می‌توانند روسیه (یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های هسته‌ای جهان) را به یک کشور دست‌نشانده تقلبل دهند یا آن‌را نابود کنند، آن‌هاخنثی کردن چین را (که در راه تبدیل شدن به اولین اقتصاد جهانی است)، و تحریک جنگ در تایوان را پیش‌بینی می‌کنند. از سوی دیگر، تاریخ امپراتوری‌ها نشان می‌دهد که انقباض با افول همراه است، و زوال برگشت‌ناپذیر است و رنج‌های بشری زیادی را به دنبال دارد.

در مرحله کنونی، مظاهر ضعف به موازات مظاهر قدرت در حرکت است، و این تحلیل را بسیار دشوار می‌کند. دو مثال متضاد به درک واضح‌تر این نکته کمک می‌کند: ایالات متحده (با وجود این‌که از سال ۱۹۴۵ تاکنون در هیچ جنگی پیروز نشده است)، با پایگاه های نظامی در حداقل ۸۰ کشور بزرگ‌ترین قدرت نظامی در جهان است. یک مورد افراطی سلطه، حضور آن در غنا است که طبق توافقات انجام شده در سال ۲۰۱۸، ایالات متحده بدون هیچ کنترل و بازرسی از فرودگاه آکرا استفاده می‌کند، سربازان آمریکایی حتا برای ورود به کشور به گذرنامه نیاز ندارند و از مصونیت فراسرزمینی برخوردار هستند. این بدین معنی که اگر آن‌ها مرتکب هر جرمی بشوند، جرم هر چقدر هم که جدی باشد، نمی‌توانند بوسیله دادگاه‌های غنا محاکمه شوند. از سوی دیگر، هزاران تحریم روسیه، فعلاً، در حال حاضر بیش‌تر از فضای ژئوپولیتیکی که غرب به مثابه جهان غیرغربی تعریف می‌کند، به جهان غرب آسیب می‌رساند. ارزهای کشورهایی که به نظر می‌رسد برنده جنگ هستند، بیش‌ترین کاهش در ارزش را نشان می‌دهند. تورم و رکود پیش رو باعث شد جیمی دیمون، مدیرعامل «شرکت جی پی مورگان چیس» بگوید که یک «توفان دریایی» در راه است.

آیا انقباض از دست دادن انسجام درونی است؟ انقباض می‌تواند به معنای انسجام بیش‌تر باشد، و این کاملاً قابل مشاهده است. رهبری اتحادیه اروپا، یعنی کمیسیون اروپا، در ۲۰ سال گذشته بسیار بیش‌تر از کشورهایی که اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهند، با ایالات متحده هماهنگ بوده است. ما این را با چرخش نئولیبرال و با حمایت مشتاقانه رئیس سابق کمیسیون اروپا، خوزه مانوئل دورائو باروسو، از حمله به عراق دیدیم، و اکنون با رئیس کمیسیون فعلی، اورسولا فون در لاین، که به نظر می رسد به عنوان معاون وزیر دفاع ایالات متحده فعالیت می‌کند، مشاده می‌کنیم. حقیقت این است که این انسجام اگر در سیاست‌گذاری مؤثر واقع شود، در مدیریت پیامدهای آن می‌تواند فاجعه بار باشد. اروپا یک فضای ژئوپولیتیک است که از قرن شانزدهم از منابع کشورهای دیگر، که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر آن‌ها تسلط دارد، و مبادله نابرابر را بر آن‌ها تحمیل می‌نماید زندگی می‌کند. با این حال، زمانی که ایالات متحده یا متحدین آن شرکای اروپا باشند، هیچ یک از این‌ها امکان پذیر نیست.

علاوه بر این، همانطور که در روایت‌های متضاد درباره روسیه مشاهده می‌شود، انسجام از ناهماهنگی‌هایی تشکیل می‌شود. بالاخره، آیا روسیه کشوری با تولید ناخالص داخلی کم‌تر از بسیاری از کشورهای اروپایی است؟ یا نیرویی است که می‌خواهد به اروپا حمله کند و به مثابه یک تهدید جهانی عمل می‌کند که فقط با کمک سرمایه‌گذاری‌های (تاکنون ۱۰ میلیارد دلاری) ارائه شده بوسیله ایالات متحده برای تسلیحات و امنیت به اوکرایین- کشور دور دستی که اگر جنگ برای یک مدت طولانی ادامه یاید اثری از آن باقی نخواهد ماند- می‌تواند متوقف شود؟

آیا انقباض به دلایل داخلی یا خارجی رخ می‌دهد؟ ادبیات مربوط به افول و پایان امپراتوری‌ها نشان می‌دهد که، جدای از چند مورد استثنایی که در آن امپراتوری‌ها بوسیله نیروهای خارجی نابود شدند – مانند امپراتوری‌های آزتک و اینکا با ورود فاتحان اسپانیایی – عوامل داخلی به طور کلی در ایجاد انقباض غالب هستند، اگرچه افول می‌تواند توسط عوامل خارجی تسریع شود. تمایز عوامل داخلی از عوامل خارجی دشوار ، و تمایز مشخص همیشه بیش از هر چیز دیگر، ایدئولوژیک است. به عنوان مثال، در سال ۱۹۶۴، جیمز برنهام، فیلسوف محافظه‌کار مشهور آمریکایی، کتابی را با عنوان «خودکشی غرب» منتشر کرد. به گفته او، لیبرالیسم که در آن زمان در ایالات متحده غالب بود، ایدئولوژی در پشت این افول بود. برای لیبرال‌های آن زمان، لیبرالیسم، برعکس، ایدئولوژی بود که یک سلطه جهانی جدید، صلح‌آمیزتر و عادلانه‌تر را برای غرب امکان‌پذیر می‌ساخت. امروز لیبرالیسم در ایالات متحده مرده است (نئولیبرالیسم، که نقطه مقابل آن است، غالب است) و حتا محافظه‌کاران مکتب قدیم کاملاً بوسیله نومحافظه‌کاران از میدان به در شده‌اند. به همین دلیل است که هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه پیشین ایالات متحده (که بسیاری او را جنایتکار جنگی می‌دانند) با دعوت به مذاکرات صلح، ظمن اشاره به درگیری اوکرایین در «همایش داووس» در ماه مه، در حالی که در کنفرانسی در مجمع جهانی اقتصاد در داووس در ماه مه در مورد مناقشه اوکراین صحبت می کرد، نوکیشان ضد روسیه را ناراحت کرد. با این حال، جنگ اوکرائین ترسیه‌کننده بزرگ انقباض غرب است. در حالی‌که غرب می‌خواهد از قدرت و نفوذ خود برای منزوی کردن چین استفاده کند، نسل جدیدی از کشورهای غیرمتعهد در حال ظهور است. سازمان‌هایی مانند «بریکس» (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی)، «سازمان همکاری شانگهای»، و «اتحادیه اقتصادی اوراسیا»، در میان سازمان‌های دیگر، چهره‌های جدید دولت‌های غیرغربی می‌باشند.

بعد از این چه پیش می‌آید؟ ما هنوز نمی‌دانیم. تصور این‌که غرب در بستر جهانی یک فضای فرعی را اشغال کند، به همان اندازه دشوار است که آن‌را در یک رابطه مسالمت‌آمیز و برابر با دیگر فضاهای ژئوپولیتیک تصور کنیم. ما فقط می‌دانیم که برای کسانی که دولت‌های غربی را رهبری می‌کنند، هر یک از این فرضیه‌ها یا غیرممکن است یا در صورت امکان، آخرالزمانی است. از اینرو، تعداد نشست‌های بین‌المللی در ماه‌های اخیر چندین برابر شده است – از نشست «همایش جهانی اقتصاد» که در ماه مه در داووس برگزار شد تا آخرین نشست بیلدربرگ در ژوئن. جای تعجب نیست که در نشست اخیر، از ۱۴ موضوع مورد بحث، هفت موضوع مستقیماً در ارتباط با رقبای غرب بودند..

* بوآونتورا د سوسا سانتوس استاد بازنشسته جامعه شناسی در دانشگاه کویمبرا در پرتغال است. تازه‌ترین کتاب او «استعمارزدایی از دانشگاه» است.

https://peoplesdispatch.org/2022/07/16/the-west-is-experiencing-a-contraction-of-its-power-not-necessarily-its-decline/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/4aw7s4x6