تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: مارکسیسم-لنینیسم امروز
نویسنده: گرگ گودلس
۱۲ ژوئیه ۲۰۲۴
چندقطبی و بریکس، یکبار دیگر
بحث بر سر «چند قطبی» و اهمیت گروهبندی بقول معروف «چند قطبی» بریکس همچنان ادامه دارد. گرت هالاس، نویسنده، در یک مقاله در «صدای مردم» (کانادا) («چند قطبی، بریکس+ و مبارزه برای صلح، همکاری و سوسیالیسم امروز»،۳۰-۱۶ ژوئن ۲۰۲۴) یک دفاع با حرارت از چندقطبی و بریکس+ «به مثابه یک گام مثبت به سمت سوسیالیسم» ارائه میدهد.
هالاس در تصور کردن همه مقاومت قرن بیست و یکم در برابر امپریالیسم ایالات متحده و امپریالیسم شرکای آن (عمدتاً در جنگ سرد سابق)، به مثابه مقاومت در برابر امپریالیسم به طور کلی، به بسیاری دیگر ملحق میشود. آنها جهان را به ایالات متحده و دوستان آن و آنهایی که تا حدی با ایالات متحده مخالفند، تقسیم میکنند. آنها گاهی اینرا به عنوان درگیری بین شمال جهانی و جنوب جهانی توصیف میکنند. آنها گاهی به آنتاگونیستهای امپریالیستی بطور جمعی به عنوان «غرب» اشاره میکنند.
از منظر طرفداران چندقطبی، اگر کشورهایی که در مقابل ایالات متحده مقاومت میکنند، سلطه ایالات متحده و متحدین آنرا خنثی کنند، آنگاه جهان صلحآمیز و موزون خواهد شد. از نظر آنها، این نه سرمایه ، بلکه تنها آرزوهای امپریالیستی ایالات متحده است، که مانع صلح پایدار میشود. بر این اساس، در آینده ایدهآل شده چندین دولت دوست، همکار (چندین قطب) در معاملات اقتصادی مسالمتآمیز و عادلانهای، که همه توافق دارند متقابلاً سودمند خواهد بود، درگیر خواهند شد- چیزی که رهبران چین آنرا «برد- برد» می نامند. اگر این فوراً محقق نشود، به زودی خواهد شد. آیا سوسیالیسم در راه نیست؟
واقعیت این است که به همان اندازه که مقاومت در برابر سلطه و تجاوز ایالات متحده قطعاً مهم است، زوال یا شکست آن، تا زمانیکه سرمایهداری انحصاری به حیات خود ادامه میدهد، به امپریالیسم پایان نخواهد داد.
در تاریخ امپریالیسم عصر-مدرن، افول هر قدرت بزرگ سرمایهداری سلطهگر، ظهور قدرت دیگری را در پی داشته است. با اقول یک قدرت، دیگران پا پیش میگذارند و برای سلطه جهانی رقابت میکنند – این منطق بنیادی امپریالیسم است. و، اغلب مواقع، جنگ رخ میدهد.
طبقه: مفهوم طبقه بطرز آزار دهندهای در تئوری چندقطبی غایب است. طرفداران یک جهان چندقطبی در توضیح چگونگی پبش رفتن مناسبات طبقاتی – به ویژه منافع طبقه کارگر – با وجود قطبهای متعدد سرمایهداری ناکام میمانند. هالاس به ما میگوید که «بریکس+ یک ائتلافی است با یک ماهیت طبقاتی مشخص که در جنوب جهانی ریشه دارد» اما او به ما نمیگوید که این «ماهیت طبقاتی مشخص» چیست. با توجه به اینکه هالاس میپذیرد که «اکثر کشورهای بریکس+ سرمایهداری هستند»! این یک پرسش حیاتی و یک مشکل مهم است. از اعضای اصلی بریکس، بدون تردید سرمایهداری نظام اقتصادی غالب در روسیه، هند، آفریقای جنوبی و برزیل است. از اعضای نامزد که برای ورود در سال ۲۰۲۴ در نظر گرفته شدهاند- آرژانتین (احتمالاً عقب مینشیند)، مصر، اتیوپی، ایران، عربستان سعودی، امارات متحده عربی – همه سرمایهداری هستند. این ایده که منافع طبقه کارگر تأمین خواهد شد و سوسیالیسمی که توسط این گروه پیش برده میشود، بسیار دور از ذهن به نظر میرسد.
تضاد طبقاتی: مبارزه طبقاتی – موتور مبارزه برای پیشرفت کارگران، قدرت کارگران و سوسیالیسم – توسط دولتهای تقریباً همه کشورهای بریکس و بریکس+ خفه شده است. در ایران، به عنوان مثال، کمونیسم غیرقانونی است و کمونیستها به تعداد زیاد اعدام شدهاند. کمونیسم در عربستان سعودی نیز غیرقانونی است. موودی علیه دهقانان هند جنگ طبقاتی به راه انداخته است. طبقه کارگر آفریقای جنوبی تحت حکومت ناامیدکننده شاهد افزایش بیکاری و فقر بوده است. کارگران مصری تحت یک حکومت نظامی ددمنش کار میکنند. ورود آنها به «بریکس» چگونه سوسیالیسم را نوید میدهد؟
شمال جهانی/جنوب جهان: هالاس و «چند قطبیها» میگویند که «تضاد» چندقطبی از برخورد بین «شمال جهانی» و «جنوب جهانی» یا، بهطور متناقض، «غرب» و بقیه جهان خبر میدهد. جدای از این واقعیت که تقسیمبندی جغرافیایی- به غیر از تصورات چپهای رسانههای اجتماعی – چیز کمی را به تصویر میکشد، این تصور را بوجود میآورد که استرالیا و نیوزیلند با بوروندی فقیر اشتراکاتی دارند. یا اینکه صربستان و آلمان در استثمار کشورهای کوچک آفریقایی شرکای غربی هستند. البته، بین کشورهای ثروتمند و کشورهای فقیر، بین استثمارگران و استثمارشوندگان تقسیمبندی وجود دارد. از لحاظ تاریخی، حادترین خطوط گسل توسط استعمار و جانشین آن یعنی نو-استعمار تعریف شده است. اما کارتهای امپریالیستی به دلیل نابرابری منابع، توسعه نابرابر یا سایر مزیتهای بهدستآمده هرازگاهی بُر میخورند. برای مثال، شبه جزیره عربستان زمانی مستعمره تحت سلطه امپراتوری عثمانی بود. انحلال آن امپراتوری و تحولات بعدی منجر به ظهور عربستان سعودی شد که سرشار از منابع ثروت بود و در بالای سلسله مراتب امپریالیستی قرار گرفت. امروز، هند سه شرکت از ۲۰ شرکت برتر آسیا را از نظر ارزش بازار دارد که از همه شرکتهای ژاپنی به جز تویوتا بزرگترند. «گروه تاتا» هند دارای ارزش بازار بیش از ۳۸۰ میلیارد دلار است، و شاخکهای آن در ۱۰۰ کشور گسترش یافته است. سرمقاله «مورنینگ استار» (بریتانیا) در ۲۸ ژوئن به ما اطلاع میدهد: «تهدید تاتا استیل برای بستن کورههای ذوب آهن در پورت تالبوت سه ماه زودتر ،در صورتی که [سندیکای] یونیت (Unite) اعتصاب کند، باجخواهی است. این شرکت چندملیتی مستقر در هند معتقد نیست که کارگران فولاد باید در مورد آینده کارخانه حرفی برای گفتن داشته باشند… این زننده است که آینده فولادسازی بریتانیا باید در گرو هوس یک میلیاردر در یک قاره دیگر باشد.»*
جدا سازی: هالاس پیشنهاد میکند که بریکس+ فرصتی را برای کشورها فراهم میکند تا از ساختارهای مالی بینالمللی سرمایهداری که پس از جنگ جهانی دوم و سلطه دلار در معاملات جهانی تحمیل شد، خارج شوند. یک چنین گزینهای ممکن است در آینده وجود داشته باشد، اما بروشنی به مثابه یک گزینه در نظر گرفته شده است و نه یک جایگزین برای ساختارها و ابزارهای موجود مبادله. اخیراً در اواخر ژوئن سال جاری، لی کیانگ، نخستوزیر جمهوری خلق چین گفت که «ما باید ذهن خود را به طور گسترده باز کنیم، از نزدیک با هم کار کنیم، شکلبندیهای اردوگاهی را رها کنیم، (و) با جدا سازی کردن (Decoupling) مخالفت کنیم…»** [تاکید از من] روشن است که تصویر جهانی روابط کشور به کشور – همانطور که دومین رهبر برجسته خلق چین، لی، در «تابستان» داووس پیشبینی میکند – هیچ چالشی برای ترتیبات مالی موجود یا تسلط دلار ایجاد نمینماید. تضاد آنتاگونیستی بین نظم قدیم و نظم چندقطبی جدید بیش از آنکه یک هدف سیاسی واقعی کشور اصلی در بریکس باشد، یک تخیل در ذهن برخی از چپها است.
ضد امپریالیسم: هالاس دوست دارد ما باور کنیم که چندقطبی همان ضد-امپریالیسم قرن بیستم است که در «بریکس» تجسم یافته است. او به آرای سازمان ملل درباره وضعیت فلسطین و سرکوب (که توسط ایالات متحده وتو شده است) به عنوان نمونهای از ضد-امپریالیسم «جنوب جهانی» اشاره میکند. این اگرچه نمادین است و بی اهمیت نیست، اما دشوار بتوان آن را یک اقدام اصولی ضد-امپریالیستی دانست که در زمانهای قبل میشناختیم. لازم به یادآوری است که عربستان سعودی پیش از ۷ اکتبر در آستانه رهاکردن فلسطین برای روابط بهتر با اسرائیل بود. مصر، ماننند بسیاری از کشورهای عربی، مدتهاست که آرمان فلسطین را فروخته است. به گزارش الجزیره، هند در حال حاضر تجهیزات نظامی به اسرائیل می فروشد. فضیلت نمایی در همایشهای سازمان ملل یک جایگزین همبستگی، مشخص، مادی نیست.
چین: اینجا جای بازی مورد علاقه چپ اروپا و آمریکا، بحث پیرامون اینکه آیا چین یک کشور سوسیالیستی است، نیست. با این حال، شایان ذکر است که – به عنوان تنها کشور سوسیالیستی خودخوانده کنونی در بریکس – جمهوری خلق چین ادعا نمیکند که از مبارزه برای سوسیالیسم در خارج از چین حمایت میکند، به آن تشویق یا کمک مادی میدهد. بر خلاف اتحاد شوروی سابق، جمهوری خلق چین سرمایهگذاری یا حمایت مادی ویژه را برای کشورهایی که مسیر سوسیالیستی را در پیش گرفتهاند در اولویت قرار نمیدهد. واژه «سوسیالیسم» عمدتاً در بیانیههای سیاست خارجی آن غایب است. در حالی که رهبری چین از دیدگاه خود به عنوان «سوسیالیسم با ویژگی چینی» دفاع میکند، اما حمایت از «سوسیالیسم با ویژگیهای ملی دیگران» حمایت نمیکند. با این وجود، برخی در چپ، چندقطبی و بریکس عمدتاً سرمایهداری را راهی به سوی سوسیالیسم برای بقیه ما میدانند؟
ما قبلاً این را دیده بودیم: در دهه ۱۹۶۰، برای چپ در اروپا و ایالات متحده عادی بود که امید خود را به پتانسیل انقلابی طبقات کارگر از دست بدهند. در جایی که جنبشهای طبقه کارگر در اروپا با احزاب کمونیست همسو بود، آنها کاملاً به یک راه تدریجی و پارلمانی به سوی سوسیالیسم متعهد بودند. یک «چپ جدید ضد-کمونیست» وسیله متفاوتی را برای تغییر انقلابی پیشنهاد کرد: جهان سوم. به قول رایج آن زمان، جهان سوم مستعمرههای تازه ظهور و سابق بودند که نه در اردوگاه ایالات متحده و نه در اردوگاه شوروی قرار داشتند. بر اساس این دیدگاه، تغییر انقلابی (و در نهایت) سوسیالیسم از مسیر مستقلی که توسط رهبران این کشورهای نوظهور انتخاب شده بود، رشد میکرد. اما بجای آن، آنها با چند استثنا، منکوب نو-استعمار قدرتهای بزرگ سرمایهداری و جذب بازار سرمایهداری جهانی شدند.
و حتی پیش از آن: کارل کائوتسکی، تئوریسین اصلی انترناسیونال سوسیالیستی، در سال ۱۹۱۴ چندقطبی را پیشبینی کرد و مفهومی را معرفی کرد که آنرا «اولترا امپریالیسم» نامید. کائوتسکی معتقد بود که امپریالیسم و جنگ قدرت بزرگ آیندهای ندارند. نظام امپریالیستی ضرورتاً تثبیت میشود و به دلیل کاهش صادرات سرمایه، «امپریالیسم به این ترتیب گور خود را میکند… بنابراین سیاست امپریالیسم نمیتواند خیلی بیشتر ادامه یابد». از نظر کائوتسکی، مرحلهای از «تمرکز» دولتهای سرمایهداری، که با کارتلسازی شرکتها قابل مقایسه است، به هماهنگی بین-امپریالیستی منجر خواهد شد. لنین در جا این تئوری رد کرد. برای بحث، به اینجا بروید.***
امپریالیسم یک نظام باثبات نیست. شرکتکنندگان سرمایه ار همیشه به دنبال مزیت رقابتی در برابر رقبای خود هستند. آنها گاهی برای حفظ یا پیشبرد منافع خود، تشکیل ائتلاف یا اتحاد (اغلب موقت) با دیگران را مفید یا ضروری میدانند. یکی از این اتحادها توسط ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم در مخالفت با بلوک سوسیالیستی و جنبشهای آزادیبخش ملی شکل گرفت.
پس از سقوط اتحاد شوروی، ایالات متحده در صدد برآمد با گزینش یا طراحی دشمنان جدید – جنگ با مواد مخدر، جنگ علیه تروریسم، و جنگهای مداخله بشردوستانه- ائتلافهای موجود را حفظ کند. در زیر این پیوندهای سیاسی، ساختار اقتصادی جهانی مستقر و تحت تسلط ایالات متحده وجود داشت که به ایالات متحده برتری میداد، اما برای محافظت از نظام سرمایهداری ضروری تشخیص داده میشد.
این چهارچوب سیاسی-اقتصادی، تا زمان سقوط بزرگ اقتصادی ۲۰۰۹-۲۰۰۷ و تَرَکها و شکافهای متعاقب آن، به سرمایهداری خدمت کرد. تلاطم ناشی از بحران، سرعت رشد تجارت بینالمللی را کاهش داد و رقابت برای بازارها را تسریع نمود. چالشکننده دیگر برای چهارچوب ایالات متحده-محور، توانایی جمهمری خلق چین برای عبور نسبتاً بدون دردسر از بحران بود. در حالیکه طبقه حاکم ایالات متحده قبلاً جمهوری خلق چین را به عنوان یک فرصت میدید، دیدن چین به مثابه یک رقیب در نظام امپریالیستی را آغاز کرد.
بازار جهانی پسا-شوروی، که توسط روند بهاصطلاح «جهانیسازی» مستحکم شده بود، در پی بیثباتی اقتصادی قرن بیستم، بهویژه سقوط ۲۰۰۹-۲۰۰۷، ریزش کرد. کشورهای سرمایهداری به جای دفاع از دگم موجود تجارت آزاد، به سمت حمایتگرایی و ناسیونالیسم اقتصادی کشیده شدند. با شروع از دولت ترامپ و شتاب گرفتن در دولت بایدن، ایالات متحده یک جنگ تعرفهای و تحریمی را علیه رقبای اقتصادی به راه انداخت. تسلط ایالات متحده بر مؤسسات مالی بینالمللی و وابستگی تقریباً جهانی به دلار ایالات متحده، در این رقابت به رهبران ایالات متحده سلاح های بیشتری داد.
«چرخش» ایالات متحده به چین در موضع دفاعی خود و خصومت فزاینده آن با روسیه بازتابهایی از باختن میدان در برابر قدرت رو به رشد اقتصادی چین و تسلط روسیه بر بازارهای انرژی اوراسیا بود.
بطور قابل درکی، در این دوره جدید ناسیونالیسم اقتصادی، روسیه، چین، هند، قدرت اصلی در شبه قاره، قدرت آفریقا جنوبی قدرت برتر اقتصادی آفریقا، و برزیل، بزرگترین اقتصاد آمریکای لاتین، به دنبال مقابله با رقابت تهاجمی ایالات متحده و اتحادیه اروپا بودند . دوران همکاری متقابل رو به پایان بود و دوران رقابت شدید و منافع ملی در حال ظهور بود. در این محیط بود که بریکس متولد شد.
این یک پاسخ سرمایهداری به یک مشکل سرمایهداری بود، نه راهی به سوی سوسیالیسم.
وظیفه اصلی کمونیستها و ترقیخواهان این نیست که جانب این یا آن طرف را بگیرند، بلکه مبارزه برای تضمین این است که این شکافها و اصطکاکها به جنگ گسترش نیابند.
—————————
* «تاتا و آب تیمز: باجگیری شرکتی در آستانه انتخابات»، ۲۸ ژوئن ۲۰۲۴
** «نخستوزیر چین در مجمع اقتصادی از کشورها میخواهد که با جدا سازی مخالفت کنند»، الجزیره، ۲۵ ژوئن ۲۰۲۴
«داووس تابستانی در تیانجین: «جداسازی اقتصادی چین پیامدهای فاجعهباری برای اقتصاد جهانی خواهد داشت»، تارنگاشت عدالت
*** «کارل کائوتسکی، «اولترا-امپریالیسم»، و چندقطبی»، تارنگاشت عدالت